دلم می خواهد بگویم دوستت دارم اما...
اماچی?
خوب دوستت دارم دیگر عاشقت شدهام
عاشق تکتک لحظات با تو بودنم هستم همان روزهایی که نگرانم میشویی همان روزهایی که حالم را میپرسی
دوست دارم هرروز را با تو آغاز کنم ولی بهانهاش را پیدا نمیکنم، رویم نمیشود، هرروز بهت پیام بدهم وحالت را بپرسم ولی میدانم دوستت دارم.....
عاشق لحظاتی هستم که نشانهای از خودم در تو میبینم
همان لحظاتی که نشانم میدهی هنوز به یادم هستی و خنده برلبانم مینشیند
همان روزهایی که با زبان بیزبانی میگویی دوستم داری از رفتارت از حرفانت
آری روزی گفتی دوستم داری و منتظر آن بودی که بگویم من هم تو را دوست دارم
ولی...غرور و خجالت دخترانهام اجازه نداد به زبان بیاورمش دوست داشتنت را
دوستت دارم به شرط اینکه دوستم داشته باشی و یک بار دیگر این سوال را از من بپرسی
شاید تمام دوستت دارمها سرآغازش پرسیدن دوباره این سوال باشد
آیا دوستت دارم یا بهتر بگویم هنوز هم دوستت دارم
آری دوستت دارم با اینکه نمیتوانم به زبان بیاورم ولی دوستت دارم......