ما مشتاقیم بر فراز قلل رفیع یک «دین فلسفی» گام نهیم، اما در واقعیت از انجام آن ناتوانیم. بیشترین امیدی که میتوانیم داشت، بلوغ و بالندگی تا رسیدن به آن مرتبه است. جراحت «آمفورتاس» و شکاف «فاوستی» در انسانِ ژرمن هنوز التیام نیافته است؛ ناهشیار او همچنان انباشته از محتویاتی است که پیش از رهایی، نخست باید «هشیار» شوند. اخیراً نامهای از یکی از بیماران سابقم دریافت کردم که این تحولِ ضروری را با واژگانی ساده اما نافذ توصیف کرده است. او مینویسد:
«از دلِ شرّ، نیکیِ بسیاری نصیب من گشت. با سکوت گزیدن، سرکوب نکردن، هشیار ماندن و با پذیرش واقعیت — یعنی همانگونه دیدنِ اشیا که هستند، نه آنگونه که من میخواستم باشند — دانشی نایاب و توانمندیهایی غریب به سویم آمد که هرگز پیش از این در مخیلهام نمیگنجید. همواره میپنداشتم اگر مسائل را بپذیریم، آنها به شکلی بر ما چیره میشوند. اکنون دریافتهام که اصلاً چنین نیست؛ تنها با پذیرشِ آنهاست که فرد میتواند موضعی در قبالشان اتخاذ کند. بنابراین، اکنون قصد دارم بازیِ زندگی را پیش گیرم؛ پذیرا باشم نسبت به هر آنچه به سویم میآید، خواه نیک و خواه بد. آفتاب و "سایه" مدام در تناوباند و من بدینسان، طبیعت خویش را با تمام جنبههای مثبت و منفیاش میپذیرم. اکنون همهچیز برایم زندهتر شده است. چه نادان بودم! چقدر تلاش میکردم تا همهچیز را به شکلی که فکر میکردم "باید" باشد، وادارم!»
تنها بر پایه چنین نگرشی — نگرشی که هیچیک از ارزشهای مسیحیِ حاصلشده در مسیر تکامل مسیحیت را طرد نمیکند، بلکه برعکس، با شفقت و بردباریِ مسیحی میکوشد حتی حقیرترین جنبههای طبیعتِ خویش را بپذیرد — دستیابی به سطحی والاتر از آگاهی و فرهنگ میسر خواهد شد. این رویکرد به حقیقیترین معنای کلمه «دینی» و در نتیجه «درمانبخش» است؛ چراکه تمامی ادیان، درمانی برای آلام و آشفتگیهای روان هستند.

تکاملِ اراده و خردِ غربی، به ما ظرفیتی کموبیش اهریمنی برای «تقلیدِ میمونوار» از چنین نگرشی بخشیده است؛ تقلیدی که علیرغم اعتراضاتِ ناهشیار، ظاهراً موفقیتآمیز مینماید. اما تنها مسئله زمان در میان است تا «موضعِ متقابل» با شدتِ هرچه تمامتر خود را تحمیل کند. تقلید از یک نگرش، همواره وضعیتی ناپایدار ایجاد میکند که هر لحظه ممکن است توسط ناهشیار درهم شکسته شود. پیافکنیِ شالودهای استوار تنها زمانی ممکن است که پیشفرضهای غریزیِ ناهشیار، به همان اندازه دیدگاههای ذهن هشیار مورد احترام قرار گیرند. هیچکس نباید چشمان خود را بر این حقیقت ببندد که ضرورتِ بذل توجهِ شایسته به ناهشیار، بهشدت با کیشِ «هشیاری» در غرب، بهویژه در مذهب پروتستان، در تضاد است. با این حال، هرچند امر نو همواره دشمنِ امر کهن به نظر میرسد، هر کس که اشتیاقی فراتر از سطحینگری برای درکِ حقیقت داشته باشد، درخواهد یافت که بدون بهکارگیریِ جدیِ ارزشهای مسیحی که تاکنون کسب کردهایم، این «یکپارچگیِ نو» هرگز رخ نخواهد داد.
پینوشت: ۳. انحلالِ «مشارکتِ اسرارآمیز» (Participation Mystique).
منبع: کارل گوستاو یونگ، «تفسیر بر راز گل زرین»، مطالعات کیمیاگری، مجموعه آثار (CW)، جلد ۱۳، بند ۷۰-۷۱.