ویرگول
ورودثبت نام
محمد کوهستانی
محمد کوهستانی
خواندن ۴ دقیقه·۱۲ روز پیش

نبودن؛ گذشته و فقدان به مثابه توهم

"گذشته پدر تو، آینده خیلی‌هارو نابود کرد؛ پس گور پدرت!". این جمله‌ای بود که یکی از بازیگران خطاب به پدر روزبه کیانی (علی مصفا) گفت. پدر روزبه یک کمونیست و استاد ادبیات بود که در جریان کودتای 28 مرداد به پراگ رفت. از آنجایی که من دل خوشی از کمونیسم و آن جریان‌های زرق‌وبرق‌دارش ندارم، کنجکاو شدم که فیلم را ببینم اما به کاهدان زدم! فیلم به صورت ویژه‌ای به مفهوم گذشته پرداخته بود.

علی مصفا در فیلم‌های زنی در دوردست و پله آخر به عنصر گذشته پرداخته بود و البته فیلم نبودن هم از این قاعده مستثنی نشد. در این فیلم اما گذشته با اضطراب بسیار همراه بود. از همان ابتدا؛ پوستر فیلم که از نقاشی "جیغ از ادوارد مونک" الهام گرفته شده، حس سردرگمی روزبه را به ما القا می‌کند و حتی اِلمان‌هایی نظیر ویدئوکال‌های ناقص با خانواده نشان‌دهنده تاثیر ابهام گذشته بر زندگی شخصی‌ روزبه را نشان می‌دهد. در ادامه سیر داستان هم مهر تاییدی بر این ادعا می‌زند. اینگونه که هرچه داستان به جلو پیش می‌رود، روزبه بیشتر می‌فهمد که حتی نمی‌تواند به گذشته خودش اعتماد کند چه برسد به گذشته پدرش! او با دید غرورآمیزی به سراغ گذشته پدرش رفته؛ پدری ادیب، مبارز و حق‌خواه خلق و حالا با یک شارلاتان ادبی، دجال و یک خبرچین مواجه شده است.

ویژه‌ترین قسمت داستان به لحاظ هنری ارتباط روزبه با برادر ناتنی‌اش ولادیمر است. ولادیمری که روزبه او را در جریان کندوکاو گذشته‌اش می‌شناسد و علی مصفا هم در فیلم قصد نمایشش را ندارد. علی مصفا شخصیتی را برای ما می‌سازد که او را هیچ‌وقت نمی‌بینیم. فیلم هرچقدر در عرصه نمادسازی و سمبلیسم زیاده‌روی کرده، رابطه این دو برادر را به زیبایی به تصویر کشده است. همان ابتدا، ولادیمر از پنجره سقوط می‌کند اما دوربین که به سمت پایین ساختمان می‌رود، ما جنازه، جیغ، فریاد و آمبولانسی نمی‌بینیم؛ بلکه روزبه با چمدانی به دست انتظار ما را می‌کشد. روزبه هنگام تمرین زبان، جمله‌ای را تکرار می‌کند: من از پنجره افتادم! با چینش این اِلمان‌ها، فیلم قصد دارد پیوند بین این دو برادر را به ما نشان دهد. حالا اهمیت این پیوند چیست؟ چرا روزبه با هربار ملاقات ولادیمری که در حالت اغما به سر می‌برد آرام می‌گیرد؟ دریافت شخصی من این است: ولادیمر رنج‌هایی را در بودن پدر کشید که روزبه در نبودن پدر هیچ‌وقت تجربه نکرد؛ و حالا هرچه بیشتر روزبه پدرش را می‌شناسد، بیشتر به ولادیمر نزدیک می‌شود.

فیلم‌نامه مهارت جالبی در پیش‌بردن وقایع دارد که حیف است به آن نپردازیم. شاید در نگاه اول فکر کنیم با یک داستان طرفیم اما در واقع فیلم‌نامه دو مضمون را پیش می‌برد: گذشته روزبه چه بوده و اینکه روزبه چه برخوردهایی با گذشته خود دارد. مفهوم اول کمی با تاریخ ترکیب می‌شود اما مفهوم دوم با فلسفه اگزیتانسیالی که روزبه در گلاویزشدن با گذشته به کار می‌گیرد، همراهی دارد. پس اینکه بگوییم فیلم‌نامه دو خط داستانی با مضامینی جدا را همزمان پیش می‌برد، نه تنها ادعای کذبی نیست بلکه مهارت علی مصفا در نویسندگی را به نشان می‌ددهد.

نکته بعدی، نقش بارز زنان در فیلم مصفا می‌باشد. به طرز عجیبی بیشتر بازیگران فیلم بجز نقش اصلی را زنان تشکیل می‌دهند. اگر قرار باشد که نقش زنان در یک جامعه، به تصویر کشیده شود، چقدر خوب است که با ریتم همین فیلم باشد. زنان در روند یافتن گذشته روزبه، حضور اگزجره‌ای ندارند، با روزبه همراه می‌شوند و داستان را می‌سازند. چیزی که ما در فیلم‌های بیلبوردی و پرفروش هالیوودی مثل باربی و Poor things آرزوی دیدنش را داریم ( البته که فیلم Poor thing یکی از موردعلاقه‌های من است که این نقد بر آن وارد می‌باشد). بنظرم این فیلم بدون ناخنک‌زدن به دعواهای فمینیستی، زیبایی منحصر به فردی به نقش زن داده است.

نمادسازی‌های فیلم اما صفر و صدی هستند. نمادهای بسیار عالی و بسیار بد را در فیلم شاهدیم. با پراگ شروع کنیم. هیچ شهری بهتر از پراگ نمی‌توانست زمینه فیلم مصفا را بسازد. شهری که آبستن بسیاری از وقایع تاریخی قرن بیستم بوده، کمونیسم را دیده، جمهوری را چشیده و همچنین مغروق ادبیات بوده است. معجون absent یکی دیگر از نمادهای زیبای فیلم بود. معجونی متعلق به جغرافیای اروپای شرقی که توهم‌زاست که با مفهوم اصلی فیلم همزاد پنداری می‌کند و آن چیزی نیست جز گذشته، فقدان و توهم. علاوه بر این اشارات دیگری در فیلم به توهم داریم. مثلا همان ویدئوکال‌های روزبه با همسرش که ناقص می‌ماند و به مخاطب این را می‌گوید که روزبه انگاری هراس خیانت همسرش را دارد. دجال دیگر نمادی بود که به پدر روزبه اشاره می‌کند که در جریان کودتا یک چشمش را از دست داده و در گذشته به واسطه خباثتش ناسب به این لقب شد. در مورد دیگر نمادهای فیلم نظیر جغد، کبوتر و... نظرات متناقضی وجود دارد اما من چیزی از آن‌‌ها حس نکردم و نمادهایی که نیاز به کندوکاو بیش از حد برای یافتن ارتباطشان با داستان داشته باشیم، زیاده‌روی و شورکردن ادبی است.

در نهایت باید گفت فیلم نبودن، فقدان گذشته‌ای گنگ یا حتی زشت را به تصویر می‌کشید که هرچه بیشتر به آن پیچیده می‌شد، گیجی و شرمساری بیشتری را به همراه داشت. مانند همان اتفاقی که در اثر مصرف زیاد معجون Absent می‌تواند برای یک نفر رخ دهد.


فیلمزنان جامعهکمونیسمعلی مصفاتاریخ
جایی برای عدم عود‌کردن آتازاگورافوبیا.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید