خیلی وقت پیش نبود که اگر شما میخواستید آگهی بدید یا دنبال خونه و کار و ماشین بودید باید روزنامه همشهری را خریداری میکردید. حتما یادتون میاد که خیلی وقتها ما دنبال روزنامه نبودیم و فقط آگهیها را میخواستیم ولی دکه دار به زور روزنامه را به ما میفروخت.
برای این که بعضی وقتها روزنامه را نخریم آگهیهای روزهای قبل را خریداری میکردیم. آگهیهایی که دورشان خط میکشیدیم و روزنامهای که بعد از این کار برای نظافت استفاده میشد دیگر خیلی کمرنگ شده است. ما وارد یک عصر جدید شدیم.
سای 93 برای اولین بار با این پلتفرم آشنا شده بودم. قرار بود یک آگهی بدیم. نمیدونم برای چه کاری بود ولی وقتی به مدیر شرکت پیشنهاد دادم که آگهی را در سایت ثبت کنم بهم گفت:شما جوونها عشق این مسخره بازیهای جدید هستید. پاشو خودت برو همین بغل دفتر همشهری و آگهی و بده بیا. بدو ماشالا.
منم پاشدم هلک و تلک رفتم برای ثبت آگهی. البته میشد تلفنی این کار را کرد ولی دفتر مورد نظر از دوستان بود و خوب ما حضوری میرفتیم.
وارد دفتر که شدم بعد از سلام و احوال پرسی و سفارش آگهی به دوستمون در مورد دیوار گفتم. با خنده گفت چه اسم مسخرهای انتخاب کردن و این جنگولک بازیها در ایران جواب نمیده. بهش گفتم این کار قبلا در کشورهای توسعه یافته اجرا شده و جواب گرفته چون مزیتهای زیادی در مقایسه با مدل سنتی داره که مردم را ترقیب میکنه از این روش ثبت آگهی انجام بدن. باز خندید و گفت چایی میخوری؟ سرم را به نشانه تایید تکان دادم.
چایی و که آورد بهم گفت: محمد جان اینجا ایرانه داداش. توو یک کار که بزرگ بشی و پول داشته باشی و روابط کسی نمیتونه بکشتت پایین.
یکی از آگهیهای همشهری را که خیلی قطور بود کوبید رو میز و گفت: میدونی همشهری چقدر از این پول در میاره؟ می دونی چند تا دفتر ثبت آگهی داره تو همین تهران؟ میدونی چه روابطی دارن؟
من سکوت کرده بودم ولی تو دلم داشتم میگفتم حتی اگر این پلتفرم موفق نشه حتما یکی پیدا میشه که جای همشهری را بگیره.
برای این که دوستم را قانع کنم یکم در مورد مزایایی این مدل آگهی دادن براش گفتم:
1- چاپ نمیشه و به محیط زیست کمک میکنه
2-هزینه کمی برای آگهی دهنده و کسی که دنبال آگهی هست داره
3-محدودیت نداره برای تعداد کلمات
4-اطلاعات بیشتری در اختیار متقاضی میشه گذاشت
5-در روز تعداد آگهیها محدودیت نداره
و.......
دوست عزیز خنده ریزی کرد و گفت: انگار دوزاریات نیافتاد. میگم اینجا ایراننننننننننننننه
وقتی دیوار کم کم نبض بازار را داشت دست میگرفت و حتی رقبایی مثل شیپور داشت هنوز همشهری با یک سایت خیلی داغون در خواب بود. کم کم با گذر زمان اون نیازمندیهای قطور تبدیل به چند ورق شده بود. اون دوست ما هم کارش را عوض کرد و یاد گرفت اینجا ایرانه را همه جا به کار نبره و به تغییراتی که در بازار رخ میده و کسی نمی تونه جلودارش باشه ایمان داشته باشه.