هنگامی که داشت به توسعه فکر می کرد ، جهان نابود شد و دنیای دیگری متولد شد .
آری ! همیشه اون چیزی که ما فکر می کنیم توسعه است ما را به نابودی می کشاند ، توسعه ای که خانه هایمان را ویران کرد ، درخت هایمان را بی جان نمود ، ابر هایمان به موجب آن راکد گشتند ، این توسعه ای است که همیشه در حال جولان است .
از سپیده ی صبح تا نیمه های شب و حتی بعد تر از آن،هرلحظه و هر آن، این قدرت قوی تر و قوی تر می شود .
توسعه ای که گاهی در حال نفرین آن هستیم و گاهی به خاطر آن شکر گذاری می کنیم ، گاهی آن را کنار می گذاریم اما به لحظه ای گذشته ، نیازمند آن می شویم ، گاهی به خاطر آن بزرگترین و عزیز ترین افراد زندگیمان را کنار می زنیم گاهی هم توسط آن به یکدیگر باز می گردیم . این هیولای دو رو از جان ما چه می خواهد؟ گویی ما را به سخره گرفته است ، گویی ما عروسک های خیمه شب بازی بیشتری برای او شدیم که هر کاری او بخواهد برایش انجام می دهیم و هیچ پاداشی هم نمی گیریم ....
مؤلف : مبارکه محمدی تبار [mmt]