
این روزها خیلی میشنویم که فلانی "تعارض منافع" دارد؛ چه در اخبار، چه در جلسات اداری و حتی گاهی در گپهای دوستانه. اما واقعاً یعنی چی؟ و چرا این موضوع آنقدر اهمیت دارد که بیتوجهی به آن میتواند ما را به سمت فساد، بیاعتمادی و حتی مشکلات اقتصادی بکشاند؟
به زبان ساده، تعارض منافع یعنی در موقعیتی قرار بگیری که باید یک تصمیم درست و بیطرفانه بگیری، اما منافع شخصی (خودت، خانوادهات، یا حتی گروهی که به آن تعلق داری) جلوی این کار را میگیرد. این طور نیست که همیشه پای فساد وسط باشد؛ گاهی فقط به خاطر قوانین ناکافی، شفافیت کم یا ساختارهای معیوب این اتفاق میافتد. اما حتی اگر فسادی هم در کار نباشد، این تضاد میتواند اعتبار تصمیماتی را که میگیریم، زیر سوال ببرد.
قوانین ما هم به این موضوع اشاره کردهاند. مثلاً در قانون تجارت (مواد ۱۲۹ و ۱۳۰)، اگر مدیری بخواهد با شرکت خودش معامله کند، باید حتماً هیئتمدیره را در جریان بگذارد و اجازهشان را بگیرد. این برای این است که جلوی سوءاستفاده از جایگاه گرفته شود. یا اصل ۱۴۲ قانون اساسی که میگوید مقامات بلندپایه باید قبل و بعد از مسئولیت، داراییهایشان را اعلام کنند؛ این هم تلاشی است برای اینکه مطمئن شویم از قدرتشان برای منافع شخصی استفاده نمیکنند.
اما در عمل، تعارض منافع میتواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد:
تضاد مستقیم: یعنی منفعت مستقیماً به خود فرد برسد. مثل مدیرعاملی که قرارداد خرید را از شرکت خودش میبندد.
تضاد غیرمستقیم: یعنی منفعت به خانواده یا افراد نزدیک فرد برسد. مثل واگذاری پروژه به شرکتی که همسرش در آن سهیم است.
تعارض بالفعل: یعنی الان دیگر تضاد وجود دارد.
تعارض بالقوه: یعنی هنوز تضادی نیست، اما احتمال بروز آن در آینده وجود دارد. (مثلاً کارمندی که در شرکتی درخواست کار داده که فعلاً زیرمجموعه اوست.)
تعارض مالی: وقتی پای پول در میان باشد.
تعارض غیرمالی: مثل افزایش نفوذ، شهرت یا مقام.
اگر با تعارض منافع برخورد جدی نکنیم، اوضاع به جاهای بدی میکشد:
شفافیت از بین میرود: همه چیز پنهانکاری میشود.
عدالت زیر پا گذاشته میشود: فرصتها به شکل ناعادلانهای تقسیم میشوند.
اعتماد عمومی از بین میرود: مردم دیگر به نهادها و مسئولانشان اعتماد نمیکنند.
فرهنگ سازمانی خراب میشود: فضا برای ناکارآمدی و تبعیض باز میشود.
جالب است بدانید که طبق گزارش بانک جهانی، کشورهایی که سیستم شفافیت و کنترل تعارض منافع قویتری دارند، هم اعتماد عمومی بالاتری دارند و هم از نظر اقتصادی موفقترند.
راهکارها پیچیده نیستند، اما نیاز به عزم جدی دارند:
شفافیت، شفافیت، شفافیت: نیاز به قانونی جامع داریم که تمام مصادیق را پوشش دهد و راه را برای افشای داراییها باز کند.
نظارت مستقل: نهادهایی باید باشند که بدون وابستگی و با قدرت کافی، بر عملکردها نظارت کنند.
آموزش و فرهنگسازی: همه باید بدانند که تعارض منافع چیست و چرا نباید به آن دامن زد.
تعارض منافع، اگر جدی گرفته نشود، به فساد ساختاری دامن میزند. کشورهای پیشرفته نشان دادهاند که شفافیت، افشا و نظارت، کلیدهای اصلی مبارزه با این پدیدهاند. در ایران، هنوز جای کار زیادی داریم تا قانونی جامع و کامل در این زمینه داشته باشیم. تا آن روز، نقش رسانهها، فعالان مدنی و حتی خود ما مردم در مطالبهی شفافیت، بسیار حیاتی است.