اولاش دیدیم شلوغ شد و خبر اومد که ویروس کرونا جدی بیخ گوشمون اومده و رفت و آمدها محدود شد. از قبلاش توو شرکت صحبت از نیامدن سر کار شده بود و همه موافقت کرده بودند. لپ تاپ و قلم کاغذ و برداشتیم و نشستیم خونه که کار کنیم. واقعیت من زمانی که توو شرکت توسعه و بهبود کسب و کار هوده کار میکردم، دورکاری کرده بودم، مخصوصا زمانی که آلودگی هوا زیاد بود ولی این دفعه فرق میکرد. وقتی با دوستان یا همکارانم صحبت کردم متوجه یک سری موارد و مشکلات مشترک شدم که من و بر آن داشت که اینجا بنویسمشون.
از خواب پاشدم و صبحانه را خوردم و با همون لباسها وسایل کار را بر داشتم و شروع کردم به کار کردن. اولین چیزی که متوجه شدم این بود که تصور توو خونه ما بر این هست که من تعطیلم و کاری ندارم. سریع وسایلم را بیشتر کردم و یک تماس کاری گرفتم که مشخص بشه قضیه جدی هستش. کنار آمدن با خانواده کار سختی بود. ایشان چون از بچگی هر وقت ما پای کامپیپتر بودیم بازی میکردیم هنوز همین تصور را دارند.
اولین چالش از خودم شروع شد. من از سال 85 دارم کار میکنم. یعنی صبح بلند میشدم، حاضر میشدم و میرفتم سرکار. توو خیابان پیاده روی میکردم و سوار تاکسی و اتوبوس میشدم و خلاصه میرسیدم سر کار. با همکاران سلامی میکردیم چایی میزدیم یا صبحانه دوم را میخوردیم و خوب میشستیم پشت میز و شروع میشد. خوب حالا من تا از خواب بلند میشم احساس میکنم در محل کار هستم. یعنی هیچ گپی این وسط وجود نداره. یعنی لپتاپم که روشن میشد شروع میشد. همه چیز عجیب بود. اخبار کرونا را دنبال میکنیم و به دورکاری فکر میکنیم.
توو این دوره کارمندان در یکی از این گروهها قرار دارند. این موارد را با تجارب شخصی و تجارب حاصل از هم صحبتی با دوستان در موارد مشابه به دست آوردم.
1-گیجها:
اول از این گروه شروع کردم چون خودم جزو این گروه بودم. ما هاجوواج بودیم. بزرگترین چالش نبودن همکارها و نحوه تعامل جدید بود. به این پیغام بده به اون زنگ بزن به این ایمیل بزن و..... همه اینها و کارهای زیاد آخر سالی فشار مضاعف بود.
2-تعطیلات:
گروهی وجود داشتند که تصور را بر این گذاشته بودند که دور کاری به معنای کم کاری است. یعنی دور و کم و تو این فضا شبیه هم میدیدند. زنگ یا پیغام دادن به این دوستان با بیحوصلگی و غرلند همراه بود. خسته بودند انگار از قبل.
3-نامنظمها:
خوب من در حال حاضر زمان کاری ندارم ولی حدود 8 9 از خانه خارج میشم و حدود یک ساعت بعد کارم را شروع میکنم. من تا حدود ساعت 17 اون جا هستم و بعدش همه میدانستند که میرم خونه و در همین زمان کاری به هر کسی کار داشتم در تماس بودم. خوب اوضاع که اینطوری شد بعضیها با توجه به تایم خودشان ارتباط بر قرار میکردند. دقت کنید این قسمت در مورد مدیران نیست و صرفا همکاران و کارمندان مد نظر هستند. طرف 11 شب پیغام میداد که برای طراحی جلد مجله یا محتوای سایت فلان چیز و به من بگید. یا این و ببینید و چک کنید و اگر تایید کنید من کار را ادامه میدم. ما هم که از قبل هاج و واج بودیم و بیشتر گیج میشدیم که جواب بدم عادت میشه جواب ندم کار میخوابه.
4-زور کارها:
این گروه را میتوان به دو زیر گروه تقسیم بندی کرد
خود زورکاران:
که خودشان را به بیخیالی زده و انگار اتفاقی نیافتاده. میرفتند سر کار و میامدند و اگر لازم بود میز و صندلی سرکارشان را لیس هم میزدند.
زور زورکاران:
این افراد به زور سر کار میرفتند. میزان تنفر ایشان از مدیران و کار به جایی رسید که با وقفه انداختن و کار بدون تمایل روزهای خود را سپری میکردند.
مدیران را آوردم آخر چون نوشتن راجع بهشون از همه سخت تر بود. اول از همه بگم که در این موارد معتقدم فشار زیادی روی مدیران و سرمایهگذاران هست و سعی میکنیم ایشان را درک کنیم. این موارد را هم با تجربه خودم و دوستان مینویسم.
1-مدیران 24/7
کارمندان همه خوابیدن. دارن استراحت میکنند و باید آخر ماه حقوق کامل بهشون بدم. این حتما اولین ذهنیت مدیری بود که ناخواسته و بر خلاف میل باطنی دورکاری را برای کارمندان در نظر گرفته بودند. این تصور که بقیه در حال استراحت هستند تا حد زیادی فشار عصبی ایجاد میکرد که مدیر محترم متوجه تمام شدن ساعت کاری و حتی غروب خورشید و تاریکی نمیشدند.
2-مدیران گیج
اینها مانند همان کارمندان گیج بودند. خودشان هم نمیدانستند چی درسته. شرایط جوری بود که انگار یا وزنه چند صد کیلویی زده باشید به کلهشون. توو این مدت اگر از ایشان سوالی میپرسیدی حتما اولاش میگفتند هاااااااااااااااااااان بعد جواب میدادند. سرگردانی ایشان کارمندان را هم تحت تاثیر قرار میداد.
3-مدیران بی تفاوت:
این مدیران خود را به کوچه علی چپ میزدند. البته استرس هم داشتند که کارمندان به ایشان فشار بیارند. صبح که از خانه خارج میشدند میگفتند خوب تا حالا کسی از کرونا حرفی نزده. میرفتند دفتر و با آبدارچی و منشی سلام سریعی میکردند و به اتاق امن و در بسته خود پناه میبرند. توو اتاق با خودشان میگفتند دیدی این دو تا هم هیچی نگفتند.
4- مدیران زورگو:
این گونهی نایاب از مدیران نه تنها استرس نداشته که کار را با جدیت و توان بیشتر ادامه میدادند. پول و یا میز و صندلی مدیریتی برای اینگونه آن قدر ارزش داشت که حاضر بودند این اقلام را لیس بزنند.
در مواردی مشاهده شده که گونه زرنگ این گروه نیز وجود دارد که در خانه مانده و سایرین را برای کسب سود سر کار میفرستادند.
ما تا حدودی توانستیم شرایط را به یک حالت استاندارد نزدیک کنیم. برگزاری جلسات آنلاین در این راه خیلی به مؤسسه راهنمای اندیشه هدفمند(راه) و سایت علف خرس کمک کرد و تیم ما باز همدل شد تا کار را پیش ببره. درسته همه چیز خوب نیست ولی من سعی میکنم آدم واقع گرایی باشم و در این شرایط فکر میکنم این شرایط خوبه. امیدوارم بتونیم از این دوران به سلامت گذر کنیم و تجربیات خوبی به دست بیاریم.