در سنه 1284، وقتی همراه مظفرالدینشاه راهی روسیه شده بود، شبی در حال قدم زدن در خیابان بود که نورهای درخشان ساطع شده از لامپ های اطراف و اکناف کارخانه برق چشمش را گرفت. مشغول تماشا و حظ بردن از پیشرفت آدمی بود که نگهابان کارخانه با طعنه به او- که لباس های نه چندان مناسبی بر تن داشت- گفت: «خریدارشی؟» و او پاسخ داد: «ارزان باشد، بلی!» مکالمهاش با نگهبان کارخانه برق تمام نشده بود که رئیس کارخانه رسید و از موضوع با خبر شد. با تمسخر قیمت کارخانه را «پانصد هزار تومان» اذعان کرد. او هم از رئیس کارخانه خواست تا فی المجلس قولنامه را مرقوم و تنفیذ کنند و پول را هم حواله یکی از تجار معتبر روس کند!
همین گشت و گذارِ در حاشیه سفر کاری باعث شد تا یکی از تجار خوش نام تاریخ ایران، محمدحسین امینالضرب، برای ابد لقب «پدر برق ایران» را از آن خود کند. اگرچه ورود برق به کشور با واکنش منفی مردمی که لامپ های برق را شراره های آتشین شیطان می دانستند همراه شد و بعد از اولین سیم کشی مردم لامپ ها را شکستند و سیم های برق را پاره کردند اما با این حال برق هم رفته رفته پا به دکان ها و خانه های عوام گذاشت و نور کم سوی آن چراغ علم را در این مرز و بوم روشن کرد.
السابقون تجار ایران چنین بودند. آنها منافع شخصی خود را در گرو منافع ملی ایران و آزادی خود را در گرو آبادی کشور می دیدند.
بعد از بیرون آمدن از دارالفنون، تجارت را پیشه خود قرار داد و دغدغه هایش را به امر بازرگانی و تجارت گره زد. در سنه 1898 میلادی وارد بمبئی هندوستان و درگیر تحقیق و تفحص در کشت «چای» در این کشور شد و یحتمل وقتی در کشتزار سبز چای قدم می زد در خیالاتش به این می اندیشید که آیا روزی کشاورزان هموطنش هم می توانند خستگی کار را با لیوانی عطرآگین از دم کرده این گیاه از تن به در کنند یا نه؟ از این رو او شروع به مکاتبه با طهران کرد و بر اهمیت واردات کشت چای تاکید کرد. تا آن زمان چای به ایران وارد می شد و واردات چای بالغ بر یک میلیون تومان برای دولت ایران هزینه داشت. از سویی دیگر نیز خاندان قاجار، تحت تاثیر کشت بومی چای در بلاد انگستان و روسیه بودند. پس دلایل او برای واردات کشت چای تا حد زیادی قانع کننده بود.
او تخمین می زد که کشت داخلی چای نه تنها کشور را در مدت ده تا دوازده سال می تواند خودکفا کند، بلکه تولید این محصول در تجارت با کشورهای همسایه توازن ایجاد خواهد کرد.
النهایه، او با مشکلات بسیار توانست مقداری تخم چای به همراه چهارهزار گلدان چای و اقلام مشابه دیگر را از هند به سوغات بیاورد. او را حاج محمدمیرزا کاشف السلطنه می خواندند و سالها بعد از سفر تاریخی اش به هند به «پدر چای ایران» و «چایکار» شهره شد.
صراف بود و اهل داد و ستد سکه و ارز؛ وقتی ایرانیها چشم به تابلوی صرافیهای پایتخت داشتند که هر ساعت قیمت سکه بر آنها افزایش می یافت، او دو تُن سکه را در ابرگاوصندوق های خود جا داده بود و منتظر بود تا کمبود عرضه ارزش دارایی اش را افزایش دهد. کار به جایی رسید که گردش مالی او و هم قطارهایش به 14هزار میلیارد تومان رسید!
این روزها و بعد گذشت چندماه از سحرگاهی که جسم او بر چوبه دار آویخته شد، مردم او را نه به نام وحید مظلومین که به عنوان «سلطان سکه» می شناسند.
بسیاری نمیدانستند 3هزار میلیارد چند صفر دارد! اما او مبلغ 3هزار میلیارد تومان از بانک صادرات اختلاس کرده بود! اتفاقی بیسابقه که رکورد تمام اختلاسهای ماقبل خود را زده بود. نامش عجیب بود؛ مهآفرید... برخی هم او را امیر منصور می نامیدند، امیرمنصور آریا که اسم خود را بر هولدینگ خود نیز گذاشته بود! گیلانی بود و دانشجوی اخراجی دانشگاه آزاد زنجان. با این حال همچون بسیاری از ثروتمندان تاریخ، یک تنه و بی توجه به درس و دانشگاه، آستین بالا زده و شروع به فعالیت های اقتصادی کرده بود. اوایل کار، گاوداری داشت و بعد که کارش را گسترش داد توانست وام های متعدد برای فعالیت «زودبازده» خود بگیرد و سواستفاده از همین وام ها آغاز بدنامی او شد.
«شرکت توسعه سرمایهگذاری امیرمنصور آریا در سال ۸۹ در راستای اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اقداماتی مشکوک توانست ۹۴٫۹۶ درصد از سهام ماشینسازی لرستان، ۹۵٫۲ درصد از سهام گروه صنعتی فولاد ایران، ۹۵ درصد از سهام مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن (تراورس) و ۳۹٫۵ درصد از سهام فولاد اکسین خوزستان را خریداری نماید.»(خبرگزاری مهر- بیبیسی-صدای آمریکا)