بشنوید ای فرزندان آدم، از زبان علی، آن بندهی بیدار خدا، که عزت را نه در زر و زور، که در سایهی بندگی و آزادگی یافت.
انسان ارجمند را دیدم، چون کوهی استوار، که بادهای طمع و ترس، در برابرش ناتواناند. نگاهش از نور یقین روشن است، و دلش از قناعت آرام. نه برای مال، خود را خوار میکند، نه برای مقام، عزتش را میفروشد. زبانش چون شمشیر حکمت، کمگو و برنده است؛ و روحش، آزاد از بندگی خلق. او تنها در برابر پروردگارش سر فرود میآورد، و راز عزتش آن است که امید از مردم بریده و دل به خالق بسته است. چنانکه گفتم: «مَن یَئِسَ مِنَ النّاسِ لَم یَذِلَّ».
و انسان خوار را دیدم، چون برگی پاییزی، که با هر نسیم منفعت، به سویی میلغزد. گاه با تکبر، خواری درونش را پنهان میکند؛ گاه با چاپلوسی، برای لقمهای، عزت خود را میفروشد. دلش به حرص سوخته، و زبانش به دروغ آلوده. بردهی شهوات است، و اسیر نظر مردم. چون سختی آید، از هم میپاشد، زیرا ریشهای در توکل ندارد. و راز خواریاش آن است که چشم به دست خلق دارد، و دل از خالق بریده. چنانکه فرمودم: «مَن طَمِعَ فی النّاسِ ذَلَّ».
پس ای یاران! اگر عزت میخواهید، دل از دنیا برکنید، و در قناعت و آزادگی، شرافت بجویید. که عزت حقیقی، در بندگی خالصانه است، نه در بندگی خلق. این سخن پدریست، که شما را به راهی میخواند، که پایانش نور و سربلندی است.