?هرسال در ایام نوروز، یاد برنامه "صندلی داغ" می افتم؛ بخصوص آن قسمت که مربوط به آقای محمدباقر قالیباف بود.
?در اسفند 1383 تعدادی برنامه ضبط شد تا در ایام نوروز روی آنتن برود. چند روز قبل از پایان اسفند،کار ضبط تمام شد و عوامل مرخص شدند. استودیو هم که اجاره ای بود به مالک تحویل شد.
یکی دو روز بعد،مرحوم حمیدآخوندی کارگردان برنامه( که خدایش بیامرزد)سراسیمه تماس گرفت که دوباره باید استودیو را آماده کنیم و ضبط داریم. مهمان برنامه هم آقای قالیباف است و باید در ایام عید پخش شود. تنها سوالی که پرسیدم این بود: این هم" به فرموده" است؟ ! خنده کوتاهی کرد و گفت خداحافظ.
آن وقتها آقای عزت الله ضرغامی یکسال و اندی از ریاستش بر صداوسیما می گذشت.
فردا عوامل ضبط برنامه(اکثرا دلخور از اینکه در شلوغی های یکی دو روز آخرسال مزاحمشان شده بودند) آمدند و برنامه شروع شد.
پیش از آن دعوت قالیباف به برنامه"صندلی داغ" با طرح این شائبه که او ممکن است کاندیدای ریاست جمهوری شود منتفی شده بود و به همین دلیل هم اصرار بر ضبط ،منطقی به نظر نمی رسید مگر اینکه...
?آقای قالیباف با لباس فرم نیروی انتظامی که آن روزها فرماندهش بود آمد. برخی اطرافیانش توصیه هایی مبنی بر اینکه فلان سوال را بپرسید یا نپرسید کردند. قاعده برنامه این بود که چنین سفارشهایی جدی گرفته نمی شد مگر اینکه بر جذابیت کار بیفزاید.
?مرحوم حمیدآخوندی فیلمی پیدا کرد بود که مربوط می شد به عملیات کربلای چهار و در آن به شهید بزرگوار حسن قالیباف (برادر آقای محمدباقر قالیباف) . هنگام ضبط برنامه، این فیلم در استودیو پخش شد و توسط آقای احمدنجفی مجری برنامه صندلی داغ، از آقای قالیباف خواسته شد احساسش را در باره فیلم پخش شده بگوید.
هنگام پخش این فیلم توی گوشی می شنیدم که مرحوم حمید آخوندی به تصویربرداران گفت " ری اکشن(واکنش) های قالیباف را داشته باشید. به احتمال زیاد جالب خواهد بود"
پیش بینی حمید درست از آب درامد. تیرش به هدف خورده بود. قالیباف با همه تلاشی که برای کنترل خود کرد، کم آورد و اشکش سرازیر شد. بعد هم داستان شهادت برادرش و اینکه به عنوان فرمانده لشکر به خودش اجازه نداده در آخرین ساعات عمر برادرش برای او خاصه خرجی کند و او را در آغوش بگیرد، تعریف کرد. داستان زیبا و لطیف و در عین حال غم انگیزی بود.
?گرچه CD آن فیلم بعدا بصورت بسیار گسترده پخش شد و به سرمایه ای بزرگ برای تبلیغات انتخاباتی تبدیل شد، اما شهادت می دهم که آقای قالیباف از قبل هیچ اطلاعی از واقعه ای که در استودیو اتفاق افتاد نداشت و آنچه بعدا شایع شد که این کار عامدانه و با نیت قبلی از سوی قالیباف صورت گرفته کاملا دروغ بود.این را لازم دانستم که به نفع آقای قالیباف شهادت بدهم.
مدتی بعد آقای قالیباف کاندیدای ریاست جمهوری نهم شد اما عکسهای تبلیغاتی اش ، نه لباس فرم ناجا و سپاه، که لباس خوش فرم یک خلبان در کنار یک هواپیما بود.
?در یکی از ایام نوروز 1384 برنامه صندلی داغ با حضور آقای قالیباف پخش شد. آن روزها او توانسته بود چهره ای مقتدر و البته مهربان از پلیس به نمایش بگذارد و همین برایش رای آور بود.او گفت با مساعدت رئیس جمهور وقت(آقای سیدمحمدخاتمی) توانسته است لجستیک مناسبی برای پلیس فراهم کند و...
?قالیباف،با اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک به یاری اش آمدند در انتخابات 1384 ناکام ماند و بعد از مدتی، لابد به توصیه، از سوی شورای شهراصولگرا به شهرداری تهران برگزیده شد و سالها در آنجا ماند. شهرداری پرهزینه برای تهران بود و قصه عیسی شریفی معاونش نشان داد، در دوره او یکی از پیوست های نحس، نا پاکدستی بوده است. خود آقای قالیباف هم به واسطه حرف و حدیثهای برخی منسوبانش بی حاشیه نماند.
او دو بار دیگر هم عزم ریاست جمهوری کرد و ناکام ماند تا اینکه تصمیم گرفت رخت خود را به مجلس بیفکند. در مجلس هم نه گلی به سر خودش زد و نه به سر مردم.
?کاش او در جایی که موفق بود می ماند و پلیس باابهت ،مقتدر و مهربان را به عنوان یادگاری به یادماندنی به خاطرها می سپرد...کاش آرزوهای دور و دراز، او را تخریب نمی کرد.