در پناه حق...
به قول دکتر شکوری: شادی، عدم غم نیست...
شادی کنار آمدن با غم
شادی زیستن مسالمت آمیز با اون غم
وقتی آدم رنج بزرگی میبینه مثل سوگ، طلاق
انگار یه سلفون روی شادی میکشن، تو میتونی خوشحالی رو ببینی اما همیشه یه فاصله نامرئی بین انگشتان تو و خوشحالی فاصله میندازه...
آدمهایی که رنجهای بزرگ دیدن، میدونن که رنگ خندههای آدم اینجا تغییر میکنه..
و ما وقتی بپذیریم جهان همچین جایئه..
وقتی این رو درک میکنیم، دیگه چیزی از دنیا نمیخواهیم که اونو نتونه به ما بده..
روان ما، مغز ما برای شادی طراحی نشده برای بقاء طراحی شده و بقاء با شادی در تعارض...
یعنی مغز ما همیشه باید یه ذره به ما ناامیدی بده، یه ذره به ما پذیرندگی بده.. خطرات احتمالی رو بده و ما حتی در شادترین لحظه زندگیمونم هم رگههایی از اندوه و اضطراب وجود داره
در واقع یعنی اگر کسی رنجی رو تجربه کرده و اون سلفون روی خوشحالی کشیده شده باید بدونه که این بخشی از ماجراست که باید بپذیره اما با همون سلفون و لایه نامرئی میان ما و خوشحالی هنوز میشه خوشحالی رو لمسش کرد، درک کرد و حتی گاهی سلفون میره کنار و آدم اونو بیشتر لمس میکنه و گاهی وسط اندوه لحظه های ناب رو تجربه میکنه...
درست مثل زمانی که دنیا بهت میگه در پناه حق...
انگار مثل این میمونه که توی یک اتاقی و طرف مقابل درب رو باز میکنه، جلوی درب میایستد، دستش رو به سمت درب خروج میگیره، از زیر قرآن ردت میکنه و میسپارد به خدا... بدون اینکه آبی پشت سرت بریزه واسه اینکه برگردی....
همین قدر دردناک اما امیدوار کننده....