دکتر گلزاری گفته است: « متأسفانه شادی در میان ایران بسیارکم رنگشده و جای خود را به اضطراب، عصبانیت و غم داده است. ایرانیان بهسرعت غمگین میشوند و همواره نگران آینده هستند که همین امر باعث شده احساس شادی در آنها بهسختی ایجاد شود. در حال حاضر آمار افرادی که به دلیل ضربوجرح و درگیری به زندان افتادهاند، بیش از کسانی است که به دلیل جرائم وابسته به مواد مخدر در زندان به سر میبرند.»
شادی و شیوههای آن نیز مانند غم و اندوه و عصبیت و دیگر صفات انسانی مانند ویژگیهای جنسیتی، بسیار بیش از آنکه به طبیعت ما وابسته باشد، به آموزش، تربیت و فرهنگ وابسته است. دیدن بیواسطه در محیط خانواده، آموزشهای ساختار آموزش رسمی و فرهنگ جامعه به روحیات انسان شکل میدهد. هنوز خنده و شادی در فرهنگ عمومی نشانهی سبکسری است و «سنگین بودن» یک نفر با آرامش و سکوت او سنجیده میشود.
برخلاف مراسم سوگواری، جشن مذهبی سالم همراه با شادی کم داریم و فرهنگ سیاسی سه دههی اخیر آوازه گر انقلابی گری به شکل تندخویی و پرخاشگری بوده است. حتّی نخبگان ما طنز را نمایندهی هنر جدّی (ادبیات، سینما و..) نمیدانند و برای نمونه، سینمای سیاه نمایی و زنجموره در قالب اختراعی «ژانر اجتماعی» نمونهی هنر دردمند تلقّی میشود. هرکدام از اینها برای ایجاد آنچه گلزاری از آن اظهار نگرانی کرده است، کافی است.
در ایران کارناوالهای رسمی یا مذهبی و در قالب سوگواری است، یا رسمی. جشنهای رسمی مانند سالگرد پیروزی انقلاب نیز بهجای آنکه شادی باشد، تبلیغ خشم و «مرگ بر» اینوآن است. در ده پانزده سال اخیر جامعه به شکل خودجوش ۲ جور جشن خیابانی را باب کرده است؛ یکی در واکنش به پیروزی نامزد انتخاباتی و دیگری پیروزیهای فوتبالی. در جشن شنبهشب آیا شادی مردم به خاطر درک بالای آنها از فوتبال بود که باخت خوب را هم جشن میگیرند، یا به علّت پایین بودن سطح توقّع از خودشان بود یا...؟ دربارهی علّت شادی پس از باخت دو شب پیش خیلی گفتند امّا به نظرم حق با آنهایی است که میگویند این مردم به شادی نیاز دارند پس کمترین بهانه را نیز غنیمت میشمارند.
باید از آنانی که جلو ورود زنان به ورزشگاه آزادی را گرفتند و بگیروببند راه انداختن پرسید که چه چیزی بیش ازآنچه در خیابان رخ داد، در ورزشگاه اتّفاق میافتاد؟ چرا اینجا شادی گروهی زنان و مردان مباح و آنجا ممنوع است؟ اینگونه ممنوعیتها فقط حاصل برخورد محافظهکارانه با سنّت است، یعنی عجز از تغییر سالم. خطبای مذهبی با نکوهش برخی کشورهای منطقه میگویند که رانندگی زنان در آنجا مجاز نیست؛ این ممنوعیتهای غیرشرعی، عقلی و عرفی و موارد مشابه -مانند تفکیک جنسی در مدارس و دانشگاه- نیز دستکمی از آن ندارد. چرا باید بگذاریم فدراسیون جهانی والیبال بهاجبار ورود زنان را بر ما تحمیل کند؟ آیا آنوقت هم -مانند پروندهی هستهای- خواهیم گفت که فشارها بر تصمیم ما اثری نداشته است؟ دولت روحانی اگر زورش به آنان که خون خلق حلال کردند نمیرسد، دستکم آنان را که نظر حرام بکردند سر جایشان بنشاند.