نمیدونم. امشب بعد از اینکه آتنا زنگ زد و بعد از اینکه اومدم جواب اون کامنتگذار بیتربیتشو بدم، نگاهم به صفحهی خالیم افتاد و به این فکر افتادم که شاید بتونه جای تلگرامِ پاکشده و کانال متروکِ در حال خاک خوردنم رو بگیره؛ یا شاید بهتر از اون باشه؟ (بعید نمیدونم.) اینکه احتمالاً افراد زیادی (در واقع تقریباً هیچکس) اینجا رو نمیخونه یه ذره اوضاعو بهتر میکنه. از اخبار روز فقط اینکه واقعاً (با تلفظ صحیح ق کرمانی) دارم تمام تلاشمو میکنم با جغرافیای ۲ دوست باشم، ولی خیلی سخته. سیریوس مُرد و دیشب تو بغل سامیه براش گریه کردم. ای کاش میتونستم یه نسخه سامیهی سیّار با خودم بیارم خونهمون.
یه دخترهای یه مشت مزخرفات بهم گفت و خالیهای بیخودی بست که فقط منتظرم از دروغ بودنشون اطمینان حاصل کنم تا بدون عذاب وجدان روی دختره بالا بیارم. بیزاریم از دروغ غیرقابلوصفه و عارفه گفت: «ولش کن بابا.» پس شب به خیر.