از تجربه های یک روان شناس کودک
معمولا وقتی در یک محیط دوستانه یا میهمانی خانوادگی کسی متوجه میشه شغلم چیه ، اولین تصوری که از من یا همکاران من داره اینه که با یک جادوگر سر وکار داره.میدونی چرا اینو میگم معمولا در اولین برخورد میگن وای شما روان شناس هستید ؟ چه خوب! تا اینجای قضیه مشکلی نیست. بعد میگن میتونی بگی شخصیت من چطوریه؟ به نظرت دخترت من همون که روی اون مبل قرمز نشسته بیش فعال؟آخه میبینید خیلی شیطون.چطور باید اعتماد به نفس پسرم بهتر کنم و همینطور سیل سوالات که سرازیر می شود.
گاه فکر می کنم هیچ گاه به یک دندانپزشک نمی گوییم ببخشید، ممکن دندون انتهایی سمت راست منو نگاه کنید.درد میکنه .احساس می کنم پوسیده شده.تنها چیزی که ممکن است بگوییم این است که شماره مطب شما را میخواستم یا حتما با منشی شما هماهنگ می کنم.اما چه صمیمیتی بین مردم و روان شناس وجود دارد که انتظار دارند همه مسایل روان شناختی خود را در یک دور همی دوستانه حل کنند.معمولا حضور افراد در دفتر کار یک مشاور به سختی صورت می گیرد.اگر هم راضی به حضور شوند، اظهار می کنند همه این ها را خودم می دانستم.یا فقط حرف زدید و کاری نکردید.! باید موشکی به فضا پرتاب می کردم یا نمی دانم...
مادری می گوید به نظرتون مشکل شب اداری پسرم را چطور حل کنم؟ با وجود اینکه در چند دقیقه نمی توان راه حل و ریشه های این رفتار را پیداکرد، اما تلاش می کنم حداقل راهکاری ارایه کنم.در نهایت می گویند: دختر خاله من چند روز پسرش را از تماشای کارتون محروم کرد و مشکل شب ادراری پسرش حل شد.من هم شاید این راه را امتحان کنم.من می مانم و دقایقی که گذشت و تعجبی که ادامه دارد.