Mohammad Hossein
Mohammad Hossein
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

یک آسیاب تنها"مقدمه"

یک آسیاب تنها
یک آسیاب تنها

سلام، محمدحسین هستم، کم سن و سال هستم. و می‌خوام براتون یه داستان بنویسم، داستانی که از تخیلات خودم است، از وقتی که از سفر دور ایران برگشتم(به‌جز سیستان بلوچستان). توی سفرم خیلی چیز ها دیدم. از بناهای تاریخی تا رسم‌های ایرانی‌های داخل شهرستان‌ها...

توی سفرم من همس کتاب می‌خوندم، کتاب های زیادی خوندم؛ از کتاب های کوچک و بزرگ تا نمایش نامه ها، از رمان های کلاسیک تا رمان های ایرانی، خلاصه کتاب زیاد خواندم. هیچ کتابی اون جوری که آدم غرق خودش کند، من نخواندم(حالا شاید شما خوانده باشید!). برای همین می خواهم یک داستانی بنویسم، که برای چند دقیقه از این بلاهای زمینی(کرونا،سیل،زلزله و...) خلاص بشویم.

خب برای این که دیگه بیشتر از این تو مقدمه حرف نزده باشم؛ کمی درباره این داستان توضیح می‌دهم:

این داستان تخیلی است، یعنی همش رو از ذهن خودم می نویسم.
این مطلب در سه سایت نوشته می‌شود؛ آدرس سایت اول این‌جا و سایت دوم و سوم در انتهای متن گذاشته می شود.
اسم داستان به انتخاب خودم بوده.
شاید در برخی متن های من غلط املایی یا نگارشی باشد، آن را می‌توانید از طریق صحبتم با نویسنده به من بگویید.
این داستان هفته‌ای یک بار در سایت‌های مورد نظر گذاشته می‌شود.
اگر فکر می‌کنید می توانید برای سایت ما ایده هایی بدهید تا بتوانیم بهتر برای شما کار کنیم، به بخش پیشنهادهای شما مراجعه و نظر خود را بگویید.

آدرس سایت های گذاشته شده.

داستان نویسی
یک برنامه نویسِ کوچولو =)))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید