حنانه محمدی
حنانه محمدی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

اول|واژگون.

پیکر پیامبر روی زمین است. عبای سبز یمانی، جسم سرد نبی را سخت در آغوش کشیده. جز علی و سلمان و تعداد انگشت‌شمار حواریون مصطفی، بقیه، پیکر را روی زمین رها کرده و به دنبال سهم‌خواهی رفته‌اند.«او» که سال‌ها چنین روزی را انتظار میکشید، امروز چماق‌داران و شمشیر به دستانی با قد و قامت جهنمی از قبیله أسلم استخدام کرده و شهر را قرق کرده. حکومت‌نظامی بر سراسر مدینه حاکم است. کوچک‌ترین نوای اعتراض قبل از خروج از حنجره، در حلقوم‌ها خفه میشود. شهر در سکوت فرو رفته؛ چماق‌داران بنی‌أسلم مردم را در مسجد جمع کرده‌اند و برای خلیفه خودخوانده «بیعت اجباری» میگیرند. نظام خلافت به پشتوانه شمشیرها مستقر میشود و سال‌ها نیز، خلیفه‌ پشت خلیفه ادامه می‌یابد. برق شمشیرها بر گرده مردم سوار است. شمشیرها قلمرو خلیفه را روز به روز گسترش میدهند.

هزاروچهارصد سال بعد، نماینده جریان خلافت پشت بلندگو میرود، صدایش را صاف میکند و بدون اینکه عرق شرم بر پیشانی‌اش بنشیند،میگوید:
« هیچ نظامی با زور سلاح نمی‌ماند»

براندازحکومتوک درونت را ببینفرافکنیکل هالک الا وجهه
«بستیم چو از رد و قبول دگران چشم،تشریف قبول نظر یار گرفتیم»اکانت اصلیِ مسدود:https://virgool.io/@yegane_yekta
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید