محمد لهاک
خواندن ۲۵ دقیقه·۳ ماه پیش

برگرفته‌ای از کتاب «گستره»

گستره  Range
گستره Range

عمق یا وسعت؟ آیا مجبوریم فقط یکی از این دو را انتخاب کنیم؟

اثر دیوید اپستین (David Epstein)

چگونه با وسیع کردن دامنه فعالیت‌های خود، نتایج متفاوتی در زندگی‌تان کسب کنید

از کودکی اینگونه آموزش دیده‌ایم که تخصص در هر کاری می‌تواند بهترین نتایج را برایمان به ارمغان بیاورد. جامعه همواره به ما دیکته کرده که در دنیای متنوع و پیچیده امروز باید هرچه سریع‌تر حوزه‌ای مشخص را برای خود درنظر گرفته و در آن به مرحله تخصص و استادی برسیم. ما همیشه برای متخصص شدن تحت فشار بوده‌ایم و گاهی هم از سر عجله و شاید صرفه‌جویی در زمانی که در اختیار داریم، دست به انتخاب حوزه‌ای خاص می‌زنیم.

از همان کودکی خیلی زود از ما خواسته می‌شود که شغل آینده‌مان را انتخاب کنیم و از بین هزاران گزینه، خیلی سریع مشخص کنیم که در چه مسیری قدم خواهیم برداشت. با مطالعه این کتاب از حقیقت متفاوتی آگاه خواهید شد که حاصل پژوهش و مطالعه در زندگی افراد موفق و مشهور جهان است؛ همان‌هایی که گاه تصور می‌کنیم از همان کودکی تنها یک مسیر مشخص را پیموده‌اند و دامنه فعالیت‌های خود را تنها بر روی یک گزینه محدود کرده‌اند.

بااین‌وجود نویسنده این کتاب به شما خواهد گفت که افرادی که عمومی‌نگر هستند (یا به اصطلاح، جنرالیست‌ها)، نسبت به افرادی که تنها بر روی یک حوزه دست گذاشته‌اند (یا متخصص‌ها)، شانس بیشتری برای برتری و شهرت خواهند داشت. به عبارتی ساده‌تر افرادی که تنها در یک حوزه خاص فعالیت می‌کنند و به‌اصطلاح متخصص و کاربلد هستند نسبت به کسانی که آماتور و تازه‌واردند، دید محدودتری دارند!

نویسنده در این کتاب مزیت زیادی برای جنرالیست بودن قائل است و اعتقاد دارد که رمز موفقیت افراد مشهور توجه به همین نکته کلیدی است؛ با اینکه ممکن است حتی از آن آگاه هم نباشند.

کسانی که با دیدی باز به یک حوزه نگاه کرده و با کنجکاوی تمام زوایاییک موضوع را در نظر میگیرند عملکرد بهتری دارند.

اما متخصصان نسبت به کسانی که دستی در حوزه‌های مختلف دارند، خلاقیت کمتری داشته و نمی‌توانند تأثیر عمیق‌تری بر روی جامعه و حتی روی حوزه مورد علاقه‌شان بگذارند.

پژوهش‌هایی که در حوزه‌های مختلف پزشکی، ورزشی و حتی رشته‌های دانشگاهی انجام گرفته، نشان می‌دهد که با گسترش دامنه فعالیت‌ها می‌توان نتایج بهتری در زندگی کسب کرد و به خلاقیت بیشتری رسید. با مطالعه این خلاصه کتاب خواهید آموخت که هرچقدر گستره دامنه فعالیت‌های‌تان را افزایش دهید، شانس بیشتری برای نخبه شدن خواهید داشت.

بین تجربه و عملکرد انسان‌ها، همیشه رابطه‌ای مستقیم وجود ندارد

تایگر وودز، گلف باز معروف آمریکایی در سن 7 ماهگی با چوب گلف آشنا شد! پدرش یک چوب گلف کوچک برایش خریده بود و او همه‌جا آن را همراه خود داشت حتی داخل روروکش. والدین او از همان کودکی ترتیبی دادند که تایگر آموزش‌های آگاهانه و تخصصی‌اش را در زمینه گلف شروع کند. با تمرین زیاد و علاقه تایگر به بازی گلف، او توانست در دو سالگی برنده مسابقات گلف در رده سنی زیر 10 سال شود. او در آن بازی با چوب گلفی که ارتفاعش به شانه‌هایش می‌رسید توانست ضربه‌ای به توپ بزند که باعث حیرت تماشاچیان شد.

