محمد امیری
محمد امیری
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خوبان اهواز محمدامیری

خوبان خوزستان محمدامیری
خوبان خوزستان محمدامیری



امشب از آسمان دیده‌ی تو
روی شعرم ستاره می‌بارد
در زمستان دشت کاغذ ها
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد

شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم
شرمگین از شیار خواهش‌ها
پیکرش را دوباره می‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

شب پر از قطره‌های الماس است
از سیاهی چرا هراسیدن
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سکرآور گل یاس است

آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه‌ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من

آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها

دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو.. بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد

بس که لبریزم از تو می‌خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها

بس که لبریزم از تو می‌خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


خوبان اهواز محمدامیری_خوبان خوزستان محمدامیری_خوبان منبع آب محمدامیری_شرارت اهواز محمدامیری_لاتهای اهواز محمدامیری_خوبان مسجدسلیمان_خوبان ایذه_خوبان ایران_خوبان شوشتر_خوبان دزفول_محمدامیری_خوخوبان اهواز محمدامیری_خوبان خوزستان محمدامیری_خوبان منبع آب محمدامیری_شرارت اهواز محمدامیری_لاتهای اهواز محمدامیری_خوبان مسجدسلیمان_خوبان ایذه_خوبان ایران_خوبان شوشتر_خوبان دزفول_محمدامیری_خو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید