من فکر میکنم کوهنوردی شبیه مسیر زندگیه
مسیری که هم سختی و درد داره، هم قشنگی و لذت
گاهی پر از سربالایی و سنگ ریزه ست
گاهی هم ممکنه خسته کننده باشه و یکنواخت...
گاهی وقتام میرسی به سرپایینی و کیف میکنی از اینکه دنیا زیر پاهاته...
توی مسیر کوهنوردی لازمه که هر لحظه و هر جا، شش دانگ حواست جمع باشه تمرین صبوری میکنی،
تمرین قدم قدم تلاش کردن، میکنی
اینکه فقط روی گام بعدیت متمرکز بشی
و آهسته و پیوسته گام برداری؛
درست شبیه مسیر زندگی
گاهی وقتا هم نیاز به "حمایت" داری و این حمایت گرفتن به معنی ضعیف بودنت نیست، درست مثل وقتی که زندگی پر چالش میشه و ممکنه کمک لازم لازم داشته باشی
لازمه به تنفست خوب دقت کنی و به وقتش غذا و آب بخوری و استراحت کنی که بدنت اکسیژن و قند کافی رو به موقع دریافت کنه
و این رو هم بدونی که احتمالا توی مسیرت، زمین میخوری، سُر میخوری، خسته میشی، اما با کمی استراحت، دوباره بلند میشی و به راهت ادامه میدی...
راهی که دوسش داری اما میدونی که راحت هم نیست...
و انگار بعد عبور از سختی ها و چالش هاش، شاید خسته باشی اما یه خسته ی خوشحال.... درست عین مسیرِ زندگی
و وقتی بالاخره میرسی به قله، نگاه میکنی به اون پایین و میگی اوه چقدر راه اومدم... و لبخند رضاست میشینه گوشه ی لب هات و قشنگی ماجرا میدونی چیه؟
حتی به قله هم برسی، باید ازش عبور کنی و بیشتر زمانت رو انگار توی "مسیر" میگذرونی....
و آخرش هم خسته ای، ممکنه حتی پاهات دیگه کشش نداشته باشه و تمام بدنت گرفته باشه اما احتمالا حس خوبی داری که انجامش دادی،،، درست عین مسیر زندگی که بعد چالش ها و سختی های که برات مهمن ، با اینکه خسته ای، اما خوشحالی و راضی...