موقعیتی را تصورکنید که طی آن قراراست در چند روز آینده مسافری از خارج راهی تهران باشد و شما در مدت اقامتش مسئولیت برنامههای سفر و گشت و گذار او را عهدهدارباشید. میخواهید از کاخ گلستان و موزه هنرهای معاصر و موزه ایرانباستان و بازارتجریش تا بقیه ایران را گذرکنید و از اکبرجوجه و آلبالوپلو و دلمهبرگمو و آبگوشت و چای بعدش در استکان کمرباریک هم چیزی کمنگذارید. از طرفی میخواهید ایران واقعی را به او بشناسانید و خب از طرف دیگر دلواپسی این را دارید که تیرگیها و اشکالاتی که هر روز خودمان را درگیرکرده کمتر پیش چشم مسافر از فرنگ آمدهباشد. مثلاً برنامه سفر زمانی باشد که آسمان بالای کاخ سعدآباد و نیاوران آبی باشد و پاییزش آسمانی به تیرگی و سیاهی این روزهایمان نداشتهباشد. یا در سفر جادهای برای رسیدن به مسجد شیخلطفالله و مقبره عطار و خانه ملاصدرا در شیراز، دلهره نابسامانی سرویسهای میانراه لااقل آن روز به سراغ میهمان شما نیاید. حالا فرض کنید که شما یک خانم ایرانی هستید که قراراست برای اولین بار پذیرای همسر فرانسویتان در تهران باشید و ایران را آنطور که هست و دوستدارید به او معرفیکنید. کتاب دقیقاً همین ماجراها را دارد. ماجرای سفر ژانکلودکرییر سناریست و نمایشنامهنویس سرشناس فرانسوی بههمراه همسر ایرانیاش خانم نهال تجدد نویسنده، پژوهشگر و مولاناشناس. کتاب که تاکنون چندین نوبت تجدید چاپشده، دو بخش دارد: سفرهای ایران و غیرایران. کتاب را که خواندید متوجهخواهیدشد که سفرهای ایران همان نتیجهای را داشته که شما یا خانم نهال تجدد در مدت اقامت مهمانتان منتظر آن بودید: « معرفی ایران آنطور که هست ». از آن پس، ژانکلود همیشه در مقام پاسخ به خبرنگاران اروپایی درباره مسائلی چون غنیسازی اورانیوم از ماجراهای سفرش به ایران و بلندنظری بینظیر ایرانیها گفت. از اینکه در هیچ جای دیگر چنین اتفاقاتی برایش نیفتادهبود.
