شروع یلدا برای من خیلی عجیبه، این که مردم برای یک دقیقه دور هم جمع می شن، آجیل می خورن، انار می خورن، میوه، می خورن و هزار تا کاری که تو بقیه روزها نمی کنن؛ این که این کارها رو برای اون یک دقیقه اضافی انجام می دن.
ما یک تداخل هم داریم، این تداخل تولد یکی از اعضای خانوادهست؛ این تولد هر سال گرفته می شه و همیشه هم یه کیک درست حسابی می خوریم، حالا من عکس کیک رو نمی زارم تا دلتون نخواد. :/
چون تولد ما با همه چی داره، برای همین از تولد من( که از همه تولدهای خانواده ما باشکوه تره) که خیلی خوب و قشنگ تره.
می دونید، وقتی خیلی موقع خوبی تولد شما باشه؛ قطعاً کسی برای شما کادو نمی خره، این قانون وقتی اومد تو خانواده ما که من تولدم بد موقعی افتاد و کادوهای خوب به من ندادن، البته من از این قانون معاف هستم.
ولی وقتی تداخل زمانی برای آقای عین(اسم اون آدم رو نمی گم) قانون عملی می شه☺
این مادربزرگ ما خیلی دست پخت خوبی داره، غذاهای عالی می پزه، جوری می پزه که انگشت ها تون هم می خورین
شام یلدا هم مادربزرگ پخت؛ شب یلدا با ماهی های خوبی که می زنیم به بدن حال می ده، خدا همچین مادربزرگی رو از ما نگیره☻
یلدا بدون کرسی مزه نمی ده
این کرسی که یادگاری از قدیم هاست، کرسی قدیمی که همیشه باعث گرم شدن خودمون و خانوادمون می شه؛ اگه این کرسی نبود چی میشد؟ من نمی تونم بهش فکر هم کنم...
دوست دارم چون همیشه تو خاطرات من امتحان ها رو لغو کردن
دوست دارم چون تو ابتدایی بوفه اون روز ها رایگان می شد
دوست دارم چون خیلی بهم حال می داد...