این روزها تقریبا بیشتر وقت و زمانم پای گفتوگو و مذاکره بر سر ممیزیها و برگههای ارزیابی ساترا (سازمان تنظیم و مقررات صوت و تصویر فراگیر) صرف میشود و بیش از هر زمانی درک میکنم چرا صداوسیمای کشور به این سطح از بیرنگی و بیمزگی کشیده شده است.
امروز وقتی خبر ممیزی کتاب آخر سیدمهدی شجاعی را از زبان خودش در فضای مجازی شنیدم، فکر کردم دیگر شورتر از این شاید نشود و باید حتما چیزی بنویسم هرچند که بعید است شنیده شود به قول شاعر: «مرکز افتاده برون بس که شد این دایره تنگ».
احتمالا افراد وسواسی اطرافتان را دیدهاید، ساعتها دستهایشان را میشویند ولی دوباره احساس کثیفی میکنند و دوباره میشویند، آنقدر این کار را تکرار میکنند که رنگ دستهایشان عوض میشود، آنقدر که به سفیدی و بیرنگی میانجامد و همچنان احساس میکنند کار تمام نشده و باید دوباره بشویند و این سیکل بینهایت ادامه دارد. این اختلال روانی (وسواس) ناشی از ریشههای مختلف است، ریشههایی از جنس عدم اعتمادبهنفس یا رفتارهای غلط پیوسته و درازمدت، عارضهای که امروز بیش از دیروز گریبان مسائل فرهنگی ما را گرفته است. هدف شخص وسواسی آن است که تمیز شود و از نظافت خود مراقبت کند ولی افراط و خروج از نقطه تعادل، او را به ورطه دیگری سوق میدهد، دقیقا در مراقبت فرهنگی هم، همین عارضه وجود دارد.
مراقبان فرهنگی هدف مثبتی دارند؛ ولی افراط و احتیاط بیش از حد، آنها را به دنیای جدیدی میکشاند، دنیایی که به دلیل احتیاط بیش از اندازه، از هر سکانس، صفحه فیلمنامه یا کتاب مسئلهای خلق میکنند، نیتخوانی میکنند و کج میبینند و درنهایت حذف آن را به صلاح و احتیاط نزدیکتر احساس میکنند.
ثمره این نگاه وسواسی اگر تا دیروز حدس، گمان یا بدبینی بود، امروز بهوضوح در عدم توفیق نسبی صداوسیما در جلب مخاطب و رنگباختگی محتوایی آن مشهود است. ستارههایی که با صداوسیما شهره شهر شدند، دیگر حاضر نیستند در قاب این رسانه قرار بگیرند و به لطایفالحیل از آن فرار میکنند و این موضوع حکایت معنادار و تلخی است. بررسی دقیقتر چارچوبهای فرهنگی و کاهش شکاف بین فرهنگ رسمی و غیررسمی چالشی است که امروز اهمیت خود را بیش از پیش نشان میدهد. وسواس امروز مدیران، قطعا طعم اعتدال و مراقبت فرهنگی را در کام مخاطبان تلخ میکند. عقلای فرهنگی امروز باید خیلی بیشتر دقت و آسیبشناسی کنند و بفهمند این وسواس فقط ناشی از دقت و دلسوزی نیست، بخش اعظمی از این بیماری به دلیل ترسها و التهابات ناشی از جوهای رسانهای و برخوردهای قهری با ناظرین پخش یا مدیران فرهنگی است.
استراتژیستهای فرهنگی کشور باید با نگاه واقعگرایانهتری بدانند و فهم کنند واقعا مردم امروز از صفحههای موبایل و تلویزیون خود چه میبینند، چه دوست دارند و انتظار چه ویژگیهایی از محتوای سرگرمکننده فیلم و سریال دارند. واقعا ممیزی کتاب در عصری که هرکس هرچه و هرجا بنویسد میتواند به دست مخاطبانش برساند شاید فقط یک شوخی باشد.
امروز دهه ۶۰ یا ۷۰ نیست. امروز نمیشود بدون توجه به خواست جامعه، مسائل فرهنگی را مدیریت کرد. سالهاست وارد دنیای تازهای شدهایم، دنیایی که در آن بر اسکرین یا ورودی تصویری چشم مردم نمیتوان مانند سابق مدیریت یا نظارت حداکثری داشت.
فراموشی واقعیت و غفلت از تجربه نسبتا ناموفق رسانه ملی در حوزه تصویر و وزارت فرهنگ و ارشاد در حوزه موسیقی و کتاب به دلیل این نگاه وسواسگونه فرهنگی حتما آسیبهای دوچندانی برای کشور خواهد داشت و امیدوارم مسئولان ارشد فرهنگی با واقعنگری و دلسوزی برای فرزندانشان فضای ممیزی و نظارت را از این نقطه افراطی به تعادل برگردانند؛ تا مختصر رمق، امید و انگیزه فعالان حوزه فرهنگ از دست نرود.
منتشر شده در روزنامه شرق