مجتبی م. منصوری
مجتبی م. منصوری
خواندن ۱۱ دقیقه·۲ سال پیش

اعتراضات ایران ۱۴۰۱ - مفهوم جنگ در دوران ما

جنگ
جنگ یک درگیری شدید مسلحانه میان دولت‌ها، حکومت‌ها، جوامع یا گروه‌های شبه‌نظامی مانند مزدورها، شورشگران و شبه‌نظامیان است. از آن‌جا که جنگ یک درگیری مسلحانهٔ واقعی، ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است می‌توان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد. هنگامی که جنگ (و دیگر گونه‌های خشونت) در جریان نباشند وضعیت صلح و آشتی برقرار است.

در سال ۱۸۳۲ (۱۲۱۱) ژنرال کارل فون کلاوزویتس، فرمانده و نظریه‌پرداز نظامی پروسی در رساله‌ای به نام «پیرامون جنگ» چنین تعریفی از جنگ ارائه داد: «جنگ عملی مبتنی بر زور است تا دشمنان را مجبور به انجام خواسته‌مان کنیم.»

هرچند برخی از پژوهشگران، جنگ را غیرقابل اجتناب و جزء جدایی‌ناپذیر فرهنگ انسانی می‌دانند اما دیگران بر این باورند که جنگ تنها در شرایط اجتماعی فرهنگی یا زیست‌محیطی خاص گریزناپذیر است. برخی از پژوهشگران معتقدند که جنگ ربطی به نوع خاصی از نظام سیاسی یا اجتماعی ندارد بلکه همان‌طور که آقای جان کیگان در کتاب تاریخ جنگاوری آورده‌است، (جنگ مفهومی جهانی است که نوع و وسعتش توسط جامعه‌ای که هزینه‌هایش را می‌پردازد تعیین می‌شود) در مقابل کسانی هم هستند که می‌گویند از آن جا که جوامعی وجود دارند که در آن‌ها جنگ وجود ندارد می‌توان روحیه انسان را به دور از جنگاوری دانست.

فناوری‌ها و پتانسیل‌های جنگ که با سرعت زیاد رشد می‌کنند را می‌توان به شکل یک زنجیره تاریخی نگاه کرد. در ابتدای این زنجیره جنگ‌های قبیله‌ای دوران پارینه‌سنگی قرار دارد. در آن جنگ‌ها سلاح غالب سنگ و چماق بود و در نتیجه تلفات جانی کمی به دنبال داشت. در سوی دیگر این زنجیره جنگ اتمی قرار دارد؛ جنگی که می‌تواند انقراض نسل بشر را به همراه داشته باشد.

از آغاز پیدایش دولت‌ها در حدود ۵۰۰۰ سال پیش، فعالیت‌های نظامی در بیشتر جهان بشری به وقوع پیوسته‌است. ورود باروت و سرعت گرفتن روند توسعهٔ فناوری‌های نظامی باعث ایجاد جنگاوری نوین شد. کانوی هندرسون در کتاب خود می‌نویسد: «یک منبع مدعی است که بین سال‌های ۳۵۰۰ پیش از میلاد تا اواخر سده ۲۰ میلادی حدوداً ۱۴۵۰۰ جنگ رخ داده و ۳/۵ میلیارد نفر بر اثر آن‌ها جان خود را از دست داده‌اند و فقط ۳۰۰ سال از تاریخ بشر در صلح به سر رفته‌است.»

لارنس کیلی استاد دانشگاه ایلینوی در کتاب جنگ پیش از تمدن می‌نویسد در حدود ۹۰ تا ۹۵٪ جوامع شناخته‌شده در طول تاریخ درگیر جنگ‌های گاه‌وبیگاه بوده‌اند و بسیاری دیگر به صورت دائم.

انگیزه های آغاز جنگ در طول تاریخ:
اجماع آکادمیک واحدی بر سر این مسئله که چه انگیزه‌هایی باعث آغاز جنگ می‌شوند وجود ندارد. انگیزه‌های افرادی که دستور آغاز جنگ را می‌دهند می‌تواند با انگیزه‌های کسانی که به زیر بار آن می‌روند متفاوت باشد. برای مثال در جنگ پونیک سوم هدف رهبران روم از درگیری با کارتاژ شاید نابودی یک رقیب طغیان‌گر بود اما هدف سربازان، به احتمال زیاد، به دست آوردن پول بوده‌است. از آن جا که جنگ افراد زیادی را درگیر خود می‌کند، زندگی خاص خود را نیز به وجود می‌آورد زیرا افراد با انگیزه‌های مختلف برای پیشبرد آن در کنار هم جمع می‌شوند.

یکی از تفاسیر باستانی یهودی در مورد دعوای هابیل و قابیل در کتاب پیدایش ۴ بیان می‌دارد که به‌طور کلی چهار عامل باعث آغاز جنگ‌ها می‌شوند: الف) مادیات، ب) قدرت، ج) دین د) وطن.

