داشتم کتاب معنای زندگی ویل دورانت را مطالعه میکردم. نامهای به بازیگران، سیاستمداران، اهل ادبیات و دینداران نوشته بود. از آنها سوال کرده بود معنای زندگی چیست؟ با چه بهانهای به زندگی ادامه میدهید؟ هر یک در نامهای پاسخی داده بودهاند. کتابش پر است از نظریات و پاسخهای جورواجور! اما یک پاسخ، توجهم را به خود جلب کرد.
یک موسیقیدان در پاسخ به نامه ویل دورانت برایش نوشته بود: 《 تو چیز باعث میشود به زندگی ادامه دهم. خانواده و هنر. این دو چیز برای نسل ما مهم است. اما برای نسلهای بعدی نابود میشود.》؛ این جمله بسیار درست است. اگر به دوستان و اطرافیان خودمان توجه کنیم، میتوانیم با این پاسخ موافقت کنیم. اما نشانههای درستی این پاسخ چیست؟ مگر در میان دوستان و جامعه ما چه اتفاقی افتاده است؟
هنر در جامعه ما به نازلترین سطح خود رسیده است. نسل امروز، هنر را در لایوها و صفحات مجازی میبیند که گاهی حتی به قول فردوسیپور منشوری است! مثلا هوادار فلان خواندهای میشوند که صفحه مجازیاش پر است از عکسهای سکسی و مشکلدار! یا هوادار شخصی هستند که آهنگ و متن ترانهاش هیچ نشانهای از سلامت عقل او نمیدهد! چون کار آن خواننده را هنر میدانند، پس میشود هنرمند! هنر، در جامعه امروز ما به پایینترین سطح خود رسیده است. یا درمورد خانواده. فضای مجازی و اتفاقات مهیج و جدید در آن فرزندان را روز به روز از کانون خانواده دور میکند. در حقیقت، دلخوشی دیگری که همان موسیقیدان پاسخ داده بود هم از بین میرود. در نهایت چیزی جز پوچی و ناامیدی برای انسان نمیماند. اما تاثیر انقلاب صنعتی چیست؟!
انقلاب صنعتی در مرکز این اتفاق قرار دارد. گردش اطلاعات در دنیای ما هر روز پیشرفتهتر از دیروز میشود. این مسئله باعث میشود تا انسان از اصل ماجرا فاصله بگیرد. از خانواده فاصله میگیرد و به اشتباه چیزی را هنر مینامد! چون در سیلاب گردش اطلاعات غرق شده است. درگیر اطلاعات بسیار شدن همانا و دوری از خانواده همانا! انقلاب صنعتی تا الان به دور چهارم خود رسیده است. شاید فهم این مطلب با قدم زدن در ایستگاه های اتوبوس، مترو یا تاکسیها سخت نباشد. انقلاب صنعتی، تاثیر زیادی بر دلخوشیهای انسان در زندگی دارد.
هنر و خانواده، دو عاملی است که میتوان از آنها در زندگی برای خودمان دلخوشی درست کنیم. اما با وجود انقلابهای صنعتی در دهههای مختلف، هر دوی آنها به حاشیه رفته است.