محدثه
محدثه
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

تجربه من در راه اندازی یک کسب و کار

قسمت دوم(پایانی)

تو همین روزها بود که یه مسافرت ده روزه به تهران رفتم

بازار تهران پر بود از مغازه هایی که من دلم ضعف میرفت براشون

از این مغازه به اون مغازه میرفتم

تنوع کار ها خیلی بیشتر از اون چیزی بود که من فکر میکردم

تفاوت قیمت هم باعث شده بود خریدم زیادتر بشه

دیگه تموم چیزهایی که میخواستم و حتی نمیخواستم رو داشتم

یه شب با داییم رفتیم پارک لاله

داییم گفته بود شاید بشه اونجا یکم از وسایلتو بفروشی

داخل بازارچه که شدیم پر بود از کسایی که دوبرابر من وسایل برای فروش داشتن و تو غرفشون مشغول کار بودن

اونجا چیزی نفروختم ولی یه کیف و مانتوی سنتی خریدم

چند روز بعدش رفتیم ترنجستان بهشت تو خیابون شریعتی

قرار بود کتاب بگیریم که متوجه شدیم طبقه بالا ملزومات حجاب و چادر و... داره

ازشون پرسیدم:

+این گیره ها رو خودتون درست میکنید؟

- نه خانومای سرپرست خانوار برامون درست میکنن و ماهم ازشون میخریم

+خرید هم دارید؟

-فعلا نه ولی شمارتونو بذارین اگه خواستیم تماس میگیریم

کارتشونو بهم دادن که خودم باز تماس بگیرم ببینم تو یه موقعیت جدیدتر خرید دارن یا نه

از تهران که برگشتم چند تا مشتری جدید برام اومد و فورش خوبی داشتم

یه روز یه آگهی نمایشگاه دیدم

تماس گرفتم باهاشون و یه میز گرفتم برای خودم

نمایشگاه تو طبقه سوم از یه ساختمون پزشکان بود

کم و بیش میومدن برای بازدید ولی کل فروش من فقط یدونه دستبند بود

اونجا فروش خوبی نکردم اما چون یه تازه کار بودم،پولی که بابت نمایشگاه داده بودم رو به عنوان هدیه بهم پس دادن.

اینم یه تجربه شد برام که قیمت هامو واقعی تر کنم

برای زیاد شدن ممبرهای کانال تلگرامیم باید یه تلاش مضاعفی میکردم

یه مسابقه راه انداختم و به کسایی که دوست داشتن شرکت کنن بنر تبلیغاتی دادم

قرار بر این بود که دو نفر که بازدید بیشتری دارن جایزه بگیرن

سه روز بعد ازشروع مسابقه دو نفر انتخاب شدن و جایزه خودشونو گرفتن

با این کار بازدید کننده از کانالم یکم بیشتر شد

تو همین روز ها یه پیج اینستاگرام هم درست کرده بودم

فروشم بیشتر از نزدیکانم بودو هنوز فروش اینترنتی نداشتم

این یکم ناامیدم کرده بود

راه حلی به ذهنم نمیرسید و یه جورایی بیخیال فروش اینترنتی شده بودم

گاهی اوقات تو نمایشگاه هایی که تو مدرسه برگزار میشد وسایلمو برای فروش میسپردم به یکی از دانش آموزا که آشنامونم بود.

تو دانشگاه بین دوتا کلاسم حدود دوساعتی بیکار بودم و این بیکاری حوصلمو سر میبرد

یه روز یکم از زیورآلاتمو برداشتم وبردم با خودم

نشستم تو نمازخونه و آروم آروم داشتم درست میکردم

بچه ها هی میپرسیدن ازم که چیکار میکنی و چقدر قشنگن...و سرآخر یا خرید میکردن و یا آدرس کانالمو میگرفتن

اینجوری تونسته بودم چندتا مشتری جدید جذب کنم

اوضاع خوب بود ولی هنوز خبری از مشتری اینترنتی نبود

نزدیک امتحانا که شد دیگه کار نکردم و پشت سرش هی اتفاق های دیگه افتاد که دیگه به کل نا امید شدم از ادامه دادن

دیگه نه کانالم فعالیت میکرد نه پیج اینستاگرامم

اما گاهی فروش داشتم که اونم عموما کسایی بودن که میشناختنم

حدود یک سال و چند ماه فعالیت نکردم

یه روز داشتم کمدمو مرتب میکردم که چشمم خورد به وسایلام

دلم خواست بازم تلاش کنم و دست از ناامیدی بردارم

حالا باز پیجمو فعال کردم و یواش یواش دارم فعالیت میکنم

اگه دوست داشتین حمایت کنید از پالیز

آدرس اینستاگرام: PALIZ_ART_HOME@

((***))راستی شما چه راه حلی دارین برای جذب مشتری و جلب اعتماد از طریق فروش اینترنتی؟!




کسب و کاربازاریابیتجربه کاربریاقتصادکارآفرینی
UI/UX Designer،علاقمند به نویسندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید