محمد حسین صیادی
محمد حسین صیادی
خواندن ۱۳ دقیقه·۱۶ روز پیش

رهایی از زندان قلب: هنر دل کندن از روابط سمی

مقدمه

من روانشناس نیستم، اما خوشبختانه یا متاسفانه دانشگاهِ زندگی هرچیزی رو یاد نگیری خودش بهت یاد می‌ده (البته اکثرأ با درد). هر روز با آدم‌های مختلفی روبه‌رو می‌شیم که بعضی از این برخوردها به ما درس‌هایی می‌دن که هیچ کتابی و هیچ دوست و یا حتی دانشگاهی نمی‌تونه یاد بده و بعضی از این آدم‌ها آسیبی می‌زنن که هیچ دشمنی نمی‌تونه این آسیب‌ها رو بزنه. به همین خاطر، شروع کردم به خوندن کتاب‌ها و مقالات روان‌شناسی، گوش دادن به تجربیات کسانی که مشابه من تجربه‌هایی داشتن، و به مرور زمان نکات زیادی یاد گرفتم. این مقاله نه یه منبع علمی معتبره و نه یک دستورالعمل آماده، بلکه یه تجربه شخصیه که شاید بتونه به شما هم کمک کنه. صرفاً این منبع رو برای فان بودن بخونید، من خوشحال‌تر می‌شم :)

زنجیر های درد رو از دستات باز کن.
زنجیر های درد رو از دستات باز کن.


شناخت روابط سمی

قبل از اینکه تصمیم بگیریم کسی رو از زندگیمون حذف کنیم، باید اول تشخیص بدیم که آیا رابطه‌مون واقعاً سمی هست یا نه. رابطه‌های سمی معمولاً پر از انرژی منفی، بی‌احترامی، بی توجهی، بی اهمیتی و سوءاستفاده عاطفی، یا حتی جسمی هستن. بدترین ویژگی این نوع روابط اینه که خیلی آرام و بی‌صدا وارد زندگیمون می‌شن، طوری که شاید حتی متوجه نشیم چقدر عمیق توش گرفتار شدیم.

پیش از هر چیز باید به این نکته توجه کنیم که همیشه در مواجهه با این نوع روابط، خودمون مسئول بهبود وضعیت هستیم. همونطور که کارل یونگ، روانشناس بزرگ، گفته: "آدم‌ها وقتی آگاهانه انتخاب نمی‌کنن، در دام ناخودآگاه‌های خودشون گرفتار می‌شن." پس این هم باید توجه داشته باشیم که این خودمون هستیم که به خودمون آسیب زدیم (با انتخاب نادرست). و این بموضوع این معنی نمیده که اون آدم واقعا انسان های بدی هست بلکه اون آدم فقط برای شما بد و آسیب زنندس؛ و میتونه یک انسان مفید و عاشق برای شخص دیگه ای باشه(که بیشتر مواقع هم همینه :»). اینجا یاد این قسمت از کتاب رهایی از غم جدایی افتادم که می‌گفت:

شخصی که برای فردی طردکننده است، ممکنه برای فرد دیگه‌ای یک شریک مادام‌العمر باشد.

یا

بسیاری از طرد کنندگان از همان ابتدا با این نیت آغاز نمی‌کنند که عمداً به کسی صدمه بزنند، بسیاری از آنها انسان‌هایی هستند که همراه با فرد دیگر در جستجوی پاسخ سوالاتشان به چالش‌های زندگی هستند.
-من همیشه این متن رو اینطور برداشت کردم که یکی از ابهاماتشون اینه که می‌خواستن خودشون رو قبول داشته باشن و با حسی که از شما می‌گیرن اون حفره احتمالی احساسی که کس دیگه‌ای در اون‌ها ایجاد کرده رو پر کنن (متن پایین از همین کتاب یه‌جوری به این اشاره داره)-

یا

... حتی کسانی که از چنین نیازی انگیزه نمی‌گیرند (طرد کردن و آسیب زدن به دیگران) ممکن است شخصی که پشت سر گذاشته‌اند ظاهراً بیش از حد بیچاره و درمانده شده و شدیداً می‌خواهد که آنها برگردند، با این حال این افراد حس خوبی درباره اهمیت خودشان می‌گیرند.

پس این جا به عنوان بعدی مون خیلی تاکید باید بشه که در مقابل همچین افرادی واقعا رها کردن خیلی مهمه در مرحله اول رها کردن اون شخص بصورت فیزیکی و در مراحل بعدی که مراتب خیلی خیلی سخت تر از مرحله اول رها کردن احساسی و ترک نیاز به اون فرد و حتی فکر به اون فرد هست.

