نام کتاب: مغازه خودکشی
نویسنده: ژان تولی
ترجمه: احسان کرمویسی
انتشارات: نشر چشمه
------------------------------
برای چالش کتابخوانی مرداد ماه طاقچه تحت عنوان «کتابی به پیشنهاد آدمها یا پادکستها» کتاب مغازه خودکشی انتخاب شد که پیشنهاد مجتبی شکوری بود و مدتها پیش نسخه صوتی آن را با صدای هوتن شکیبا نیوشیده بودم. در پشت جلد کتاب میخوانیم «رمان عجیب ژان تولی، نویسنده و فیلمنامهنویس فرانسوی، هجوی است تمامعیار دربارهی مرگ و امید. رمان دربارهی یک دکان فروش ابزار و ادوات خودکشی است. همهجور خنزرپنزری در آن یافت میشود. از انواع سم تا طنابهای دار، از انواع سلاحهای کمری مناسب برای انتحار تا ویروسهای کشنده. یک فروشگاه منحصربهفرد در زمان و مکانی نامعلوم.» ژان تولی تا به حال ۱۰ کتاب به رشته تحریر در آورده که برخی از آنها برنده جوایز ادبی ارزنده ای نیز شده اند. از رمان های او می توان به «آه ورلن» اشاره کرد که بر اساس زندگی پل ورلن، شاعر بزرگ قرن نوزدهمی فرانسه و از پیشگامان مکتب ادبی «نمادگرایی (سمبولیسم)» نوشته شده است.
احسان کرمویسی اولین ترجمه فارسی این کتاب را توسط نشر چشمه منتشر کرد و با این کار فارسیزبانان را با تولی و دنیای داستانهای جذابش آشنا کرد. مغازه خودکشی همچون بسیاری کشورهای جهان در بازار کتاب ایران نیز از پرفروشها بوده و بارها تجدید چاپ شده است. در زمان نگارش این مطلب چاپ 84 این ترجمه توسط نشر چشمه منتشر شده است. احسان کرم ویسی اخیرا کتاب «آدمخواران» ژان تولی را نیز به فارسی ترجمه کرده است. در کنار این مترجمان دیگری نیز دست به ترجمه آثار تولی زدهاند و در میان آنها مغازه خودکشی یکی از کتابهایی است بیشترین ترجمه را در ایران داشته است. به طرز باورنکردنی تاکنون دستکم ۱۲ ترجمه مختلف از مغازه خودکشی وارد بازار کتاب شده که در نوع خود یک رکورد به حساب میآید!
از روی این کتاب در سال 2012 یک انیمیشن ساخته شده است و دستکم در ایران دو بار اقتباسهایی از آن به روی صحنه نمایش رفته است. اولین بار به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی علیرضا مهران که مرداد ماه ۱۳۹۸ در تئاتر شهرزاد اجرا شد و آذر ماه همانسال هم اقتبایس دیگری با عنوان «از میان مردگان» به نویسندگی شیما محمدبیگی، کارگردانی سمیه مطلبی و تهیه کنندگی علیرضا یگانگی در مجموعه دیوار چهارم به صحنه رفتهاست.
کتاب که در سال 2007 منتشر شده و تا کنون به بیش از 20 زبان ترجمه شده است، هجوی است در جستجوی امید از مسیر مرگ. طنز تلخ و فانتزی سیاه تکاندهندهای که از رهگذر مرگ خودخواسته (خودکشی) شما را به تامل درباره زندگی وامیدارد. هرچند در طول داستان به زمان و مکان اشاره نمیشود اما همینقدر بس است که ناامیدی و یاس فراگیر شده است و درصد زیادی از مردم تمایل به پایان دادن زندگی خود دارند. در این میان خانواده «تواچ» با کسب و کار استثنایی خود وارد میشوند. شعار آنان این است : «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.» و نام مغازهشان «مغازه خودکشی». آنها علاوه بر فروش لوازم خودکشی به مشتریانشان مشاوره هم میدهند! نکته جالب توجه نامهای انتخاب شده برای اعضای این خانواده به ظاهر عجیب است؛ میشیما، ونسان، مرلین و حتی آلن. این چهار تن از افراد مشهوری بودند که در تاریخ معاصر دست به خودکشی زده بودند: یوکیو میشیما نویسنده و شاعر ژاپنی، ونسان ونگوک نقاش شهیر هلندی، مرلین مونرو بازیگر سرشناس آمریکایی و بالاخره آلن تورینگ ریاضیدان و دانشمند بریتانیایی.
همهچیز به خوبی و خوشی؟! برای صاحبان مغازه خودکشی سپری میشود تا اینکه «آلن» به دنیا میآید؛ نوری در تاریکی. او برخلاف دیگر اعضای خانواده، لبخند بر لب دارد و خوشبین است و همین اعضای خانواده بهخصوص پدر و مادر را به تنگ آورده است؛ بهطوری که رفتار او را تهدیدی برای کسب و کار خود تلقی میکنند. این کسب و کار خانوادگی چند نسل در خانواده تواچ ادامه دارد و کسی از این خانواده تا کنون امید به زندگی نداشته است؛ هرچند در خصوص اینکه آیا خانواده هم خودکشی کردهاند یا نه سخنی به میان نمیآید اما فرزندان بزرگتر خانواده وینستن و مرلین منتظر فرارسیدن نوبتشان هستند و معترضانه میگویند: «پس ما کی میتوانیم خودکشی کنیم؟»
یکی از پیشنهادهای خانواده تواچ به مردم برای رونق کسب و کار خود دیدن اخبار تلویزیون است که خود طعنه بزرگی به بنگاههای خبری میزند. اخبار که 99درصد آن خبرهای سیاه و ناامیدکننده است، علاوه بر از بین امید به زندگی، انسانها را به سوی مرگ نیز سوق میدهد.
در طول داستان با جنگ امید علیه ناامیدی سر و کار داریم و داستان به سمت روشنایی میرود و مشعلدار آن نیز آلن است تا پایان که ضربه نهایی بر مخاطب وارد میشود. ماموریت آلن به پایان رسیده است. حالا دیگر نهتنها از پلمپ مغازه به علت ریختن گازه خنده در نوشابه اعضای دولت ناراحت نیستند که حتی برای آینده تصمیمهای جدیدی میگیرند و پیش از آن هم که خریدهای مغازه را بهجای مرگآوران از خندهآوران میکردند. پس «آلن خود را رها کرد...»
و پایان داستان همه به نتیجهای میرسند که شاملو شاعر بزرگ ایران در بخشی از شعر نازلی به آن اشاره میکند:
بودن به از نبود شدن
خاصه در بهار