حال شاید بتوان گفت، عوامل کلاسیک آغاز و ادامۀ جنگرا در پارامتر: " مادیات، قدرت، ایدئولوژیک و مذهب " ترتیب بندی و خلاصه کرد.


آقای جان استوسینگر در کتاب چرا ملت‌ها جنگ می‌کنند می‌نویسد که طرفین جنگ همیشه مدعی آنند که جنگِ آن‌ها را اخلاقیات توجیه می‌کند. او این‌طور ادامه می‌دهد که دلایل آغاز یک جنگ بستگی به ارزیابی به‌شدت خوشبینانه از نتایج خشونت‌ها (تلفات و هزینه‌ها) و تلقیات اشتباه از نیات دشمن دارد.

از آن جا که جنبه‌های راهبردی و تاکتیکی جنگ در معرض تغییر دائم است، نظریات و دکترین‌های مربوط به آن، پیش و پس و در طول هر جنگ عمده بازنگری می‌شود. کارل فون کلاوزویتس در این مورد نوشته‌است: «نوع جنگ در هر عصری متفاوت است و شرایط محدودکننده و پیش‌فرض‌های خاص خود را دارد.» فاکتوری که تغییر نمی‌کند استفاده از خشونت سازمان‌یافته و در نتیجه نابودی اموال یا جان افراد است.

انواع جنگ:
یک درگیری وقتی جنگ نامیده می‌شود که شامل مقابلهٔ مسلحانه، استفاده از فناوری‌ها و تجهیزات نظامی توسط نیروهای مسلح، به همراه بکارگیری تاکتیک‌های نظامی و تحرک عملیاتی در قالب یک راهبرد نظامی که محدود به پشتیبانی‌های نظامی باشد. مطالعات جنگ توسط نظریه‌پردازان نظامی در طول تاریخ نظامیگری به دنبال شناخت فلسفهٔ جنگ بوده و آن را تا حد دانش نظامی تقلیل داده‌است.

در جنگ‌های متعارف دو طرف به دنبال کاهش توان نظامی طرف مقابل در یک درگیری رو در رو هستند. در این نوع جنگ‌ها که با اعلان جنگ دو طرف به یکدیگر آغاز می‌شوند سلاح‌های اتمی، شیمیایی و بیولوژیک استفاده نمی‌شوند یا در راستای حمایت از اهداف و مانورهای متعارف نظامی تنها برای تأثیر روانی به نمایش در می‌آیند.

جنگ‌های نامتعارف ولی، که دو طرف در آن به دنبال پیروزی نظامی از طریق رضایت اجباری، تسلیم و پشتیبانی مخفیانه از یک طرف درگیری هستند.

جنگ اتمی جنگی است که استفاده از سلاح‌های اتمی در آن در اولویت قرار دارد یا روش اصلی اجبار نیروی مقابل به تسلیم می‌باشد. این در حالی است که در درگیری‌های متعارف نقش سلاح‌های اتمی نقشی تاکتیکی یا راهبردی است.

جنگ داخلی جنگی است که نیروهای متخاصم آن، افراد یک ملت یا نهاد سیاسی هستند و می‌کوشند کنترل آن ملت یا نهاد سیاسی را به دست آورند یا از آن استقلال یابند. (جنگ اسپانیا - جنگ دو کره - جنگ ویتنام در مرحله اول که شمال و جنوب به جنگ با هم پرداختند)

جنگ نامتقارن به نوعی درگیری گفته می‌شود که طرفین آن از حیث توان نظامی در اندازه‌های به شدت متفاوتی قرار دارند. معمولاً در این جنگ‌ها طرفی که از لحاظ توان نظامی ضعیفتر است رو به استفاده از تاکتیک‌های چریکی می‌آورد تا بتواند فاصلهٔ فاحش فناوری و حجم نیروهای خود را با طرف مقابل جبران کند. (جنگ ویتنام در مرحله دوم که به رودررویی با آمریکا انجامید)

آلودگی عمدی هوا در درگیری‌ها یکی از مجموعه فنونی است که به‌طور کلی به آن‌ها جنگ شیمیایی گفته می‌شود. گاز سمی به عنوان یک سلاح شیمیایی برای اولین بار در طول جنگ جهانی اول استفاده شد و موجب مرگ ۹۱٬۱۹۸ نفر و آسیب به ۱٬۲۰۵٬۶۵۵ نفر شد. پس از آن معاهده‌های بسیاری به منظور منع استفاده از آن به امضای کشورهای مختلف رسید. سلاح‌های شیمیایی غیرمهلک مانند گاز اشک‌آور و اسپری فلفل به‌طور وسیعی مورد استفاده قرار می‌گیرند و گاهی منجر به مرگ می‌شوند.