رها کردن چرا مهم است؟

رابطه‌های سمی مثل یه باتلاق هستن؛ هر چی بیشتر توش بمونی، بیشتر فرو می‌ری. خیلی وقتا هرچقدر بیشتر تخریب می‌شیم و در یک رابطه خوردتر می‌شیم، متاسفانه و بدبختانه بیشتر دل می‌بندیم؛ این روابط به مرور زمان می‌تونن انرژی، اعتماد به نفس، و حتی سلامت روانی ما رو از بین ببرن. پس سوالی که اینجا پیش میاد اینه که چطور از این باتلاق بیرون بیایم؟ چطور باید از این موقعیت نجات پیدا کنیم و خودمون رو دوباره بسازیم؟ در اینجا قدم‌هایی که من برداشتم و چیزهایی که یاد گرفتم رو با شما درمیون می‌ذارم.
توی کتاب رهایی از غم جدایی، بخشی که داره خشم رو توضیح می‌ده (دوران خشم بعد از طرد شدگی) می‌گه:

خیال‌پردازی درباره انتقام گرفتن و تلافی کردن از کسی که به شما آسیب زده، در این مرحله رایج هستش.


ولی یک جمله قدیمی و قشنگ هست که می‌گه: (موفقیت بهترین راه انتقام هست.) و بیاید قبل از روند جدا شدن این قول رو به خودمون بدیم که حتی فکر آسیب رسوندن به اون فرد رو نکنیم، نه برای این‌که اون فرد خوبی هستش، هیچ کس از ما مهم‌تر برای خودمون نیست و نباید باشه؛ اون فرد به ما آسیب عمیقی زده، پس اصلاً نباید پیش ما شخصیتی و جایی داشته باشه و حتی به نظرم انتقام گرفتن از این افراد هم ما رو درگیر یک‌سری فکرهایی می‌کنه که اصلاً و ابداً اون آدم ارزش اون‌ها رو نداره. آدمی که به شما آسیب می‌زنه حتی ارزش فکر کردن برای تلافی هم نداره، بذاریدش کنار و سعی کنید با موفقیت خودتون کاری کنید که اون همیشه مجبور بشه به شما فکر کنه.


روند جدا شدن از روابط سمی

1. پذیرش و آگاهی

اولین قدم برای رها شدن از هر رابطه سمی، آگاهی از تاثیرات منفی اون رابطه‌ست. باید قبول کنیم که این رابطه جلوی رشد، شادی، و پیشرفت‌مون رو گرفته. وقتی این حقیقت رو بپذیریم، تازه می‌تونیم تصمیم بگیریم که برای تغییر قدم برداریم. خیلی وقتا نیاز به تنهایی خیلی عمیق داریم و با اینکه می‌دونیم اون آدم آسیب‌زننده‌ست، باید ساعت‌ها تنهایی با خودمون کلنجار بریم و گریه کنیم حتی، تا به این موضوع برسیم. من خودم اوایل نتونستم به این آگاهی در این سطح برسم ولی یادمه که به خودم گفتم: اون خیلی فرصت خوب و آدم خوبی بود، ولی برای من دیگه نه. من با اون می‌تونستم خوشبخت بشم، ولی دیگه نمیرم سمتش، قسم می‌خورم!

2. تعیین مرزها

مرزها باید به وضوح تعیین بشن. شما باید دقیقاً بدونید که چه چیزی قابل قبوله و چه چیزی نه. خیلی وقت‌ها نیاز نیست مستقیماً به طرف مقابل بگید که مرزهای شما کجا هستند، بلکه گاهی فقط باید خودتون تصمیم بگیرید که دیگه اجازه ندید اون فرد به شما آسیب بزنه. گاهی از بدبختی ما نمیشه این مرز رو گذاشت تا یک کشور، شهر، یا کلاً اونور دنیا. گاهی بدبختانه مجبوریم ببینیمش و حتی با شخصی حرف بزنیم که بزرگ‌ترین توهین‌ها و بی‌احترامی‌ها رو بهمون کرده. راه حلش برای من این بود که یک مرز توی ذهنم بکشم و این مرز باعث شد در اکثر مواقع یا اصلاً به چشمم نمی‌اومد و اگرم می‌اومد، اصلاً اون رو در سطحی نمی‌ذاشتم ببینم که اونقدر بهم نزدیک بشه که مجدد بهم آسیب بزنه.

