ویرگول
ورودثبت نام
mohammadalisekadfekr
mohammadalisekadfekr
mohammadalisekadfekr
mohammadalisekadfekr
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

تجربه ی من از ایمپلنت دندان هام

وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتم دندان از دست‌رفته‌ام را ایمپلنت کنم، راستش پر از ترس و تردید بودم. همیشه تصورم این بود که جراحی ایمپلنت خیلی سخت و دردناک است، مخصوصاً وقتی اطرافیانم می‌گفتند باید استخوان فکت را سوراخ کنند و یک پیچ فلزی بگذارند! همین فکر باعث می‌شد مدام عقب بیندازم. اما بالاخره یک روز که خنده‌ام در جمع دوستان نیمه‌کاره شد چون جای خالی دندانم خیلی توی چشم بود، فهمیدم دیگر نمی‌توانم بیشتر از این صبر کنم.

یکی از دوستانم که قبلاً ایمپلنت کرده بود، دکتر فولادگر رو به من معرفی کرد. گفت: «دکتر خیلی خوش برخورد و مهربون هست و با تجربه است می تونی ترس ات رو کنترل کنه.» همین باعث شد به سایت شون سر بزنم، مقالات و نمونه‌کارها رو ببینم و بالاخره دل را به دریا بزنم.

اولین مراجعه

یادم هست روز اولی که وارد مطب شدم، حس کردم فضا خیلی آرام و مرتب است. سالن انتظار پر از نور و تمیز بود. منشی خیلی دوستانه برخورد کرد، پرسید اولین بار است که مراجعه می‌کنم و سریع برایم پرونده تشکیل داد.

دکتر فولادگر وقتی من را دیدند، با لبخند خوشامد گفتند و خیلی با حوصله حرف‌های من را گوش کردند. از نگرانی‌هایم، از اینکه شنیده بودم ممکن است درد شدید داشته باشد، یا اینکه شاید ایمپلنت پس نزند. ایشان خیلی آرام همه مراحل را توضیح دادند: از عکس سه‌بعدی فک (CBCT) گرفته تا آماده‌سازی، جراحی و نهایتاً گذاشتن تاج دندان. همین توضیحات دقیق باعث شد بخش زیادی از ترسم بریزد.

روز جراحی

بزرگ‌ترین کابوس من همیشه اتاق عمل و صداهای عجیب و غریب بود. اما وقتی وارد اتاق شدم، همه‌چیز خیلی مدرن و استریل به نظر می‌رسید. دستگاه‌ها براق و جدید بودند و دکتر هم لبخند به لب داشتند. بی‌حسی خیلی سریع اثر کرد و من تقریباً هیچ دردی حس نکردم. تنها چیزی که متوجه می‌شدم کمی فشار بود، آن‌هم بیشتر از روی کنجکاوی برایم جالب بود.

جراحی کمتر از یک ساعت طول کشید و وقتی تمام شد، باورم نمی‌شد این‌قدر راحت گذشته باشد. دکتر بعد از عمل با آرامش آمدند و با حوصله دستورالعمل‌های بعد از جراحی را توضیح دادند: مراقبت از بخیه، رژیم غذایی نرم، داروهایی که باید مصرف کنم و نحوه مسواک‌زدن.

روزهای بعد

شب اول کمی ورم و درد داشتم، اما خیلی بیشتر از یک کشیدن دندان معمولی نبود. با داروهایی که داده بودند، درد قابل کنترل بود. روز دوم هم که رفتم برای چکاپ کوتاه، دکتر مطمئن شدند همه‌چیز خوب پیش می‌رود.

بعد از یکی دو هفته، عملاً زندگی عادی‌ام را داشتم. چیزی که برایم خیلی مهم بود، همین حس حمایت و پیگیری بود. هر بار که سوالی داشتم، حتی تلفنی، منشی یا خود دکتر خیلی صبور جواب می‌دادند.

مرحله گذاشتن تاج

چند ماه بعد که پایه ایمپلنت کاملاً با استخوان فک جوش خورد، نوبت گذاشتن تاج دندان رسید. این بخش شاید هیجان‌انگیزترین قسمت ماجرا بود. وقتی تاج را گذاشتند و توی آینه نگاه کردم، باورم نمی‌شد که دندان مصنوعی نیست! رنگ تاج کاملاً با بقیه دندان‌ها هماهنگ بود، حتی یکی از دوستانم بعداً گفت اصلاً متوجه نشده که من ایمپلنت کرده‌ام.

نتیجه نهایی

الان چند ماه از آن روزها گذشته و من تقریباً فراموش کرده‌ام که زمانی دندانم را از دست داده بودم. غذا خوردن برایم مثل گذشته راحت است، می‌توانم سیب گاز بزنم، آجیل بخورم، بدون اینکه فکر کنم نکند دندان مصنوعی لق شود. از همه مهم‌تر، اعتماد به نفسم برگشته. دیگر وقتی می‌خندم، نگران جای خالی دندان نیستم.

چیزهایی که یاد گرفتم

  • ترس خیلی بیشتر از واقعیت بود. واقعاً جراحی ایمپلنت به آن ترسناکی که فکر می‌کردم نبود.

  • تیم حرفه‌ای خیلی مهم است. دقت و آرامش دکتر و همراهی تیم باعث شد تجربه‌ی من تبدیل به یک خاطره خوب شود.

  • مراقبت بعد از عمل کلید موفقیت است. اگر داروها و توصیه‌ها را جدی نمی‌گرفتم، شاید نتیجه همین‌قدر خوب نمی‌شد.

  • صبوری لازم است. باید چند ماه صبر می‌کردم تا ایمپلنت با استخوان فک جوش بخورد. اما نتیجه ارزشش را داشت.

حس شخصی

هر وقت آینه را نگاه می‌کنم و دندان جدیدم را می‌بینم، به خودم می‌گویم: «چرا زودتر این کار را نکردم؟» اگر کسی مثل من در تردید باشد، تجربه‌ام را این‌طور خلاصه می‌کنم: ایمپلنت نه تنها یک درمان دندانی بود، بلکه تجربه‌ای بود که به من آرامش، لبخند و اعتمادبه‌نفس برگرداند.

ایمپلنتدندانمتخصص ایمپلنتدندانپزشکی
۱
۰
mohammadalisekadfekr
mohammadalisekadfekr
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید