همن ابتدا عرض کنم که این نظر شخصیه بنده هستش و شاید اصلا با نظر من مخالف باشید ، شاید چیزی که بگم شما رو به فکر فرو ببره و یکم بیشتر درموردش فکر کنید و شاید بدون فکر رَدش کنید .
امروز صبح که بلند شدم از خواب یه سری کارها بود انجامشون دادم و طبق برنامه رفتم صبحونه بخورم ، یهو دیدم مادر عزیزم گفت که دختره که نقاشی شِنی میکشید اول شد توی عصر جدید! خُب حالا شاید بگید ربطش چیه ؟! اگه عصر جدید قسمت نهاییشو دیده باشید یه دختر بود که نقاشی شِنی حکایت از زندگی یک مادر از موقعی که باردار هستش تا موقعی که بَچش به دنیا میاد و بزرگش میکنه و خودش پیر میشه و ....
در واقعیت هم همینطور هست اما واقعا کار دیگر بچههای عصر جدید جالب نبود ؟ چرا همیشه باید از روی احساسات عمل کنیم و کمی فکر نکنیم که کدوم کار درسته و کدوم کار غلطه ، آیا همیشه احساسات میتونه جوابگوی تمام جنبههای زندگی ما باشه ؟ کسی که بازم این پست بنده رو بخونه و احساساتی باشه سریع جواب میده آره میشه! ولی کسی که هم منطقی باشه و هم احساساتی خوب و بد رو از هم کامل تشخیص میده ( منظور از خوب و بد اینه که میدونه کجا از احساسات استفاده کنه و کجا از منطق ) ، در کل و مخلص کلام اینه که جامعهی ما اکثریت احساساتی هستن و منطق هم کمی اون لابلا داره بازی میکنه! و این احساسات زمانی تبدیل به منطق میشن که فرد آگاه بشه و کمی هوشیار باشه و قبلش کمی فکر کنه و تجزیه و تحلیل رو انجام بده ، اون دختره هم دست گذاشت رو نقطه ضعف مردم که خیلی از مادرا که این برنامه رو دیده باشن به احتمال خیلی زیاد بهش رای دادن و به راحتی برنده شد .
این مادری که بهش رای داده بدون ذرهای فکر و از روی احساساتی که داشته رای داده و بقیهی شرکت کنندههارو در نظر خودشم نیورده!
نتیجه : اگه میخواید در تمام زندگی احساساتی رفتار کنید ، باختید!