کمتر دیده و شنیده شده که روزگار همیشه بر وفق مراد کسی باشد. با تورُقی تیزبینانه در کتب تاریخی و تفحصی مبسوط در احوالات گذشتگان و درگذشتگان میتوان فهمید که از این پیرزنِ عشوهگرِ دهر چندان آبی گرم نمیشود. اگر هم خیرش اتفاقی به جایی برسد صرفا جهت تنوع مزاج خودش است و اینکه آخر سر با ضدحالی برنامهریزی شده به ریشمان بخندد و انبساطِ خاطرِ همایونیاش فراهم شود.
همین امسال خودمان را در نظر بگیرید، زندگی در آستانه قرن جدید را با بحران ویروس تاجدار و کمبود آغوش و بوسه و فاصلهگذاریهای اجتماعی شروع کردیم. در میدان نبردی جانفرسا میان ستادِ مدیریتِ بحرانِ درونمان که میل به بقا دارد و باورهای ریشه داری که امر و نهی میکنند، گیر افتادیم. مایی که تا دیروز میزان الکل موجود در دهانشویه را بالاپایین میکردیم امروز تا خرخره الکل غرغره می کنیم، عمق روابطمان را میزان استفاده از ماسک و تعداد دفعاتی که دستهایمان را میشوییم مشخص میکند و تبدیل شدیم به مردمگریزترین حیوانِ اجتماعی.
به همه اینها اضافه کنید گرهخوردگی زندگیمان را به تاروپود سیاست و اقتصاد که از دیرباز تا کنون مفسرین و منتقدین و اندیشمندان زیادی در پیِ پدر و مادر این دو طفل بیسرپرست جان فرسودند و نقش بر آب زدند.
دور از انصاف است اگر بگوییم بازیهای روزگار همیشه خالی از لطف هستند. گاهی چنان طنازی میکنند که کیفمان حسابی کوک میشود. نمونهاش همین تبادل بنزین در ازای انبه و آناناس. راست و دروغش پای خودشان اما اگر راست باشد و خورشید و فلک موشدوانی نکنند، این معامله سبب خیر میشود و میتوانیم دهنمان را به طعم میوههایِ لاکچریِ استوایی مُزین کنیم.
القصه، درست است که هی از ما اصرار که ای روزگار عهد به جای آر و هی از او انکار که غلطی، در این عهد وفا نیست!
اما آنطورها هم که به نظر میآید چنتهمان خالی نیست. مهربانی هست، سیب هست. همین مادر بهتر از برگ درخت، رفقای بهتر از آب روان. راستش دوست دارم بگویم به جهنم که نه شانسِ برنده شدن در قرعهکشیِ خودروهایِ وطنی را داریم و نه جامِ جهاننمایی که آمار دقیق خرید و فروش سهام بورس را برایمان پیشبینی کند. نمیشود که برای همه چیز خودخوری کنیم و برای بالا رفتن از نردبان موفقیت مدام خودمان را به در و دیوار بکوبیم.
شاید باید کمی آرام بگیریم، نفسی چاق کنیم و بیخیال دیروز و فردا باشیم. ظرف امروز پر از بودن توست.
همین دم غنیمت است.