آه خاورمیانه! تو جغرافیا شدی تا غم بیخانمان نماند؛ تو اِسم شدی تا رنج بیشناسنامه نباشد و تو کُردها را در خود جای دادی تا فقدانشان را بفهمی. در اینجا پایان شب سیه، سیاهیِ دیگری است و تاریخ ننگینی که در آن ساخته شده، با هیچ خونی پاک نمیشود و محالاً اگر هم پاک شود، هفتاد و چهار دفعه نسلکشی ایزدیها چگونه هضم میشود؟ با سکوت کُردها وقتی قرآن به سوره انفال میرسد چه کار میکنید؟
فیلم "خواهران جنگ" در سال 2019 و توسط کارگردانی فرانسوی به نام Caroline Fourest ساخته شده است. این فیلم برگرفته از واقعیت است و اختصاصاً به گروهی از کُردهای ایزدی میپردازد که در شمال غرب عراق و شهر سنجار زندگی میکنند که به دلیل عقایدشان، بارها مورد نسلکشی قرار گرفتهاند و این نسلکشی اخیراً توسط داعشیها شدت گرفته بود. داعشیها پیرها را میکشتند و جوانها را حیوانگونه به فروش میرساندند. زارا شخصیت اصلی این فیلم است که در ابتدای فیلم پدرش را در مقابل چشمانش میکشند، برادر خُردسالش را از او جدا میکنند و به مرکز شستشوی مغزی جهت پرورش برای پیشمرگی و اقدامات انتحاری میبرند و خودش هم به قصد فروش به اسارت گرفته میشود که البته تا مدتی در خانه یکی از سران داعش کلفتی میکرد و مورد تجاوز جنسی-روحی قرار میگرفت. زارا فرار میکند و در حین فرارکردن به همراه جمعی از پناهندگان، توسط داعشیها مورد حمله قرار میگیرند که در این هنگام زنان ی.پ.ژ به کمک آنها میشتابند و این آغازیست برای آشنایی زارا با ی.پ.ژ.
گروهی چریکی از زنان کُرد به نام YPJ (یگانهای مدافع زنان)، با اهدافی سوسیال، لیبرال، اکولوژیکال و فمینیستی، برآنند که ظلم لوکالیزهشده داعش در این جغرافیا را بیپاسخ نگذارند. آنها به کابوس داعش تبدیل شده بودند چراکه داعشیها بر این باورند اگر توسط زنها کشته شوند، به بهشت راه پیدا نمیکنند. زارا به ی.پ.ژ میپیوندد و ماجراهای ضمنی داستان رخ میدهد.
شاید به لحاظ صحنههای اکشن، اثر خارقالعادهای نبینیم یا شاید بعضی از بازیگران مصنوعی بازی کنند، اما به لحاظ ایدئولوژیکی فیلم جای بحث دارد. امروزه رسانه، عمداً یا سهواً باعث به قهقرا رفتن فمینیسم شده است؛ رسانه باعث شده که دغدغههای زنان از مسیر اصلی منحرف شود یا حتی تقلیل یابد. وقتی که موضوع مورد بحث، تهدیدی وحشیانه باشد، دیگر دعواهای توئیتری، هشتگزدن و لختشدن در راهپیمایی علاج نیست؛ وقتی که هیچکس صدای کمکت را نمیشنود و برای امنیتت کوچکترین تلاشی نمیکند، نمیتوانی منتظر ترندشدن هشتگها بمانی. در آن لحظه، این گلوله است که حرف میزند. آن موقع زنان اسلحه به دست میشوند و میجنگند و تعریفمان از برابری فرق میکند. وقتی هفتاد و چهار مرتبه تلاش میکنند تا نسلت را از میان ببرند؛ وقتی که پدرت را مقابل چشمانت میکشند و تو مجبوری چشمان برادر کوچکترت را مقابل آنچه رخ میدهد ببندی، دفعه هفتاد و پنجم دیگر گریه نمیکنی، توئیت نمیزنی، این دفعه اسلحه به دستت میگیری چون جُرمت زندگی در خاورمیانه است و هزاران تشویق برای سازمان ملل که سکوت میکند یا در بهترین حالت تسلیت میگوید.
ایرادات غیرقابل چشمپوشیای در فیلم وجود داردخصوصاً کلیشهها که بیداد میکنند. طلوع خورشید از پشت سر فرمانده و لبخندی غرورآمیز برای پیشرفت خوب تمرینها، شَمای تاریک در جبهه دشمن، آهنگهای انگیزشیِ هنگام تمرین، چهره مصنوعی برای ساختن شخصیتی ظالم توسط بازیگران داعش و تدوین ضعیف تصاویر در موقعیتها از بزرگترین ایرادات این فیلم بود. پیشروی داستان به لحاظ معرفی شخصیتها شاید کمی مناسب ارزیابی شود اما از ایرادات فیلمنامه میتوان به رخدادن برخی وقایع اشاره کرد؛ نفوذ خیلی راحت ی.پ.ژ به دژ داعش بدون هیچ بازرسی خاصی و حتی اشارهنکردن به حامیان تسلیحاتی ی.پ.ژ از ایرادات این فیلم بود. ی.پ.ژ به عنوان یگانی زنانه و مستقل خوب عمل میکرد و درست است که هدف فیلم مخصوصاً معرفی آنها بود اما احتمالاً برای مخاطب سوال شود که حامیان آنها کیستند؟ قطعا بدون حامی نبودند چون تسلیحات و مراتب حرفهای از آموزش را ارائه میدادند. همینطور میتوان حدس زد که پ.پ.ک هم تنها حامی آنها نیست یا حداقل اگر هم هست، باید در فیلمنامه به آن پرداخته میشد.
در این فیلم اشاراتی به استقلال کُردستان نیز میشود که چون بنده مطالعه کافی در این زمینه ندارم از صحبت در مورد آن خود را منع میکنم و بیشتر درمورد ی.پ.ژ بحث میکنم چرا که محوریت فیلم بر این زمینه استوار است. به لحاظ آرمانی، ی.پ.ژ به دنبال آزادی زنان و خروج از زیر سلطه ستم به جای گریه و ناله است. به همین خاطر زنان دیگر جوامع نیز به کمک آنان شتافتهاند و در این گروه ما زنانی مبارز از سراسر نقاط جهان را میبینیم. بین این زنان فرهنگ، دین و زبان متفاوتی وجود دارد اما آنچه که آنان را متحد نگاه داشته، ایدئولوژی مشترکشان است؛ ادامهدادن به زندگی بدون خواری. هنگامی که جبهه مقابلت داعش است، خنثیکردن وحشت و ادامه به زندگی عاری از تهدید خیلی حیاتیتر از قهر با پدر بخاطر تذکر او به خاطر دیر رسیدن به خانه است.
آدرنو میگوید بعد از آشوویتز، شعرسرودن بَربَریت است. وقتی انسان میتواند همنوعانش را در کوره بیاندازد یا اَنفالی وجود دارد که در آن صدوهشتاد هزار کُرد را زنده به گور میکنند، شُعرا خیلی دکوری به نظر میرسند. حالا این موجودات ترسناک هوش دارند و در عین حال اشرف مخلوقات هم هستند! چه بسا غرور و طمع او، موجود منزجرکنندهای نیز از او میسازد. جلوی این پدیده وحشتناک را چه چیزی میگیرد؟ روانشناسهای آرتیست! ای بازیگرانِ شیّاد! کتابهای توسعه فردیِتان را دور بریزید و کمی تاریخ و جغرافیا بخوانید. اصلاً کاری نکنید، فقط تماشا کنید و حرف نزنید؛ آنگاه بگویید که فروید مسخره برای این موجودات چه دوایی را پیشنهاد میدهد؟