زندگی شاید شبیه همین ظرف کیک و لته کنار آن باشد. ترکیبی از رنگها و مزهها، ترکیبی از رنگی رنگیهایی که بعضی را دوست داریم و بعضی را نه. مهم نیست که همه رنگها و طعمها را به یک اندازه دوست داشته باشیم، چون درستش این است از ترکیب این رنگها و طعمها کنار هم لذت ببریم و باور کنیم لذت بردن در همرنگی همه اجزای زندگی نیست. این است که شاید وقتهایی بخشی از زندگی شبیه طعم کیک هویج باشد و گاهی هم شبیه کیک وانیل یا شکلاتی، گاهی هم مثل امروز، زندگی طعم ردولوت می دهد و در کنار، تلخی طعم لته را با خود دارد. رنگهای زندگی هم در نظر ما چنان طعم کیکها در تغییر مداوم است. گاهی رنگ زندگی سرخ است و گاهی نارنجی و گاه خط خطی شکلاتی است و گاه رنگ زعفرانی به خود میگیرد تا این طعم و رنگها رد عبور ما در گذرگاه زندگی را چون برشی از کیکی که دوستش داریم یا نداریم ترسیم کند. مساله این است که اگر سعی نکنیم در گذر این برشهای زندگی ، خود زندگی را به تمام زندگی کنیم آنگاه شاید حتی توان لذت بردن از طعم خوش کیکها را نیز در این گذرگاه سخت به راحتی از دست بدهیم.