mohammad hatefian
mohammad hatefian
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

خلاصه کتاب "مربیگری برای عملکرد بهتر"

مربیگری برای عملکرد بهتر خلاصه متاب
مربیگری برای عملکرد بهتر خلاصه متاب

اولین برخورد من با یک مربی از جنس تنفر بود. شش سالم بود که وقتی مهدکودک ثبت نام شدم به دلیل رفتار ناشایست مربی مهد کودک هرگز حاضر نشدم به آن‌جا برم و پدر و مادرم چون هزینه‌ها را پرداخت کرده بودند خواهر بزرگترم را به جای من فرستادند. این داستان را خودم یادم نیست و از شنیده ها نقل کردم ولی اولین برخورد من با یک مربی واقعی که یادم میاد در 7 سالگی بود. جایی که در استخر باشگاه پیام برای آموزش شنا ثبت نام کرده بودم. مربی که پسری خوش هیکل بود با توضیحاتی در مورد شنا و تمریناتی در خشکی ما را آماده کرد. من خیلی مشتاق بودم به همین دلیل همیشه سعی می‌کردم نزدیک مربی باشم و به چشم بیام. همین کم تجربگی من بود که باعث شد مربی شنا بدون اعلام قبلی من را بی هوا به داخل استخر پرت کنه و شاید این هم اولین تجربه نزدیک من با یک مربی و البته با مرگ بود.
بعد از آن اعتماد به مربی برایم سخت بود تا مربی خوب ورزشی و یک مربی خوب در کسب و کار این نگرش من را عوض کردند.
نیمه اول کتاب مذکور برای من خیلی جذاب بود ولی در نیمه دوم کتاب مطالب تکراری بود که همش این حس و به من می‌داد که نویسنده اسرار داشته کتاب قطوری به بازار ارائه بده.

مرز بندی بین مربی گری و روان درمانی برایم جالب بود ولی جذابیت کتاب برای من جایی شروع شد(ص15 که همون اوایل کتاب است) که از آینده صحبت می‌شد(دستیابی فرد به موقعیت فعلی اهمیتی ندارد، آن چه مهم است، خواست او برای آینده می‌باشد)

روان شناسی مثبت تا حدودی برای من تعاریف مختلفی داشت ولی دید استفاده از کنترل درونی به جای کنترل بیرونی در واقعیت درمانی که توسط ویلیام گلاسر مطرح شده بود اعجاب انگیز بود.

شباهت‌های روان درمانی و مربیگری از جمله روابط حرفه‌ای برای رشد از طریق بر همکنش‌های بین فردی برای من بسیار جذاب بود و من را یاد تصویر زیر انداخت. جایی که گیر افتادی به یک راه حل درونی که ممکنه خودت نبینیش فکر کن.

مربیگری
مربیگری

جایی برام روانشناسی مثبت حل شد که از واژه روانشناسی مثبت نگر استفاده شد. من به شخصا با روانشناسی مثبت گرا مشکل دارم ولی روانشناسی مثبت نگر نه.

هنوز اصول هفده‌گانه مربیگری را مرور می‌کنم. کلماتی مانند اهداف-واقع‌گرایانه-مهلت زمانی-گوش دادن-هدایت کردن-اقلیت‌ها- منابعع و حمایت لازم- احترام و یادگیری و رشد در ذهن من ‌می‌چرخند.

تا الان خلاصه‌ای از مقدمه کتاب را مرور کردم حالا قرار است وارد فضایی شویم که اشتباهات گذشته هیچ جایی ندارند و قرار است تمرکز بر امکانات موجود در آینده باشد.

به مربیگری ورزشی اشاره‌ای شد و عبارت کلیدی شکستن قفل پتانسیل افراد برای به حداکثر رساندن عملکردشان که من را یاد مسابقات بسکتبال راهنمایی و مربی خودم در اون زمان انداخت((هاتفیان اگر بدونی که می‌تونی چیکار کنی هیچوقت در فینال اینقدر دستپاچه نمی‌شدی تو واقعا می‌تونی بهترین بازیکن زمین باشی)) من بهترین بازیکن زمین نشدم ولی ما فینال را بردیم.

پتانسیل‌های پنهان که در زمان ضرورت خودشان را نشان می‌دهند و توجه به این پتانسیل به جای عملکرد می‌تواند نگرش مربی را به عنوان یک مدیر متحول سازد.

مربیگری
مربیگری


مربیگری می تواند در زندگی ما جاری باشد و هر لحظه رخ بدهد و به یک روش زندگی تبدیل شود. این شیوه‌ی رفتار با انسان‌ها است نه یک جایگاه بالاتر.

من از جمله افرادی هستم که همیشه از مدیریت سنتی در حال فرار بوده و هستم. دیکته کردن- وادار کردن- بحث کردن و به حال خود رها شدن را در چند شرکت تجربه کردم و نمی‌خواهم چنین تجربه‌ای را در اختیار کسی قرار بدهد لذا مدیر-مربی برای من تعریف پسندیده‌ای داشت. دیکته کردن و دیکتاتور بودن و سایر خصلت‌های مدیران سنتی کار من نیست و این ایده‌آلیسم فاقد ارزش به جای روشن بینی است.

کار سختی است 144 صفحه جذاب را در 800 کلمه خلاصه کردن.

مربیگری برای عملکرد بهتر
مربیگری برای عملکرد بهتر

عبارت‌های کلیدی را می‌گویم:

نیاز به تغییر(اکثر افراد متفکر امروز تغییر را با آغوش باز می‌پذیرند)

پشتیبانی به جای سرزنش(تمرکز بر روی آینده، امید و اهداف)

انگیزه درونی

کار تیمی

راضی کردن مشتری به جای رییس

داشتن اطلاعات برای دادن بازخورد درست بسیار حیاتی است. این که چطور ((درست سوال بپرسیم)) یک مهارت بی نظیر است.

ویژگی‌های یک مربی خوب از جمله صبور بودن- پشتیبان-علاقه‌مند- شنونده خوب-رازدار خود آگاه و باهوش و .... که با مطالب دیگری که من در حوزه مدیریت نوین می‌خوانم تطابق داشت. این شنونده خوب بودن گویا یک اصل مهم است که باید به آن توجه کرد.

پرسیدن سوالاتی که افراد را وادار به تفکر کند یکی از بی نظیرترین قسمت‌های این کتاب بود. استفاده از چه موقع- چه کسی چه قدر به جای چرا که حس انتقادی به طرف مقابل می‌هد نشان دهنده همان روش زندگی مربی می‌باشد که حتی در مذاکرات هم کاربرد بسیاری دارد.

توجه به لحن و زبان بدن نکته مهمی بود که نیاز به آموزش و هوشیاری و دقت دارد.

مثال های کتاب و بخش دوم برای من از جذابیت کمتری برخوردار بود لذا صرفا بخش‌هایی اول کتاب را در این خلاصه آوردم.

مربیگری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید