در سکانس اول سریال، جواد عزتی را می بینیم، در نقش «مالک». در این سکانس، مالک در وان حمام خوابیده است و چند تکه یخ نیز، روی بدن او قرار دارد. تکه یخ هایی که باعث شده اند مالک از شدت سرما بلرزد و به سختی بتواند آن را تحمل کند. در این میان، رعنا آزادی ور در نقش «سمیرا» وارد حمام می شود و به مالک گوشزد می کند که نباید خود را از وان به بیرون بکشد چرا که سرمای حاصل از یخ، برای مالکی که چند وقتیست عصبی و عصبانی ظاهر شده، خوب است و باعث تسکین حال بد او می شود. چیزی که از این سکانس پیداست، تسلط سمیرا بر مالک است که باعث شده مالک، در وان پر از یخ برود و این رفتن، کاملا جبری بوده و این پدیده از همان اول سریال مشاهده می شود، سلطه گری سمیرا و تسلیم شدن های مالک.
این سلطه گری، در تمام سریال (به جز دو قسمت آخر که سمیرا تصادف کرده و حال نامساعدی دارد) پیداست و اساسا همین سلطه گری است که مالک را مجبور می کند دست به قتل بزند، تهدید کند و خود را خرابِ پول کند. مالک، در زخم کاری، همان مکبث، شخصیت نمایشنامهٔ «مکبث» ویلیام شکسپیر است که به خاطر تسلیم شدن در برابر سمیرا یا لیدی مکبث، دست به انجام هرکاری میزند تا بتواند بیشتر، بیشتر و بیشتر از دنیا سهم ببرد و پول روی پول بگذارد و قدرت، روی قدرت، و البته، این لیدی مکبث است که همهٔ این ها را می خواهد اما مکبث همانند بیچاره ای، توان این را ندارد که با او مقابله کند، اگر بخواهد هم نمی تواند.
در «زخم کاری» مهدویان نسبت به «مکبث» شکسپیر، چند شخصیت جدید وجود دارد. «منصوره» معشوقهٔ سابق مالک (با بازی هانیه توسلی) از مهم ترین شخصیت های ساخته شده در «زخم کاری» است که از کارهای مهم توسلی به شمار می آید. توسلی در این سریال، با بازی خوب خود از پس نقشش به خوبی برآمده است و مخاطب را درگیر قصهٔ پرتنش خود با مالک می کند. قصهٔ منصوره و مالک از سال ها پیش شروع می شود. جایی که منصوره و مالک، همدیگر را دوست داشتند اما «عمو»، بزرگ خاندان فامیل، با بازی سیاوش طهمورث، جلوی این وصلت را گرفته است و نگذاشته مالک و منصوره به هم برسند. اگر این ازدواج شکل میگرفت، ما اکنون کاراکتر ثروت جویی به نام «مالک»، و شخصیت سلطه طلبی به نام «سمیرا» را، نداشتیم.
ترکیب بازیگران پرکشش و جذاب «زخم کاری»، به جز چندتایی از آنان برایم دوست داشتنی بود. ترجیح می دادم جمشیدی فر، نقش «اخوان» را بازی نکند چون به نظرم چهره و اداهای جمشیدی فر، به یک وکیل نمی آید، یا حداقل باید روی خودش بیشتر کار میکرد تا از پس این نقش بهتر بربیاید، اما میتوانم به جرئت بگویم «مالک»، شاه نقش جواد عزتی است. جواد عزتی در اینجا را با سریال «دردسرهای عظیم» او در تلویزیون مقایسه کنید. می بینید که در عین شباهت هایی که کاراکتر «لطیف» با کاراکتر «مالک» دارند، از هم دیگر چقدر دورند و چقدر «مالک» پخته تر از «لطیف» شده است و نقشش در «زخم کاری» را به بهترین نحو انجام داده است. تعدادی از بازیگران مشهور سینما و تلویزیون که قبلا صرفا کمدی بازی میکردند، حالا پا به عرصهٔ درام و جدی گذاشته اند، اما به شخصه با احترام به همهٔ آنان، نظرم این است که عزتی یک سر و گردن بهتر از همهٔ آن هاست و در این تغییر مسیر، موفق تر بوده است. عزتی، ترس مالک را به دل مخاطب نیز انداخت. ابهت و جذابیت مالک را در چشم و مغز مخاطب فرو برد. حس سربلندی مالک را پس از موفقیتش، عالی نشان داد و سرخوردگی مالک پس از عدم موفقیت را، درجه یک. در مقابل، آزادی ور، طوری سلطه گریِ سمیرا را به رخ مخاطب کشید که گویی مخاطب، هیچوقت نخواهد توانست کاراکتر دیگری را، جایگزین «سمیرا» در چهرهٔ او مشاهده کند.
به این فضای سمی، پر از نفرت، و پر از عطش پول، آهنگسازی های خارق العادهٔ حبیب خزائی فر را اضافه کنید. محال است زخم کاری از یادتان برود. آهنگسازی های خزائی فر باعث شده تا بیش از پیش سریال را متفاوت بدانیم. او به هیجان سریال، چاشنی ترس، وهم و خیانت اضافه کرده، هیجان سریال را دوچندان کرده و آن را بیش از پیش به دل مخاطب نشانده است. آهنگسازی او باعث شد صحنه های تعقیب و گریز، قتل، ویران کردن، افتخارهای مالک به خود و صحنه های ترسناک زخم کاری، بر مخاطب این همه تاثیر بگذارد و میتوانیم نیمی از موفقیت سریال را مدیون آهنگسازی جذابش باشیم.
از ناصر گذشتم! رقیب دیرینه مالک، با بازی سعید چنگیزیان. تنها نکته منفی درمورد چنگیزیان در این سریال، گریم نصفه و نیمه اش است که باعث شده به آسانی بشود فهمید که کلاهگیس بر سرش است! اما نکته منفی درمورد بازی خودش دیده نمی شود. «ناصر» در نقش پسرعمویی حسود که نمی تواند موفقیت مالک را مشاهده کند و خودش نیز، به قدری جربزه ندارد که مانند مالک شود، دلپذیر ظاهر شده و باعث می شود مخاطب او را جدی بگیرد و با او همراهی کند.
انصافا در این سریال، مهدویان ریزبینی و ظرافت خاصی در همه جزئیات آن اعمال کرده است، به جز جایی که ریزبینی بیش از حد من اجازه نمی دهد به آن اشاره نکنم. کاملا معلوم بود پلاک ماشین مالک، تقلبی و ساختگی است و ای کاش در این یک مورد به خصوص، مهدویان منِ سختگیر را راضی تر میکرد.
مهدویان از روی رمان حسینی زاد اقتباس کرده است. حسینی زاد نیز از شکسپیر وام گرفته است. پس می توانیم بگوییم مهدویان از رمان مکبث اقتباس کرده است. من «بیست زخم کاری» را نخوانده ام اما پس از تماشای «زخم کاری»، رفتم و «مکبث» را خریدم و خواندم. «مکبث» شاهکار شکسپیر است و «زخم کاری»، شاهکار مهدویان. در فیلمنامه زخم کاری، میشود به وضوح مشاهده کرد که جزئیات، رعایت شده است. حتی جزئیات کوچکی مانند همدیگر را صدا زدنِ خاندان ریزآبادی و مالکی. مخاطب نمی داند چرا این ها، همگی همدیگر را پسرعمو صدا می زنند وقتی از دو خاندان مختلف هستند، تا قسمت های آخر سریال که معلوم می شود خودِ کاراکترهای سریال نیز از این قضیه سر در نمی آورند. «میثم» پسر مالک، با بازی مرتضی امینی تبار، در سکانسی از دعوای کلامی اش با «مائده» دختر ناصر با بازی سارا حاتمی، به راحتی اشاره می کند که نمی داند این لفظ های پسرعمو از کجا آمده و قصه به این می پردازد که اصلا این اطلاق، منشا خاصی ندارد و به صورت خودجوش درآمده. اگر سریال به مخاطب، این اشاره را نمی کرد و میثم این حرف را نمی زند، میتوانستیم، یکدیگر را پسرعمو خطاب کردن شخصیت های سریال را باگ سریال بدانیم که مخاطب را درگیر چیزی میکند که از اساس وجود ندارد.
به علت قصه دراماتیک و پیچیده ای که زخم کاری دارای آن است، در این سریال شاهد خرده قصه های مختلفی هستیم که هرکدام از آنان سعی بر پیچیده تر کردن داستان و بالاتر بردن هیجان آن دارند. به طوری که ما در زخم کاری، شاهد تبانی های مختلفی هستیم که از طرف افراد مختلف خاندان ریزآبادی، علیه مالک یا به سود او، اعمال می شود. به شخصه طراحی قصه مهدویان را برای جذاب اخوان به سوی مالک برای پیش برد اهدافش را دوست داشتم. این خرده قصه می تواند در کنار تلنگر اصلی که داستان سریال به ما می زند، درمورد زیاده خواهی جنسی نیز به برخی افراد زیاده طلب، که برای دسترسی به زن های مختلف و ادامه زن بارگی شان، دست به هرکاری می زنند، تلنگری ایجاد کرده و به این نوع مردم آن را گوشزد کند.
زخم کاری، یک ویژگی فوق العاده و جذاب دیگر داشت، سکانس پایانی آخرین قسمت سریال. زخم کاری به شدت پایانی جذاب، جسورانه و متفاوت را به مخاطب خودش عرضه کرد. سکانس کشته شدن مالک توسط منصوره، آن چیزی نبود که به راحتی بتوان آن را حدس زد یا فهمید، مخصوصا به کلی حس علاقه و عشقی که بین آن دو بود. این سکانس هیچگونه اغراقی نداشت. مهدویان برای تکمیل کردن پیام «قناعت» در این سکانس، هیچ عجله ای نکرد و صبر کرد مرگ مالک در زمانی مناسب رقم بخورد، نه مانند برخی آثار ایرانی که صحنه ورود مصادف با کشته شدن فرد است! پایان زخم کاری را می توانیم یک سر و گردن بالاتر از پایان دیگر آثار ایرانی بدانیم. مهدویان با کشتن کاراکتر مالک، مفهوم قناعت و عدم زیاده خواهی را خوب به مخاطب فهماند، هرچند که این فهماندن به مخاطب، در «مکبث» شکسپیر اتفاق افتاده بود و مکبث نیز، آنجا که با مکداف در جنگل برنام جنگید، شکست خورد و کشته شد. حال این اتفاق در زخم کاری با تفاوت هایی همراه شده و اینجا مالک توسط معشوقه سابقش است که کشته می شود، نه رقیب دیرینه اش!
به این همه زیبایی آخرین سکانس، صدای بهنام بانی را همراه با متن احساسی اش اضافه کنید، آن هم هنگامی که مالک تنها برروی ساحل خوابیده و درحال جان دادن است. آخرین سکانس، فراموش ناشدنی است.
بیت زیبای سعدی نیز در ابتدای تیتراژ پایانی قسمت آخر، یک زیبایی دیگر در خود داشت و آن، وجود کهن الگو و استفاده از شعر شاعر بزرگ ایران سعدی، در کنار اقتباسی که اثری خارجی در سریال شده، حس خوبی را به مخاطب القا می کند و مخاطب می فهمد که ادبیات ایرانی و خارجی، جدا و بیرون از هم نیستند و می شود در کنار اقتباس از اثری غیر ایرانی، از ادبیات ایرانی نیز استفاده کرد.
در پایان، زخم کاری را می توان از بهترین سریال های شبکه نمایش خانگی چند وقت اخیر شمرد. اثری میخکوب کننده با فیلمنامه ای عالی البته با کمی نقص، بازی عالی بازیگران به جز چندتاییشان، آهنگسازی بی نظیر و سکانس ها و پلان های جذاب و چشم گیر. در مجموع زخم کاری شاید تا مدت های مدید در یادها بماند. اثری که وامدار نمایشنامه محبوبی است که خود، از به یاد ماندنی ترین نمایشنامه های جهان بوده است.