نمیدانم باید از کجا متن را شروع کنم، از اوایل انقلاب ۵۷، دهه هفتاد یا حتی شایدم دهه ۸۰ و ۹۰! نمیدانم، نمیدانم از کجا باید ریشه یابی کرد، شایدم اصلا ریشه یابی در حال حاضر ضروری نباشه!
این چند وقت، کشور دچار حوادث مختلفی شد، مرگ مشکوک خانم امینی تنور حوادث قبلی کشور در دوره جمهوری اسلامی را حسابی داغ کرد و هنوز که هنوزه این تنور حسابی تر و خشک را میسوزاند! نمیخواهم در این متن به این بپردازم که حکومت بده یا خوب، گشت ارشاد وجودیتش درسته یا ساختار کارکردیش ایراد داره، نیروی انتظامی کارش رو درست انجام میده یا نه، نظام دموکراسی خوبه یا بده، این اتفاقات، حرف مقاله یک درد و دل است با تمامی افراد از تمام گرایش های سیاسی و جهت گیری ها.
صحبت اصلی این مقاله این است که اینطور به نظر میآید که خیزش های روز های اخیر بیشتر از اینکه بخواهد هدف آزادی، حقوق بشر و این چنین چیز ها را محقق سازد، بیشتر شبیه به بستری برای وحشی گری، فحاشی، تهدید، ارعاب، انتشار افکار تجزیه طلبانه و تروریستی شده است. بگذارید واضح تر بگویم: اکثر معترضان در زمین دشمن بازی میکنند، در زمین تروریست ها، آب به آسیاب وطن فروشان و دشمنان قسم خورده ایران زمین (مانند مجاهدین(!!!!) خلق، حزب کومله، گروهک الاهوازیه، کشور های ایالات متحده، انگلیس، اسرائیل(!) و...) میریزند. میگویید چگونه؟ دشمنانی که مثال زدیم از این ناامنی ها استفاده کردند برای اهداف پلیدشان (به طور مثال نشان دادن چهره ایران به صورت یک کشور جنگ زده، فشار از این طریق برای اعمال تحریم) استفاده کردند، سوال اینجاست اگر این دوستان با آنها همسو نیستند، چرا از آنها به طور علنی اعلام برائت نمیکنند؟ چرا حتی بعضا با آنها همصدا میشوند؟ اگر اسم این اقدام علیه ایران نیست، پس این چیه؟
آری، و آنها کسانی هستند که فکر نمیکنند و صرفا به یکسری شعار و حرف های قشنگ (اما در باطن زشت، قبیح و کثافت بار!) دلبسته اند و چشمانشان را میبندند!
در یک کلام: اعتراض وارده ولی لطفا کمی درباره راهش فکر کنید!
التماس تفکر!
حسن ختام (برگرفته از حسن ختام های مقالات جناب دست انداز):