پس از اول شورش مردمی در دارالخلافه، طهران به بهانه گرانی نان بود که ناصرالدینشاه به فکر تاسیس پلیسی تازه در پایتخت افتاد. بعد از آن در سفرهایش به فرنگ، چشم خریدار به نظم و نسق شهری آنور آبها داشت و همین چشمچرانی موجبات آشنایی با کنت دمونت فرت در اتریش و بعد از آن استخدام او برای اداره انتظامات دارالخلافه که مشیرالدوله «نظمیه»اش خوانده بود پا به ایران گذاشت.
کنت که از اعضای قشون اتریش بود سابقه شرکت در چندین جنگ را داشت و آمده بود تا با اصول جنگ، صلح و آرامش را به کوچه پسکوچههای پایتخت برگرداند.
کنت تا پا به شهر چنارها گذاشت، چهارصد پلیس پیاده و شصت پلیس سواره درخواست و تابلوی شهربانی تهران را کوفت. مضمون تابلو چنین بود: «اداره جلیله پلیس دارالخلافه و احتسابیه»
«نظمالملک» لقبی بود که در انبوه القاب ناصری در دامن کنت افتاد و ناصرالدینشاه هم در اعطای اختیارات تام و تامه به کنت کم نگذاشت.
بعدتر کتابچه قانون کنت بود که نظم و نسق را جوری تازه به شهر دیکته کرد. من بعد با جرایم به اتکای متن برخورد میشد و البته بیشتر بینظمیها را این کتاب پیشبینی کرده بود.
اما کنت بیخبر از چم و خم جامعه ایرانی مشغول به کار و کوشش بود که از گوشه و کنار پایتخت توطئهها جان میگرفت.
اول روحانیون بودند که بر نمیتابیدند یک غیرمسلمان بر مسلمین حکم براند بعد لوطیهای متنفذ در لایههای زیرین مردم شهر که احکام کنت دستشان را بسته بود. از طرفی هم مردم تهران عمدتا بیسواد بودند و نمیدانستند قانون را با قاف مینویسند یا غین و شاید فرق قاف و غین را هم اساسا بلد نبودند!
در امیریه که امروز آنرا خیابان ولیعصر میخوانند کامران میرزا، حاکم طهران و پسر شاه حرص پیشرفت کنت را میخورد و پیوسته در حال زدن زیرآب طفلک بیخبر فرانسویالاصل بود. پس آنقدر او و دار و دستهاش زیر سبیل ناصرالدینشاه بد کنت را گفتند تا بالاخره نظر همایونی از کنت برگشت و رفیق سالها بدل شد به آشنایی غریبه. پس ناصرالدینشاه کنت را برکنار کرد.
دسیسهچینیها موفق افتاد و کنت بعد از چهارده سال برای ابد نظمیه طهران را رها کرد.
میگویند همیشه کت نیمتنهی سرمهای رنگی با یقه بلند و بسته با دکمه برنجی شیر و خورشید به تن داشت؛ شلوار آبی کمرنگی به پا میکرد و کلاهی از پوست با ز به سر میکرد. با اینهمه به لطف سیاه و سفید بودن عکسها همیشه تصویر او را بیرنگ میبینیم.