سیدمحمد سیدی
سیدمحمد سیدی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

من آدام اسمیت و نیوتن را قبول دارم و ندارم!


پرده اول:

تعمیرکاری را دیدم که سخت مشغول کار با پیچ­ گوشتی است و اصرار دارد تمام پیچ­ ها را با آن باز کند. از او پرسیدم چرا از آچار هم استفاده نمی­ کنی؟ گفت: «ما طرفدار مکتب پیچ ­گوشتیسم هستیم و هیچ­گاه از ابزارها و منطق آچاریسم استفاده نخواهیم کرد. چون آن­ها را از خود نمی­دانیم. تو هم گویا از طرفدارها و مزدورانِ مبلّغ آن­ها هستی. دور شو وگرنه با همین پیچ­ گوشتیِ بزرگ حسابت را می­ رسم.» از آنجا دور شدم و به تعمیرگاه بعدی که پیرو مکتب آچاریسم بود رسیدم. وقتی گرهِ کار و به ­هم ­ریختگی اوضاعش را دیدم، توصیه به استفاده از پیچ گوشتی کردم. او هم جوابی مانند قبلی داد و با تهدیدی آچاری مرا متهم به پیروی و تبلیغ برای پیچ ­گوشتیسم کرد.

پرده دوم:

خانم یا آقایی پیانویی را با خیال راحت از طبقه دوم ساختمان روی سر رهگذری رها می­کند. در همان حال با خودش می­گوید: «من نیوتن و نیروی جاذبه­ اش را قبول ندارم. مگر نه این­که یک پَر ممکن است ساعت­ها در هوامعلق بماند؟ از کجا معلوم برای پیانو هم صدق نکند؟ او سیصد و سی سال پیش آمده و نظریه­ای بر اساس یک سری فرضیات غلط بنا نهاده، پس من با هوش خودم بررسی کرده ­ام و با فرضیات درست به این نتیجه رسیده ام که نیروی جاذبه آن­قدر هم که این غربی­ها می­گویند، شدید نیست. پس با خیال راحت پیانو را رها می­کنم.»


پرده سوم:

دوستی که لب پنجره طبقه پنجم ساختمان ایستاده، می­بیند که فوراً به یک کیسه نایلون نیاز دارم. تا از او درخواست می­کنم، با خیال راحت نایلون را در هوا برای من رها می­کند. به او اعتراض می­کنم: «نایلون شاید آن­قدر دیر به دست من برسد که دیگر به آن نیاز نداشته باشم.» در جواب می­گوید: «خیالت راحت! من خیلی نیوتن و نیروی جاذبه ­اش را قبول دارم. صبر کن! نیروی جاذبه بالاخره کار خودش را می­کند!»

پرده چهارم:

سیاست­مداری در بین طرفدارانش بالای چهارپایه رفته با شور و حرارت فریاد می­زند که: «نمی­گذاریم طبقه کارگر به نام قانونِ شیطانیِ آدام اسمیت (دست نامرئی) لای چرخ­های سرمایه­ داری له شوند. "لسه فر" یعنی چه؟ یعنی بگذاریم خارج از کنترل ما هر که هرکاری دلش خواست بکند؟ سرمایه­ دار هر بلایی خواست سر مردم بیاورد و دولت فقط نگاه کند؟ مگر می­شود قیمت­ها را رها کنیم تا در درازمدت خودش مقادیر کالا و نیروی کار را تعدیل کند؟ در درازمدت همه ما مرده ­ایم!» جمعیت هورا می­کشند. پشت سر او آقایی جوان و نورانی داد می­زند: «آدام اسمیت بر اساس یک سری فرضیات موهوم و غلط برای خودش نظریه­ای ساخته که البته من به عنوان یک اقتصاددان وطنی، بعد ازدویست و چهل سال، کشف جدیدی کرده و حکم به ابطال آن می­دهم و علم اقتصاد را از ظلمت و گمراهی می ­رهانم.»

پرده پنجم:

چند قدم آن­طرف­تر سیاست­مدار اطو کشیده ­ای پشت تریبون می­رود: «مخالفان لیبرالیسم می­خواهند دنیای رنگارنگ سرمایه­ داری را از ما گرفته و ما را در دنیای تیره و تار کمونیسم گرفتار کنند. به دنیا نگاه کنید! تمام کشورهای قدرتمند، اقتدارشان را از لیبرال-سرمایه­ داری دارند. اگر سرمایه ­داری نباشد، چه کسی می­خواهد بار اشتغال انبوه را به دور بکشد؟ چه کسی می­خواهد مالیات و عوارض دولت را پرداخت کند؟ حالا این وسط عده­ ای هم که نتوانسته ­اند خود را با شرایط بازار وفق داده و نیروی کار خوبی برای سرمایه­ دار باشند، از بین می­روند. تقصیر نظام سرمایه ­داری چیست؟ این قانون طبیعت است. ضعیف ­ها صحنه را خالی می­کنند و قوی­ترها می ­مانند.» حاضرینِ باکلاسِ سالن کف می­زنند. در تأیید او آقایی میان­سال و ایضاً نورانی با ژستی روشن­فکرانه می­گوید: «به عنوان یک اقتصاددان وطنی معتقدم اقتصاد لیبرالِ آدام اسمیت خیلی هم خوب و درست است. اتفاقاً چون تا حدود زیادی بر اقتصاد اسلامی منطبق است، ما می­توانیم هرچه او گفته بگوییم چشم! و بدون هیچ دغدغه­ای آموزه­ هایش را به بچه ­های­مان آموزش بدهیم.» حتماً اگر می­خواست کمی روشنفکرانه ­تر حرف بزند می­گفت: «اصلاً آدام اسمیت را می­توان در کنار پدر علم اقتصاد، پدر علم اقتصاد اسلامی هم دانست!»

پرده ششم:

سر به زیر انداخته و عبور کرده ازین ماجراها و دعواها با خود فکر می‌کنم: "من آچاریسم و پیچ‌گوشتیسم را هم قبول دارم و هم ندارم! نیوتن را هم قبول دارم و هم ندارم! آدام اسمیت را هم قبول دارم و هم ندارم!"


آدام اسمیتعلم اقتصاد
می نویسم، هستم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید