و امشب به افتخار خودم میخوام هری پاتر و فرزند نفرینشده بخونم. دلم برای دوستام خیلی تنگ شده. واسهی همهشون. خوشبختانه فردا میرم مدرسه و یه بخششونو میبینم. (به امید خداوند)
بقیهشون ازم دورن؛ خیلی دور. دلم یه آسودگی خاطر میخواد که ۷۲ ساعت کنارشون باشم و باهم سکوت کنیم، بدون فکر کردن به چیزای اضافه. کاش یه سال سه تایی بریم اربعین. (دارم این مداحی جدیدی که واسه راهیان پیدا کردهمو گوش میدم. امسال قرار نیست برم راهیان و غصه دارم کلی.)
خب دیگه کافیه. بهتره بخشی از درس خوندنامو اینجا ثبت کنم جهت پر شدن صفحه و طولانی شدن پست. (بقیه چطور این همه مینویسن؟)
شخصاً فکر میکنم که بهتره بسه. شب به خیر. (فاطمه گفت از استادشون که فامیلش جلوداریان بود پرسیده که شب به خیر چطور نوشته میشه و یارو گفته اینطوری. خوشحالم که از اول بر اساس گمان درست نوشتم. چون یارو عضو فرهنگستانه و یه کتابم دربارهی سبک نگارش فارسی نوشته. هاه.)