3. تصمیم‌گیری برای نوع جدا شدن

حذف یک نفر از زندگیت همیشه کار راحتی نیست، مخصوصاً اگر این فرد همکار یا عضو خانواده یا یک فرد خیلی صمیمی ما باشه. باید ببینید که آیا واقعاً نیاز هست که ارتباط رو کاملاً قطع کنید یا می‌تونید فقط محدودش کنید. گاهی محدودیت و یک مقدار دوری می‌تونه سر اون فرد رو به سنگ بزنه و باعث بهبود رابطه بشه! البته که این موضوع برای من اصلاً و ابداً اینطور نبود :) من به صورت کامل طرد شده و تخریب شده (خیلی وقتا خودم خودم رو تخریب می‌کردم که چرا باید به همچین فردی اجازه بدم با من اینطوری برخورد کنه و خوب اینم آسیب رو بیشتر می‌کرد) و آسیب‌دیده بودم و یادمه خیلی با درد به این تصمیم رسیدم که تنها راه واقعاً جدایی به صورت کامل بود و با اینکه قلبم همون موقع دوست داشت ببینتش، مجبورش کردم که تصمیمش این بشه که هرگز دوست ندارم ببینمش.

4. گفتگو

اگر شرایطش باشه، باید با فرد مورد نظر صحبت کنید و تصمیمات خودتون رو بهش توضیح بدید. هدف از این گفتگو دعوا نیست، بلکه فقط باید با آرامش و قاطعیت توضیح بدید که چرا تصمیم به جدایی گرفتید. این هم مثل مورد بالا، گاهی راه ارتباطی یا اهمیت اونقدر محدود می‌شن که نتونی حتی این حرف‌ها رو بزنی و گاهی دیگه با زبان بی‌زبونی مجبور به جدایی می‌شی، ولی بنظرم خیلی می‌تونه کمک کنه که باهاش صحبت کنید و حداقل بذارید بدون هیچ دلخوری تمام بشه. البته ممکنه وقتی دارید باهاش صحبت می‌کنید، اونقدر بی‌احترامی و توجهی ببینید که این حس به شما بده که دارید جدایی رو با کسی در میون می‌ذارید که اصلاً شمارو نمی‌شناسه و ذره‌ای علاقه اصلاً در اون فرد وجود نداره، ولی شما این مسیر رو برید، در بدترین شرایطش بهتون دوباره ثابت می‌شه و به خودتون می‌گید: "دیدی گفتم این فرد واقعاً ارزش هیچ چیزی رو نداره؟"

5. ایجاد فاصله فیزیکی و احساسی

برای بهبودی و بازسازی خود، باید فاصله بگیرید. این فاصله می‌تونه شامل کم کردن ملاقات‌ها، کاهش تماس‌های تلفنی، یا حتی قطع ارتباطات مجازی باشه و به طور کامل در شرایط حاد باید تصمیم به جدایی کلی بگیرید به صورتی که حتی سعی کنید با ورزش کار زیاد و هر راه حلی که شده حتی به اون فرد فکر هم نکنید! من بیشتر از هر کسی درک می‌کنم این مراحل چقدر دردآور، عذاب‌آور و سخته، چقدر سخته که آدم خودش رو توجیه کنه. کسی که اینقدر دوستش داری رو نباید حتی دیگه بهش نگاه کنی. واقعا سخته که کسی که تمام خواسته‌های ممکن بود یه روزی برات باشه الان زنده‌ست، توی رابطه‌ست، داره می‌خنده، ولی باید توی معزل تو، توی یک چاله ده‌متری از قبر باشه و تموم شده باشه! این مرحله خیلی دردآوره. یک سری مسیرها رو باید برید که هرجور که شده تا از این رابطه سمی دور بشید و بعد از این سختی‌ها باقی عمرتون رو حداقل دور از اون فرد سمی در آرامش باشید.

مسیر بهبودی

1. حمایت اطرافیان

در این مسیر، حمایت خانواده و دوستان مهمه. هر کسی که به شما انرژی مثبت می‌ده، می‌تونه کمک کنه تا از این مرحله به راحتی عبور کنید. اگر نیاز داشتید، مشاوره با روانشناسان می‌تونه به شما کمک کنه تا فرآیند بهبودی راحت‌تر پیش بره. آدم تو روزهای سخته که ارزش دوست‌های واقعی‌ش رو می‌فهمه و من خودم به شخصه توی این دوران فهمیدم به چه کسایی می‌تونم بگم دوست و واقعا میشه گفت اگر حمایت‌های دوستان نباشن، تو روزهایی که ما حس می‌کنیم اصلا ارزش نداریم و همه بهمون آسیب زدن و همه‌چیز درد داره برامون، خیلی وقت‌ها به این فکر می‌کنیم من بی‌ارزش و بد بودم که ولم کرد و همه انتقادها میاد سمت خودمون، دوست‌های واقعی جای گاشون رو توی زندگیمون نشون می‌دن.

2. خودت رو ارزیابی کن

این دوران، زمانی عالی برای ارزیابی خودتونه. به کارهایی که کردید فکر کنید و از تجربیات گذشته‌تون درس بگیرید. این کار می‌تونه به شما کمک کنه تا در آینده در روابط مشابه، آگاهانه‌تر عمل کنید. این دوران، دوران رشد برای من بود. بعد از این که کلی خودم رو تخریب کردم که چرا به جایی رسیدم که باید این حال رو تحمل کنم، مجبور بودم هر تصمیمی بگیرم که رشد کنم، بدونم کجام و باید کجا باشم. من این مرحله رو خیلی دوست داشتم. اولین جایی بود که رفتم رزومه‌ام رو درآوردم، سایت شخصی زدم و اصلاً برای اولین بار توی زندگیم رفتم سراغ این که ببینم قبلاً کی بودم و چه کارهایی کرده بودم قبل از تخریب. بعد مرحله بعدی، هدف‌گذاری کردم برای این که از این به بعد کی باشم و چه کارهایی انجام بدم.

3. مراقبت از خودت

مراقبت از خود به معنای اولویت دادن به سلامت روانی، احساسی و جسمی خودشه. به خودتون اهمیت بدید، برای خودتون وقت بذارید، و به خودتون یادآوری کنید که ارزش دارید. همونطور که تونی رابینز، مربی انگیزشی معروف می‌گه: "شما همان چیزی هستید که باور دارید." هرچقدر هم بخوام در این باره بگم وقتی اون دوران خودم میاد جلو چشمم، من اصلاً نمیتونم حتی تجربیات خودم رو توی این مطلب بنویسم. بنظرم اگر دیدن به جایی رسیدید که آسیب رسیدن به خودتون براتون اصلاً اهمیت نداره و براتون هیچ چیز بدی وجود نداره و از هر آسیبی به خودتون دریغ نمیکنید، حتماً برید پیش روان‌شناس. ولی اگر دوست ندارید قرص بخورید (جداقل تا جایی که میشه)، اول برید سمت مطالعه، شناخت خودتون، قبول داشتن خودتون و برای بهبود. کتاب "رهایی از غم جدایی" واقعاً منبع خوب و جامعی هست. از من به شما نصیحت، این کتاب رو حتماً بخونید. حتماً.

4. دنبال علایقت برو

این زمان رو به خودتون اختصاص بدید. به کارهایی که همیشه بهشون علاقه داشتید ولی به دلیل مشغله‌های زندگی عقب انداختید، پرداخته و سعی کنید ازشون لذت ببرید. این کارها می‌تونن یادآوری کنن که شما چه کسی هستید و چطور می‌تونید دوباره خودتون رو پیدا کنید. وقتی خودم رو انتخاب کردم و تصمیم گرفتم خودم رو دوست داشته باشم به جای این که به یه شخص دیگه حس کافی بودن بدم و از اون شخص حس ناکافی بودن بگیرم، رفتم سراغ شناخت خودم ببینم کی بودم و بعد از اینکه خودم رو تا حدی قبول کردم و از خودم مراقبت کردم رفتم سراغ اون لیستی که نوشته بودم می‌خوام کی باشم و شروع کردم به کارهایی که واقعا دوستشون داشتم رو انجام دادن (یکیش همین نوشتن که واقعا خودش برای من 100 جلسه تراپی هستش و وقتی دارم اون روزهای بد رو به متن تبدیل می‌کنم اصلا حالم بد نمیشه که هیچ، حس می‌کنم خیلی بهترم و این بارم رو از شونه‌ام برداشتم و انتقال دادم به سرورهای ویرگول و از این به بعد دیتابیس‌های ویرگول باید حمل کنن بدی‌های اون رابطه رو و نه من :) )

قدم به جلو

وقتی از یه رابطه سمی جدا می‌شید، تازه زمان شناخت دوباره خودتون شروع میشه. از این زمان برای بازسازی شخصیت، هدف‌ها، و ارزش‌هاتون استفاده کنید. خودتون رو در مسیر رشد و شادمانی قرار بدید. همونطور که نیچه گفته: "آنچه که ما را نمی‌کشد، ما را قوی‌تر می‌کند."