اشارۀ کوتاهی به مبحث ماهیت جنگ؛
در حوالی سالهای ۱۸۷۵ ، روسیه تزاری در یکی از بدترین دوران روابط خود با بریتانیای کبیر به سر می برد، در شرق اروپا "منطقۀ شمال پروس" در حال جنگی سهمگین با هم دیگر بودند در مقیاسی سنگین و در خاورمیانه دوستانه دستان یکدیگر را گرفتند و طی قراردادی که فی ما بین طراحی و تصویب کردند، قسمت هایی از ایران را در ۳ مرحله جدا و ضمیمۀ سرزمینهای تحت اختیار و نفوذ خود کردند، قفقاز، افغانستان، پاکستان.
این مسئله در میان مردم و حاکمیت های کشورهایی که ادراک و درکشان از جنگ تنها دشمنی و کینه و تعریف جنگ تنها بر اساس اختلافات مذهبی، ایدئولوژیک و اقتدارگرایانه است قابل درک نخواهد بود و یا ملموس نخواهد بود که بعد از رنسانس، غرب به سمتی حرکت کرد که تقریبا تمام جنگها بر اساس منافع (منافع اقتصادی و نفوذ) صورت گرفته و بدین گونه هست که دو کشور در محلی می جنگند، و در محلی دیگر دوستانه دست همدیگر را می فشارند.


تاثیر جنگ برای شهروندان:
بسیاری از جنگ‌ها همراه با خود تقلیل جمعیت چشمگیر و نابودی زیرساخت‌ها و منابع (که می‌تواند منجر به قحطی، بیماری و مرگ شهروندان شود) را به همراه داشته‌اند. شهروندانی که در مناطق جنگی زندگی می‌کنند در معرض بی‌رحمی‌های جنگ همچون کشتار جمعی قرار می‌گیرند. بازماندگان آن‌ها نیز به احتمال زیاد دچار آثار ثانویه روانی می‌شوند که به خاطر مشاهده نابودی‌های جنگ می‌باشد.

تاثیر جنگ بر اقتصاد:
بعد از آنکه جنگی پایان می‌یابد، ملل مغلوب مجبور به پرداخت غرامت جنگی به ملل پیروز می‌شوند. گاهی اوقات هم سرزمین‌هایی از ملل شکست‌خورده گرفته شده و به کشورهای پیروز واگذار می‌شود. برای نمونه، سرزمین آلزاس لورن چندین بار بین فرانسه و آلمان در موارد گوناگون معامله شد.

عموماً جنگ ارتباط مستقیمی با اقتصاد دارد به‌طوری‌که بسیاری از جنگ‌ها به شکل کلی یا جزئی به خاطر مسائل اقتصادی شروع شده‌اند که برای مثال می‌توان به جنگ داخلی آمریکا اشاره کرد. در برخی موارد جنگ باعث شده که اقتصاد یک کشور رو به بهبود برود (باور عمومی بر آن است که جنگ جهانی دوم اقتصاد آمریکا را از رکود بزرگ نجات داد). اما در بسیاری از موارد همچون جنگ‌های لویی چهاردهم، جنگ‌های فرانسه و پروس و جنگ جهانی اول، نابودی اقتصاد کشورهای دیگر هدف اصلی طرفین بوده‌است. دخالت روسیه در جنگ جهانی اول چنان ضربه‌ای به اقتصاد این کشور وارد آورد که حکومت تزاری را با خطر سقوط حتمی مواجه ساخت و کمک زیادی به انقلاب ۱۹۱۷ روسیه کرد.


البته باید به این مهم اشاره کرد که:
جنگ را می‌توان به مثابهٔ رشد رقابت اقتصادی در سطح یک نظام رقابتی بین‌المللی دانست. در این دیدگاه، جنگ‌ها زمانی شروع می‌شود که بازارها به دنبال منابع طبیعی و ثروت بیشتر می‌روند. در حالی که این نظریه در مورد بسیاری از جنگ‌ها مصداق دارد چنین مفاهیم مخالفی توجیه کمتری پیدا می‌کنند: تحرک بالا و روبه‌افزایش سرمایه و اطلاعات، توزیع ثروت در دنیا را تراز می‌کند یا اگر فرض کنیم که این مسئله نسبی است و مطلق نیست لذا تفاوت‌های رفاهی است که آتش جنگ‌ها را برمی‌انگیزد. در منتهی‌الیه راستِ سیاسی کسانی هستند که مدافع نظریهٔ اقتصادی جنگ هستند. برای مثال فاشیست‌ها به یک ملت نیرومند حق می‌دهند که هر چیزی را که یک ملت ضعیف قادر به نگه‌داری از آن با استفاده از زور نیست به تملک درآورد. برخی از میانه‌روها، کاپیتالیست‌ها، رهبران جهان و برخی از رؤسای جمهور و ژنرال‌های ایالات متحده نیز گفته‌هایی دارند که نشان می‌دهد آن‌ها از طرفداران نظریه ذات اقتصادی جنگ بوده‌اند.


جمعیت‌شناسی:
نظریه‌های جمعیت‌شناسی به دو گروه تقسیم می‌شوند: نظریه‌های مالتوسی و نظریه‌های تورم جوانی جمعیت

نظریه‌های مالتوسی
نظریه‌های مالتوسی جمعیت رو به گسترش و منابع کمیاب را به عنوان یکی از دلایل آغاز درگیری‌های خشونت‌آمیز معرفی می‌کنند.

نظریه‌های تورم جوانی جمعیت
نظریه‌های تورم جوانی جمعیت به شدت با نظریهٔ مالتوسی متفاوت است. معتقدان به این نظریه، زیاد شدن جمعیت مردان جوان (که نمود آن در هرم جمعیتی به صورت افزایش خط مربوط به سنین جوانی است) و نبود شغل‌های منظم و مسالمت‌آمیز را دلایل اصلی برای افزایش امکان بروز خشونت می‌دانند.
تمرکز نظریه‌های مالتوسی روی ناهمخوانی افزایش جمعیت با منابع طبیعی استوار است اما نظریه تورم جوانی جمعیت بر روی جمعیت مردان جوان «اضافه» و کمبود موقعیت‌های شغلی در یک نظام اجتماعی تقسیم کار متمرکز است.


علوم سیاسی:
بخش‌های زیر دلایل جنگ را در سه سطح سیستمی، اجتماعی و فردی تحلیل می‌کند. این تقسیم‌بندی نخستین بار توسط کنت والتز در کتاب انسان، کشور و جنگ (۱۹۵۹) صورت گرفت و پس از آن نیز دانشمندان علوم سیاسی بارها از آن استفاده کرده‌اند.

نظریه‌های سطح سیستم
مکاتب زیاد و متنوعی در مورد نظریه روابط بین‌الملل وجود دارد. طرفداران واقع‌گرایی در روابط بین‌الملل بر این باورند که انگیزه دولت-ملت‌ها تحقق امنیت است؛ بنابراین درگیری‌ها ممکن است در نتیجهٔ عدم تشخیص پدافند از آفند که به آن معمای امنیت گفته می‌شود رخ دهد.

نظریه سطح اجتماعی
-
نظریهٔ انحراف اذهان، که به آن «فرضیهٔ قربانی» نیز گفته می‌شود می‌گوید ممکن است سیاستمداران برای انحراف اذهان عمومی یا ایجاد حمایت مردمی، از جنگ استفاده کنند.
معمولاً در ادبیات شاهد این نظریه هستیم به این شکل که خشونت خارج از یک گروه باعث افزایش پیوندهای درون آن گروه می‌شود. با این حال تا به حال مطالعاتی که نشان دهند استفاده از زور فزاینده برای افزایش حمایت مردمی مؤثر هستند نتایج قطعی نداشته‌اند. ولی نظرسنجی‌هایی که در هنگامهٔ جنگ‌ها برای تخمین محبوبیت چند تن از رؤسای جمهور آمریکا در دهه‌های اخیر انجام گرفته‌اند نظریهٔ انحراف اذهان را اثبات می‌کنند.

-نظریهٔ صلح دموکراتیک، می‌گوید که امکان تخاصم بین دول دموکرات کم است.


نظریه‌های سطح فردی
ا
ین نظریه‌ها بیان می‌دارند که تفاوت در شخصیت، تصمیم‌گیری، احساسات، نظام باورها و تعصبات افراد در اتخاذ تصمیم برای شروع درگیری مهم هستند. برای مثال ادعا شده‌است که درگیری با عقلانیت محدود و تعصبات شناختی متنوع مثل prospect theory اتفاق می‌افتد.

عوامل دیگر می‌توانند اخلاقی، تفاوت‌های دینی یا اعلام استقلال یک گروه خاص باشند.


با ادراک و تحلیل داده های فوق ، در مقاله ای با عنوان "اعتراضات ایران ۱۴۰۱ - بررسی دکترین پیرامون ایران - سناریوی جنگ ایران" به احتمال وقوع جنگ داخلی و یا جنگ خارجی در ادامه و یا در انتهای این مرحله از وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران خواهیم پرداخت.

" نهایت تلاش اینجانب از مجموعه این مقالات ، سنجش وضعیت حال حاضر ایران از جهات گوناگون، و بررسی و سنجش احتمالات ممکن در ادامۀ حرکت مردمی جامعۀ ایرانی و احتمال وقوع سناریوهای مختلف در صورت عدم دقت و آمادگی حرکت مردم در این برحه از تاریخ است."





ایرانجنگاعتراضاتغرب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید