سلام
من محدثه ام.
تقریبا از سال نود و چهار با توجه به رشته ی تحصیلیم که computer science بود به طور جدی وارد دنیای کامپیوتر و برنامه نویسی شدم..اینکه میگم جدی به خاطر اینه که من و خواهرم که دوقلو ایم تقریبا از ده سالگی وبلاگ داشتیم و نشستیم پای کامپیوتر و عشقمونم این بود که بریم قالب وبلاگمونو هر چند وقت یکبار عوض کنیم..یادمه توی همون سن با اینکه هیچی از کد نویسی نمیدونستم ولی به مرور درک کرده بودم تگ های این قالبا چه معنایی داره و حتی میرفتم بعضی وقتا قالب ها رو به سلیقه خودم تغییر میدادم. (ولی الان میفهمم من به استایل و طراحی و رنگ هاش علاقه داشتم که اینجوری افتاده بودم به جون کد های قالب که طوری که میخوام تغییر کنن نه به کد هاش) خلاصه که ما توی بچگیامون، از نوک پا تا نوک سر در تکنولوژی خودمونو غرق کرده بودیم و جالبیش این بود که هیچکسی هم به ما یاد نداده بود. من همیشه به مسائل تکنولوژی علاقه داشتم ولی کلاس هایی که از بچگی گذروندم شنا و زبان و طراحی بود. خلاصه بزرگ شدیم و رفتیم دانشگاه و من با اولین زبان برنامه نویسی آشنا شدم: پایتون
یه کم گیج بودم..هنوز توی مقدمات برنامه نویسی مثل چی توی گل گیر کرده بودم ..کدها ساده بودن و میفهمیدم ولی حوصلم نمیکشید بشینم پروژه های کلاسی رو بنویسم..به نظرم هیچی " روح" نداشت .من اون موقع هم عاشق کد ها نبودم ولی نفهمیدم..گذشت و با Html و CSS آشنا شدم..اینجا کشیده شدم سمت ماجرا ، فکر کنم منو یاد بچگی هام مینداخت شایدم کار اون CSS لعنتی بود ..میدونید که من عاشق رنگ ها و استایل ها و این داستانا بودم.. برای پروژه درسی یه وبسایت تاکسی رانی نوشتم ..چقدر باهاش ذوق کردم..
من از همون اول انگار سوار یه قایق شده بودم که توی یه اقیانوس هرچند وقت یکبار به یه جزیره ای میرسید و نمیدونست که آیا اینجا متعلق به خودشه یا نه.. من به جزایر مختلفی سر زدم..و جالبه بدونید این وسط دوره ی نت ورک پلاسم گذروندم:)) این ویژگیمو دوست دارم..همه جوره میگشتم که دست آخر چیزی که میخوامو پیدا کنم..دو سال بعد من شیفته ی اپلیکیشن ها شدم و دوره ی اندروید رو ثبت نام کردم ..دوره ی اندروید دو بخش بود البته هست ( هنوز یکماه ازش مونده به خاطر این کرونای منحوس) : بخش جاوا و بخش اندروید..ما یک ماه جاوا کار کردیم و بعد وارد داستان اندروید شدیم..آخ که من چقدر لحظه شماری می کردم که وارد بخش دوم بشیم.میدونید دیگه چرا، آره: چون من عاشق کد نویسی نبودم. وارد بخش دوم که شدیم من بیشتر سرم توی فایل های XML بود تا فایل های جاوا که البته این اواخر به جزیره ی جدید دیگه هم سر زدم : جزیره کاتلین
من روی ویژگی های شخصیم چند ماه کار کردم و به این نتیجه رسیدم که باید علایق و ارزش هامو زندگی کنم..من باید همون علایق بچگیمو دنبال کنم..من عاشق طراحی UI و UX اپلیکیشن ها شدم و انگار از همون بچگی بودم:)) من میخوام توی این جزیره مستقر بشم و اونو گسترشش بدم..دوست دارم از این راه به یکی از بزرگترین ارزش های زندگیم بپردازم : ارائه ی یک خدمت برای هدفی بزرگتر از خویش.
من دیگه احساس گیجی و سردرگمی ندارم و اون انگیزه و اشتیاقی که خاموش بود الان روشنه روشنه.دلیل نوشتن این موضوع هم فقط شدت علاقه ی من به دونستن پیشنهادات و تجربیات شما در دنیای دیزاینه.