از سیاهی بگز و فقط اون رو از دور نگاه کن :)
از سیاهی بگز و فقط اون رو از دور نگاه کن :)

اون روزهای بد رو بذارید کنار، ازش عبور کنید، خودتون رو رشد بدید. وقتی حس کردید آدم بهتری شدید و اون آدم‌ها دیگه حتی در سطح شما هم نیستن، چه برسه به اینکه بخوان بهتون آسیب بزنن، برگردید و به گذشته‌تون نگاه کنید و ببینید اون آدم چقدر بد و آسیب‌زننده بوده و چقدر از زندگیتون رو پر از لکه‌های سیاه کرده. این مرحله، مرحله‌ای هست که شما نسبت به گذشته‌تون و عمری که برای آدمی که ارزشش رو نداشت هدر دادید، عصبی می‌شید. ولی این عصبانیت نباید باز زندگیتون رو پر از لکه‌های سیاه کنه. من بعد از این مرحله تصمیم گرفتم که اون آدم رو ببخشم...

1. بخشش

بخشش یکی از بخش‌های مهم بهبوده. به این معنی نیست که رفتارهای بد طرف مقابل رو تایید کنید، بلکه یعنی اجازه نمی‌دید اون رفتارها شما رو عصبانی یا ناراحت کنه. بخشش یه جور آزادیه، آزادی از خشم و کینه. شما اون آدم رو می‌بخشید نه برای این‌که اون آدم فرد مهمیه، می‌بخشید که دیگه بهش فکر نکنید. می‌بخشید که دیگه بهتون آسیب نزنه. فکر بهش و بخشش اجازه فرصت دوباره نیست. بخشش یعنی پاک کردن همه کینه‌ها از یه آدم آسیب‌زننده به شما و گذاشتنش به طور کامل کنار. و اگر بخشش فرصت دوباره معنی بشه، باز باید همه مراحل از اول طی کنیم و برگردیم به خونه اولمون. بخشش سودی برای اون آدم نباید داشته باشه (البته خیلی وقت‌ها برای اون آدمم مهم نیست، همچنان و اصلاً اون به شما فکر نمی‌کنه). باید برای خودتون سودمند باشه که دیگه به لکه‌های سیاه زندگیتون فکر نکنید و مگه چقدر قلب ما بزرگه که پر از لکه‌های سیاه و آدم‌های بی‌مفهوم بشه؟ جاشون رو باز کنید برای آدم‌های بهتر و دوست‌های واقعی‌تر.

2. ساختن آینده‌ای مثبت

در نهایت، تمرکزتون رو بذارید روی ساختن آینده‌ای بهتر. خودتون رو با آدم‌هایی احاطه کنید که به شما احترام می‌ذارن و به رشد شما کمک می‌کنن. برای ساختن زندگی‌ای با معنا و لذت، سرمایه‌گذاری کنید. سعی کنید کارهایی بکنید که برای خودتون و آدم‌های درست زندگیتون سودمند باشید و سعی کنید خودتون مثل یک گل وسط بیابونی از دردها رشد کنید و زیبایی بسازید که هر کسی از این بیابون رد میشه با زیبایی شما خودش هم سعی کنه به زیبایی برسه.

همان‌طور که آلبرت انیشتین گفته:
«زندگی شبیه دوچرخه سواریه. برای اینکه تعادل داشته باشی، باید ادامه بدی.»


حرف آخر

رها کردن یک آدم سمی از زندگیت، اولین قدم به سوی یه زندگی سالم‌تر و شادتره. ممکنه این مسیر سخت باشه، اما در هر قدمی که از این رابطه دور می‌شید، به آرامش و خوشبختی نزدیک‌تر می‌شید. با تعیین مرزها، مراقبت از خود، و ساختن روابط مثبت، می‌تونید یک پایان بد رو به یه شروع زیبا تبدیل کنید. یادتون باشه که این مسیر با یک قدم شروع می‌شه؛ قدمی قاطع به سمت عشق به خود و اصالت واقعی وجودتون.

رابطه سمیسلامت روانیآرامشرابطه عاطفیجدایی
زندگی من حلقه تموم نشدی از کد هاست، که گاهی پر از باگ هایی میشه که نمیدونم از کجا میان و چطوری درست میشن ولی خوب حد اقل با کامپیوترم صمیم تر هستم تا با دوستام :) https://mohammadhosseinsayadi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید