نویسنده: بهرام صادقی
انتشارات: معین
----------------------------------------------
و در سومین ماه از چالش کتابخوانی طاقچه 1402 رسیدیم به یک داستان ایرانی از نویسندهای که علیرغم تعداد کم آثار و عمر کوتاهش آنقدر در تاریخ داستاننویسی ایران ارج و قرب دارد که یک جایزه ادبی به نام او سالانه برگزار میگردد. بهرام صادقی پزشک، نویسنده داستان کوتاه و از مهمترین چهرههای حلقه ادبی جُنگ اصفهان بود. از وی یک مجموعه داستان کوتاه به نام «سنگر و قمقمههای خالی» و همچنین یک داستان نیمه بلند به نام «ملکوت» باقی ماندهاست؛ البته به اینها اضافه کنید تعداد زیادی داستان کوتاه را که در فاصله سالهای تا در مجلات «سخن»، «کتاب هفته» و همچنین مجله «جُنگ اصفهان» که یک مجله ادبی مستقل و آوانگارد بود و در سال ۱۳۴۴ توسط گروهی از نویسندگان و شعرا که امروز از غولهای ادبیات بهشمار میروند مانند هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی و محمد حقوقی منتشر میشد. نکته جالب دیگر در مورد نویسنده «ملکوت» این است که در سالهای پایانی عمر کوتاه خود تقریباً دست از نوشتن کشیده بود و خلاقیتش در تعریف داستانهای جدیدش بهصورت شفاهی برای دوستانش خلاصه میشد.
اما «ملکوت» انتخاب نگارنده از بین کتابهای پیشنهادی چالش خرداد ماه با عنوان «کتابی چنان ترسناک که نفست را بند میآورد!» بود. یکی از تاثیرگذارترین و ماندگارترین داستانهای فارسی که از نظر ارزش و اعتبار شاید در کنار «بوف کور» صادق هدایت قرار بگیرد. به این صفتها «مرموزترین» را هم میتوان اضافه کرد.
استفاده از زبانی رمز آلود و البته سمبولیک در این مهمترین داستان صادقی (ملکوت)، عاملی است که با همه پیچیدگیهای برقراری ارتباط میان متن و خواننده، لذت کاوش و کنکاش برای رسیدن یا نزدیک شدن به معناهای مورد نظر نویسنده را به خواننده جدی ادبیات میدهد و کلام مولانا که «هر کسی از ظن خود شد یار من» را به خاطر متبادر میکند.
با وجود اینکه بزرگی مانند غلامحسین ساعدی درباره او گفته : «نويسنده تازهای پا به ميدان گذاشته بود. شاید هم کسی حدس نمیزد که پشت اين نقاب ناآشنا، از راه رسيدهای پنهان شده با کولهباری از طنز و هزل، نه به معنای طنز متداول يا هزل مرسوم و پذيرفتهشده، يعنی ساده و گذرا. نويسندهای پيدا شده که گريه و خنده را چنان ظريف به هم گره خواهد زد که بهصورت پوزخندی شکوفه کند؛ نه به سبک گوگول يا مايهگرفته از کار چخوف و دیگران. انگشت روي نکتهای خواهد گذاشت و دنیای تازهای را نشان خواهد داد که کم کسی آن را میشناخته» نام بهرام صادقی، آن گونه که شایسته او باشد در تاریخ داستاننویسی ایران مطرح نشد و جایگاهی را که باید در میان خوانندگان ایرانی داشته باشد به دست نیاورد.
در «ملکوت» علیرغم اینکه شخصیتهای آنچنان زیادی وجود ندارد؛ هر کدام از شخصیتهای محدود داستان، نمادِ یک واقعیت یا اشارهای به بخشی از فلسفهی مورد نظر نویسنده است که در تلاش برای انتقال مفاهیم آنها به مخاطب است. به بیان بهتر شخصیتهای خلق شده توسط صادقی وسیلهای برای انتقال مخاطب به مفهومِ مورد نظر نویسنده هستند. محوریتِ داستان بر موتیف آشنا و پرتکرار مرگ و گناهِ بشر بنا شده است اما برای یک داستان ایرانی آن هم در سالهای آغازین دهه پنجاه موضوعی جذاب و بدیع به نظر میرسد. دکتر حاتم را میتوان نمادی از ناقوس مرگ یا شمایلی از روح شیطان دانست؛ که با وسوسه انسانها، آنها را به سمت گناه و در نتیجهی آن «سفر به دیار باقی» رهنمون میکند.
دکتر حاتم و م.ل دو شخصیت محوری و مهمی هستند که داستان را هدایت میکنند. همانطور که گفته شد دکتر حاتم به عنوانِ نمادی از مرگ و شیطان و م.ل نماد انسانِ گناهکار که نماینده تمام بشریت است.
صحبت بیشتر و جزئیتر منجر به لو رفتن داستان و کاستن از لذت غرق شدن در آن خواهد شد. بنابراین به این جمله که «عناصر فراطبیعی و اندیشههای غمانگیز و تیره جزو ویژگیهای شاخص این رمان کوتاه هستند» قناعت مینمایم و خواندن آن را به تمام علاقمندان ادبیات کلاسیک فارسی و دوستداران داستانهای فانتزی و ترسناک پیشنهاد میکنم.