میگویند وقتی کاری از دستت بر نمیآید، رهایش کن. اما هیچکس نمیگوید چگونه؟
من نمیتوانم ناراحتی عزیزانم را ببینم و بیتفاوت باشم.
نمیتوانم گریههای دوستم برای عزیزِ بیمارش را ببینم و ناراحت نشوم.
نمیتوانم آسمان بیابر و زمین خشک را ببینم و افسوس نخورم.
کاش میتوانستم افکارم را از مغزم بیرون بکشم، پرتش کنم به جایی دور که دست هیچ موجودی به آن نرسد.
کاش سنگدل بودم...
