محمدعلی اکبری
محمدعلی اکبری
خواندن ۲ دقیقه·۱۱ روز پیش

عنکبوت نامرد

یک روز که قرار بود بارون بگیره، قورباغه از اومدن بارون خبر داشت و سریع رفت داخل سوراخ دیوار تا خیس نشه.

پناه گرفتن داخل سوراخ دیوار
پناه گرفتن داخل سوراخ دیوار

همینجوری که نشسته بود یهو داخل سوراخ یه عنکبوت کوچیک دید که داره برای خودش یه خونه عنکبوتی درست می‌کنه.

خانه عنکبوتی
خانه عنکبوتی

جلو رفت و شروع کرد با عنکبوت صحبت کردن، ازش پرسید داری چیکار می کنی؟ عنکبوت جواب داد دارم برای خودم یه خونه گرم و نرم درست می‌کنم.

همینکه داشتن حرف می‌زدن قورباغه با خودش داشت فکر می‌کرد که بیاد و عنکبوت رو بخوره! اما یه چیزی تو دلش می‌گفت گناه داره! برای همین قورباغه تصمیم گرفت به عنکبوت بگه بیان و با هم دوست شن.

عنکبوت هم قبول کرد و گفت پس بیا خونه من تا با هم صحبت کنیم و بازی کنیم. قورباغه هم رفت داخل خونه عنکبوت. ولی همینکه نشست روی تارها، احساس کرد بدنش چسبیده و دیگه نمی‌تونه تکون بخوره!

مهمانی عنکبوت
مهمانی عنکبوت

عنکبوت یه خنده شیطانی کرد و گفت: ای قورباغه احمق، من گولت زدم که بیای خونه من تا گیر کنی و من تو رو بخورم.

قورباغه از فریبی که خورده بود عصبانی شد و به عنکبوت گفت: با خودت چی فکر کردی؟ من از تو خیلی قوی‌ترم و می‌تونم تارهای تو رو پاره کنم. بعدش هم دهنش رو باز کرد و عنکبوت کوچیک رو خورد.

 قورباغه عصبانی
قورباغه عصبانی

بعد اینکه عنکبوت رو خورد صبر کرد تا بارون تموم شد و رفت بین چمن‌ها.

اما یهو دید بابای اون عنکبوتی که خورده بود از پشت اومد و با عصبانیت گفت تو بچه من رو خوردی؟ حالا منم تو رو میخورم! بعدم دهنش رو باز کرد و قورباغه رو خورد!

بابای عنکبوت
بابای عنکبوت

وقتی قورباغه رفت تو شکم عنکبوت بزرگ، سیر شد و رفت زیر به یه درخت آویزون شد تا استراحت کنه.

استراحت آخر
استراحت آخر

اما نمی‌دونست که قورباغه یه دوست خیلی صمیمی داره که قراره بیاد نجاتش بده!

بله! پیشی بزرگ و قوی که از دور داشت ماجرا رو می‌دید، خودش رو رسوند و قورباغه رو از شکم عنکبوت نجات داد.

دوست واقعی
دوست واقعی

قورباغه که از نجات پیدا کردنش خوشحال بود، رفت پشت پیشی نشست تا یکم استراحت کنه.

استراحت واقعی
استراحت واقعی


عنکبوتقورباغهگربهفریبدوستی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید