پیشگفتار
مطلب حاضر در حقیقت اولین نوشته از بسط مقاله "تظاهر به نقد و نقد تظاهر" درباره جوامع آینده و مفاهیمی است که به شکل سطحی به آن اشاره شده بود. برای فهم این مقاله نیازی نیست نوشته اول را مطالعه کنید و کافی است بدانید این مجموع نوشتارها درباره پدیدههای نوظهور (Emergent) با طعم تکنولوژی صحبت خواهد کرد که ساختار جوامع و پیشفرض آنها را تغییر داده و خواهد داد.
جامعه شناسی نسلها که برای اولین بار توسط مانهایم در سال 1928 انجام گرفت به این موضوع اشاره دارد که جوامع بشری تحت تأثیر محیط اجتماعی-تاریخی، (به ویژه وقایع قابل توجهی که آنها را به طور جدی درگیر می کند) ویژگیهای مشترک، با دایره قابل تعریفی را کسب میکنند که باعث ایجاد گروههای مختلفی براساس تجربه مشترک میشود که این زنجیره توسعه دهنده نسل بعد خواهد بود. این بدین معناست که اگر چه جوامع کوچکتر روایتهای مختلفی از دنیای پیرامون خود دارند اما بر اساس رویدادهای یکسانی که تجربه کردهاند، مجموع ویژگیهای مشخصی خواهند داشت. از این رو مانهایم توانست آغازگر جنبشی باشد که در حال حاضر به جامعهشناسی نسلی معروف است (این نقد مطرح است که این تعاریف ویژگیهای فرهنگی و اقلیمی را نمیبیند.). بسیار خوب سوال اینجاست که این مقدمه به کجا خواهد رسید؟ در حال حاضر هایپ نسل شناسی و تاثیر آن بر کسب و کارهای آینده در قالبهای مختلفی و با مضامین قابل اتصالی به صورت روزانه در میان افراد مختلف در حال استفاده است شاید این عبارات را بارها شنیده باشید: "دهه هفتادیها"، "نسل سوخته" و اگر کمی کلاس صحبت بالا باشد نسل Z، Millennials و ... . این عبارات تقریبا به همان ویژگیهای مشترک اشاره دارد و سعی دارم مواردی که به زعم من میتواند ویژگیهای جوامع جدید باشد را با گردآوری مقالات مختلف و کمی چاشنی تحلیل ارائه دهم.
در حال حاضر نسل آلفا به عنوان جدیدترین نسل ورودی به زنجیره نسلی قلمداد میشود، کودکانی که از سال 2010 به بعد به دنیا آمدهاند و تا سال 2024 جمعیتی بالغ بر 2.3 میلیارد نفر خواهند داشت.
در حال حاضر پیشبینیهای زیادی درباره آینده و روند تاثیر تکنولوژی و توسعه ارتباطات بر انسان و در یک سطح بالاتر کلونیهای انسانی و نسل z و آلفا ارائه میشود؛ از نامیرایی و توسعه تکنولوژیهایی مانند CRISPR تا آواتارهای انسانی، Universal basic income و clone کردن مغز انسان. این پدیدههای نوظهور باعث تغییرات زیادی نیز در ارتباطات و تجربه انسانهای نسل جدید از دنیای پیرامون خود میشود و یکی از مهمترین بخشهای آن از نظر من گذرروانی شدید یا تغییر الگوهای روانی انسان از یک وضعیت به وضعیت دیگر در یک بازه زمانی کوتاه و سریع است. این مقاله سعی دارد بخشی از این تاثیر را با استفاده از منابع مختلف توصیف و تا حدی تحلیل کند.
مدیر دبیرستان و یکی از مدیران شرکت فعلی که در آن مشغول هستم، حدود 6 سال پیش در مقالهای به موضوعی اشاره کرد که برای شروع بسیار جذاب به نظر میرسد، انسانها همواره در حال ایجاد شکستهای حاصل از پیشرفت هستند یعنی ما با پیروزیهایی مانند تولید وسایل نقلیه باعث شدیم شکستهایی در حوزه محیط زیست متحمل شویم و شکستهای حاصل از پیشرفت همواره در یک حلقه نامحدود در حال تکرار است. گذرروانی نیز محصول یکی از این پیروزیها یعنی حذف یک متغیر بزرگ روانی به نظر ناگوار و آسیبزننده از ذهن ما انسانهاست. فرض کنید یک عامل بزرگ روانی مانند جرم را در جامع بشری نزدیک به صفر برسانیم برای مثال سیستمی توسعه داده شود که پیش از اینکه فردی مرتکب جرم شود وی را شناسایی کند و فرآیندی پس از آن اجرا شود و یا ساختار آموزش را به شکلی تغییر دهیم که ارتکاب جرم نزدیک به صفر شود این یک پیروزی بزرگ است اما این پیروزی بزرگ، شکست یا بهتر بگویم چالش جدیدی را به دنبال خواهد داشت و آن گذرروانی است.
این موضوع در حال حاضر در بخشهایی از جهان کم و بیش وجود دارد در کشوری مانند نروژ آنقدر آمار جرم و جنایت پایین است که موضوع آندرس برینگ برویک و کشتار جزیره اوتویا در سال 2011 باعث شد عدهای دچار اختلال روانی ناشی از ترس شوند و همچنان یکی از موضوعات مورد بحث آنهاست.
فرض کنید این سیستم پایدار به وسیله یک اختلال به مرحلهای برسد که زنجیرهای از جرم و جنایت به یکباره در جامعه ظهور پیدا کند این Emergent باعث میشود عامل کنترلی به یک عامل محرک و آشوبناک تبدیل گردد(یعنی عامل استرس به عامل تحریک جرم) و توسعه شبکههای ارتباطی این پدیده را به سرعت فراگیر خواهند کرد چیزی بزرگتر از ظهور گروههای افراطی مانند داعش و یا جنبشهای امروزی مانند BLM.(قطعی اینترنت در ایران نیز شاید قابل لمسترین مورد درباره این پدیدهای باشد، عامل پایداری که با تغییرش یک شک روانی و در پی آن اضطراب زیادی را به جامعه تزریق نمود که باعث مهاجرت عدهای شد.) به شکل سادهتر فرض کنید یک نوجوان 15 ساله در هلسینکی را از سال 2020 به سال 1943 در خلال جنگ جهانی دوم ببرید. اما برخی این موضوع را باور ندارند و عقیده دارند افزایش سرعت توسعه تکنولوژی توانسته از چالشهای پس از آن نیز فائق آید و دنیای بهتری داشته باشیم. در کتاب Factfulness به صورت آماری ثابت میشود که دنیا از سال 1940 تا به امروز دنیای بهتری شده است حقیقتا در بسیاری از موارد همینگونه است اما نکتهای که باعث میشود کمی نسبت به این موضوع تردید پیدا کنیم افزایش سطح پیچیدگی و افزایش ضریب ارتباطات در دنیای امروز با رشد جمعیت جهانی است(در کتاب redefining global strategy اثر Ghemawat آمار نیمه جهانیشدن و افزایش ضریب ارتباطات آمده است) که باعث میشود سطح درگیری روانی افراد از طریق کانالهای ارتباطی افزایش پیدا کرده و واکنش به یک گذرروانی به شدت افزایش یابد و نتیجه آن ایجاد مفاهیمی است که از سال 1940 تا به امروز اصلا وجود نداشته مانند قتلهای ناشی از cyber bulling که یک پدیده به ظاهر ساده است تا بیماریهای انسان مدرن مانند خودکوشی اجتماعی (cyber-suicide) که به شدت در حال افزایش است.
این موضوع تنها جنبه فردی ندارد و میتواند جنبههای اجتماعی و تودهای هم داشته باشد. همانگونه که آلن تورن جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی میفرماید در یک جامعه پساصنعتی (برنامهریزی شده) جامعه استقلال خود را دیگر از جوامع سنتی که بر پایه تلاش برای تجمیع و پیشبینی سود حاصل از کار مولد مستقیم است نمیگیرد و جامعههایی شکل خواهند گرفت که بیشتر بر اساس اجماع (consensus) درونی هستند، گذرروانی در این جوامع به شکلهای جدیدی مانند انقلابهای مدرن که در آن لازم نیست تغییر بنیادینی در نظام رسمی ایجاد کنند و کافیست نظام جدید خود را بر بستر تکنولوژی بنا کنند (مانند تلاش رمزارزها برای ایجاد یک نظام مستقل مالی خارج از زمین بازی نهادهای مالی سنتی) تا تقابل تودهای، که دو یا چند توده بزرگ از مردم با یکدیگر درگیر میشوند و قدرت مرکزی نمیتواند یا نمیخواهد سیستم را متعادل کند، قابل بسط است.
این همه صحبت و کنارهم چیدن کلمات از این و آن تا اینجا یک جمله را میگفت "گذرروانی شدید یکی از پدیدههای نوظهوری است که جامعه مدرن با آن روبرو خواهد بود" اما چیزی که کسب و کارهای آینده را با مشکلات زیادی مواجه خواهد کرد افزایش نرخ مواجه نسل آلفا و نسل بعد با پدیدههایی است که ایجاد کننده گذرروانی شدید است که عمر یک کسب و کار سنتی را به پایینترین حد خود خواهند رساند. فرض کنید (این فقط یک مثال است.) عامل نژادپرستی از یک جامعه نزدیک به صفر شود و شبکههای اجتماعی آنقدر فراگیر شوند که spread rate یک خبر به سمت 100 میل کند (در حال حاضر بر اساس کتاب آقای گماوات در بهترین حالت این نرخ زیر 10 درصد تخمین میزند.)، و مدیر یک شرکت بزرگ متهم به نژادپرستی شود اطلاع از این موضوع و ایجاد زنجیرهای از همرسانیها باعث میشود یک گذرروانی شدید در جامعه صورت گیرد که این کسب و کار را نابود کند (با همین نرخ کم نیز این موضوع در حال حاضر باعث نابودی بسیار از افراد و کسب و کارها شده است. خبری از خالق اندروید اندی رابین دارید؟). این مثال اگر چه یک مثال باز و قابل نقد است اما اتفاقات ناپایدارکننده معمولا از یک الگوی ساده با زنجیره اتصال پیچیده تبعیت میکنند که نقدترین آنها شاید همین covid-19 و تغییر الگوهای پایدار روانی است.