شوک کارآفرینی
قسمت دوم
بیایید برای درک بهتر شوک کارآفرینی که در بخش اول به آن اشاره شد، مثالی از یک شخصیت خیالی به نام سارا بزنیم. زن جوانی که به پخت شیرینی پای علاقه دارد. کاری که سارا از انجام دادنش بیشتر از هر چیز دیگری در دنیا لذت می برد. او مثل همه ما یک زندگی عادی داشت. گاه گاهی پای می پخت و دوستانش را دعوت می کرد تا دور هم باشند. تا اینکه روزی یکی از دوستان سارا به او گفت:
سارا تو بهترین پای های دنیا را می پزی، چرا یه مغازه شیرینی فروشی برای خودت راه نمی اندازی؟
سارا دچار شوک کارآفرینی شده و حرف دوستش را باور می کند. تصمیم می گیرد تا کسب و کاری راه بیندازد. او از پول بدش نمی آید. ضمن اینکه وقت آن رسیده تا برای خودش کارکند و کمی به آزادی بیشتری برسد. او این کار را انجام می دهد و مغازه ای اجاره می کند.
من سارا را پس از سه سال که در کسب و کارش بود، ملاقات کردم. او گفت: این سه سال طولانی ترین سال های عمرش بوده است. او نام کسب و کارش را " همه چیز درباره پای" گذاشته بود اما در واقع همه چیز کسب و کار سارا راجع به پای نبود بلکه همه چیز راجع به کارکردن بود.
سارا گفت: من نه تنها از انجام دادن همه این کارها تنقر دارم بلکه از پختن پای هم متنفرم! اصلا فکر پای هم حالم را بد می کند. بویش را هم نمی توانم تحمل کنم. بعد شروع کرد به گریه کردن.
ساعت 7 صبح است و بوی خوش پای هوای مغازه را پر کرده، مغازه سارا تا نیم ساعت دیگه باز می شود. شهر کم کم داشت بیدار می شد. خورشید از پنجره به داخل مغازه می تابد و روی چوب های بلوط پیشخوان برق می زند. ظاهر مغازه بسیار زیباست و معلوم است که سارا حسابی برایش خرج کرده است.
سارا اشک هایش را پاک می کند و ادامه می دهد: هیچ میدانی من از ساعت 3 صبح بیدارم. پس از آماده کردن پای ها و باز کردن مغازه، باید به مشتری ها برسم. همه جا را تمیز کنم، مغازه را ببندم، خرید کنم، پول صندوق را بردارم و به بانک بروم، شام بخورم، پای های فردا را بپزم، تازه ساعت 10 شب باید بشینم و حساب کنم که چطور اجاره ماه بعد را بدم؟!
و همه این ها به خاطر این است که بهترین دوستم به من گفت تو بهترین پای دنیا را می پزی!
سارا کمی سکوت کرد و سپس لگد محکمی به فر سیاه رنگ جلویش زد و گفت: " لعنتی" و بعد دوباره: لعنتی! لعنتی! لعنتی!
صدای تیک تاک ساعت مغازه به وضوح شنیده می شد. ذرات معلق گرد و غبار هوا در پرتو نور به حرکت درآمده بودند، انگار منتظر بودند سارا به صحبتش ادامه دهد. اما سارا بیشتر در خودش فرو می رفت. می دانستم چقدر برای او سخت است که تا این حد در بدهی فرو رفته و احساس درماندگی می کند.
متخصصی که مبتلا به شوک کارآفرینی است، کاری را که به آن علاقه مند است، تبدیل به یک شغل می کند. کاری که او از روی عشق انجام می داد، تبدیل به یک وظیفه می شود که علاقه چندانی به آن ندارد.
به جای اینکه ویژگی های برجسته تخصصش را که بر مبنای آن، کسب و کارش را آغاز کرد، نمایان کند تا نشانگر مهارت یکتای او باشد، همه چیز برایش بی اهمیت شده و تبدیل به کاری می شود که فقط باید تمامش کند تا به بقیه کارها برسد.
من به سارا گفتم که تمام متخصصانی که به شوک کارآفرینی مبتلا شده اند، دچار همین وضعیت هستند.
سارا گفت: اما حالا باید چه کار کنم؟
جواب دادم: باید قدم به قدم پیش برویم. اینجا، تنها مشکل تو، مهارتت نیست.
منبع: startforsmart.com
برای مطالعه بیشتر به سایت مایکل گربر مراجعه نمایید.
همچنین می توانید تیپ های شخصیتی کارآفرینان را نیز مطالعه نمایید.
لطفا نظر و یا انتقاد یادتون نره.