دیزنی به دنبال داستانی متفاوت
در اوایل دهه ۱۹۹۰ گروهی از فیلمنامه نویسان چیزی پیشنهاد دادند که تا آن زمان در شرکت دیزنی سابقه نداشت.
آنها می خواستند فیلم انیمیشنی بر اساس ایده های نو آفرینانه بسازند.آنها، که می خواستند راه خود را از ۵۰ سال فیلم های پرفروش مبتنی بر قصه های قدیمی و شناخته شده مثل سیندرلا و سفیدبرفی جدا کنند، دست به کار نوشتن داستان تازهای از ابتدا شدند.
جفری کاتزنبرگ، رئیس استودیو، مردد بود و به همکارانش میگفت که این یک تجربه است.
راب مینکوفِ کارگردان به یاد می آورد، ((هیچ کس به این کار اطمینان نداشت. در دیزنی، آن را فیلم رده پایین می دیدند.))
شاهکاری به نام شیرشاه
این فیلمنامه نهایتاً به شیر شاه تبدیل شد، که پرفروشترین فیلم سال ۱۹۹۴ بود و دو جایزه اسکار و یک جایزه گلدن کلوب برنده شد.
کاتزنبرگ گفته بود اگر این فیلم ۵۰ میلیون دلار سودآوری داشته باشد، زانو خواهد زد و شکر خدا را به جای خواهد آورد. تا سال ۲۰۱۴،این فیلم بیش از یک میلیارد دلار فروخت.
اتاق فکر شیرشاه
مانند بسیاری از ایدههای نو آفرینانه، نزدیک بود این فیلم هیچ وقت عملی نشود.
ایده اولیه فیلم ((چیزی شبیه فیلم بامبی در آفریقا با حضور شیرها)) بود (به جای این که شخصیت اصلی گوزن باشد). اما بعد از ناکامی فیلمنامه اول، پنج نفر از نویسندگان دور هم جمع شدند تا از نو به آن فکر کنند.
آنها دو روز دور هم نشستند، ایده مطرح کردن و قصهای حماسی درباره جانشینی پادشاهان پدید آوردند، و بعد این داستان را به گروهی از مدیران دیزنی عرضه کردند.
از شاه لیر تا هملت
اولین کسی که واکنش نشان داد مایکل آیزنر، مدیر اجرایی ارشد شرکت، بود که آن را درک نمیکرد.
او که به دنبال نکته ای بود تا مخاطب را جذب کند پرسید ((میتوانید این را به شاهلیر تبدیل کنید؟))
از قضا، مینکوف آن نمایش شکسپیر را چند هفته پیش تر خوانده بود و توضیح داد که چرا این ایده برای کار مناسب نیست.
بعد، از انتهای اتاق تهیه کننده ای به نام مورین دانلی پیشنهاد شکسپیریِ دیگری داد ((نه این هملت است)). ناگهان همه نکته را گرفتند. مینکوف می گوید، ((همه جمع حاضر، به نشانه دریافتن نکته او گفتند آهان. البته که این هملت است - عمو پدر را میکشد، و پسر باید انتقام مرگ پدرش را بگیرد. پس از آن وقت، تصمیم گرفتند که کار قرار است هملتی باشد با حضور شیر ها.)) در آن لحظه سرنوشت ساز فیلم چراغ سبز گرفت .
بررسی مسیر نجات
جاستین بِرگ ، کارشناس خلاقیت در استنفورد، توضیح می دهد که نویسندگان باید فیلم را با شیرها شروع می کردند. اگر کار را با هملت آغاز می کردند، در نهایت یک تقلید انیمیشنی از شکسپیر میرسیدند. شروع کار با یک قالب نو کلید نوآفرینی بود، اما در عین حال چالشی هم ایجاد میکرد.
بِرگ در آزمایشی، از افراد خواست محصول جدیدی را برای کمک به موفقیت دانشجویان در مصاحبه های شغلی طراحی کنند. از آنها خواست که کار را به ایده آشنا و رایج کلاسور گیره دار شروع کنند، و سپس چیز جدیدی پدید آورند. مدیران کتابفروشی و مشتریانْ ایده های حاصل را به عنوان ایده های کاملاً متعارف رده بندی کردند.
بهگفته بِرگ، نقطة عزیمت خلق ایده مانند اولین ضربه قلمی است که نقاش و بوم می زند. این اثرِ قلم مسیر بقیه نقاشی را شکل میدهد و آنچه را تصور می کنیم محدود می سازد. شروع کار با کلاسور گیره دارْ شرکت کنندگان بِرگ را به این مسیر سوق داد که محصولاتی بدیهی مثل پوشهای با جیب هایی برای رزومه و کارت ویزیت پیشنهاد دهند که نمیتوان آنها را ایده های انقلابی به حساب آورد. برای اینکه ایده نوآفرینانهای به فکرمان برسد، باید کار را از جایی ناآشناتر آغاز کنیم. بِرگ، به جای کلاسور، نقطه عزیمت تازه تری در اختیار برخی از شرکتکنندگان قرار داد:کفش اسکیت چرخدار تیغهای. آنها دیگر اسیر امر متعارف نبودند:آن ها ایده هایی خلق کردند که ۳۷ درصد نمره بالاتری از نظر نوآفرینی دریافت کرد.
حرف آخر
برای نوآفرینی در کار از مسیر همیشگی حرکت نکنید. مسیر را از راهی جدید شروع کرده و به مسیر عرف برسانید. با مشخص کردن مسیر عُرف ممکن است جلوی خلاقیت ما و تیم همراه گرفته شود.
احتمالا اگر در کاری نوآفرینی داشتید انتظار مخالفت را داشته باشید،پس با صبر سعی کنید به مسیر خود را ادامه بدهید.
منبع:
کتاب نوآفرینی ـ آدام گرانت