بررسی داستان تایگر وودز محققان را به این نتیجه می‌رساند که رمز موفقیت، باریک‌تر کردن دامنه فعالیت و انجام تمرینات فشرده و آگاهانه بر روی حوزه‌ای خاص است.

نه تنها در ورزش بلکه در حوزه‌های دیگری مانند انتخاب رشته‌های دانشگاهی، تخصص پزشکی و در دنیای اقتصاد نیز این باور وجود دارد که تنها با تخصص در موضوعاتی خاص می‌توان به نهایت مهارت و شایستگی رسید. امروزه دیگر چیزی به‌عنوان متخصص عمومی سرطان وجود ندارد و هر یک از پزشکان بر روی تحقیق و درمان سرطانی خاص متمرکز هستند. در بین پزشکان حتی طنزی وجود دارد که این تخصیص سازی را مورد تمسخر قرار می‌دهد. بر اساس این طنز رایج اگر روزی با پزشکی مواجه شوید که بر روی سرطان گوش راست فعالیت می‌کند، نباید چندان تعجب کنید!

بااین‌حال آیا شما هم تصور می‌کنید که بین کسب تجربه و تخصص در موضوعی خاص و نحوه عملکردتان رابطه مستقیمی وجود دارد؟

پاسخ منفی است؛ می‌توان به‌ صراحت گفت که کسب تجربه و فعالیت متمادی در موضوعی مشخص، لزوما باعث عملکرد بهترتان نخواهد شد. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که در برخی حوزه‌ها تجربه می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در بهبود عملکردتان داشته باشد اما نه در همه زمینه‌ها.

در سال 2009، دو روان‌شناس به بررسی تأثیر تجربه بر عملکرد افراد پرداختند. آن‌ها متوجه شدند که در شغلی مانند آتش‌نشانی کسب تجربه، عاملی تعیین‌کننده در نحوه واکنش آتش‌نشانان محسوب می‌شود. آتش‌نشانی که سال‌ها در مهار آتش تجربه دارد، در لحظات بحرانی می‌تواند با تحلیل الگوی شعله‌های آتش در عرض چند ثانیه تصمیمی بگیرد که به مهار آتش بینجامد.

آتش نشانان در ۸۰ درصد مواقع از روی تجربه میتوانند خیلی سریعتصمیم درست را بگیرند.

بااین‌حال تحقیقات در حوزه‌های دیگر خلاف این موضوع را ثابت کرد. آن دو روان‌شناس متوجه شدند که استخدام‌کنندگان ارتش اسرائیل در مورد نحوه عملکرد استخدام شنوندگان اغلب دچار اشتباه می‌شدند. بااینکه در چندین دوره استخدام آن‌ها تجربیات متنوع و گاه تکراری داشتند اما درنهایت نتوانستند با اتکا به قدرت تجربه و تخصص‌شان پیش‌بینی درستی از عملکرد و توانایی‌های استخدام شوندگان داشته باشند. این تحقیقات نشان داد که همیشه بین تجربه و عملکرد افراد رابطه مستقیمی وجود ندارد.

در واقع در برخی حوزه‌ها مانند بازی گلف یا شغل آتش‌نشانی، از روی الگوهای تکراری، قواعد و چارچوب‌های مشخص می‌توان به تصمیم‌گیری درستی رسید؛ اما در موضوعات دیگر، مثل فرایند استخدام نیروهای ارتش چنین قانونی وجود ندارد.

در حوزه‌ای مانند استخدام نیروهای ارتش، چیزی که بیشتر از تجربه و تخصص به کمک استخدام کنندگان می‌آید، قوه خلاقیت و انعطاف‌پذیری است. دربوک‌لایت بعدی بیشتر در این مورد صحبت خواهیم کرد.

قبل از اینکه وارد حوزه تخصصی خود شوید، هر چیزی را امتحان کنید

همانطور که در بوک‌لایت قبل توضیح دادیم، تایگر وودز یکی از ورزشکارانی بود که از زمان کودکی توسط والدینش به سمت گلف هدایت شد. تایگر وودز می‌تواند نمونه فرد موفقی باشد که شهرت و موفقیت خود را از طریق تمرین مداوم و متمرکز شدن بر روی یک حوزه کسب کرده است.

در سال 2006 تایگر با یک بازیکن تنیس به‌نام راجر فِدِرِر (Roger Federer) آشنا شد. در آن زمان فدرر سه سال متوالی قهرمان فینال مسابقات تنیس آزاد آمریکا شده بود. در مسابقه فینال، تایگر و راجر در رخت‌کن استادیوم، یکدیگر را ملاقات کردند و دوستی عمیقی بین آن‌ها شکل گرفت. راجر در مورد آن دیدار گفته بود: «در تمام عمرم هرگز کسی مانند تایگر را ندیده بودم که همانند من احساس شکست‌ناپذیری را درک کرده باشد.» هرچند تایگر و راجر از لحاظ موفقیت و شهرت در یک اندازه بودند اما مسیر موفقیت راجر زمین تا آسمان با تایگر تفاوت داشت!

راجر در خانواده‌ای متولد شده بود که برخلاف والدین تایگر، هیچ اصراری برای تنیسور شدن او نداشتند. با اینکه مادر راجر تنیسوری حرفه‌ای بود، هرگز از پسرش نخواست که همانند او روی تنیس متمرکز شود. آن‌ها حتی کوچکترین اشاره و راهنمایی در مورد اینکه راجر باید چه رشته ورزشی را انتخاب کند، نکردند. در عوض راجر هر ورزشی را امتحان می‌کرد؛ از اسکواش، اسکی و کشتی گرفته تا تنیس، بدمینتون و بسکتبال. بعد از اینکه راجر رشته‌های ورزشی متعددی را امتحان کرد، متوجه شد که او علاقه زیادی به بازی با توپ دارد و به همین دلیل تصمیم گرفت که بین ورزش‌های با توپ، روی تنیس متمرکز شود.

راجر با انجام رشته‌های ورزشی مختلفی که با توپ انجام می‌شد توانست به هماهنگی خوبی بین چشم‌ها و مسیر توپ برسد و همین موضوع باعث موفقیت او در تنیس شد. در واقع او در طیف وسیعی از رشته‌های ورزشی، تجربه کسب کرده بود و با نمونه‌گیری از روش‌های آزموده شده، تنیس را انتخاب کرد.

راجر در دوران نوجوانی تنیس را انتخاب کرد اما در آغاز چندان با شدت و تمرکز زیاد روی آن متمرکز نشد.

وقتی مربیان راجر پی به استعداد او بردند، از او خواستند تا به گروه تنیس‌بازان بزرگسال که از او کمی بزرگ‌تر بودند، ملحق شود. راجر این پیشنهاد را نپذیرفت و ترجیح داد که در کنار گروه دوستانش به تنیس ادامه دهد. مسیری که راجر در موفقیت حرفه‌ای‌اش پیمود به ما نشان می‌دهد که آزمایش حوزه‌های متعدد یا گستردگی دامنه فعالیت‌ها، می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در کسب مهارت و عملکرد متفاوت افراد در آینده داشته باشد.

این موضوع در حوزه‌های دیگری مانند موسیقی نیز اثبات شده است. یویو ما (Yo-Yo Ma) نوازنده نامی ویولن‌سل است که در کودکی سازهای مختلفی ازجمله ویولن و پیانو را امتحان کرد. او از ابتدا تنها روی ویولن‌سل متمرکز نشد و دلیلی که به این ساز روی آورد بسیار جالب است. او در جایی گفت که تنها به این دلیل بر روی ویولن‌سل متمرکز شد که از پیانو و ویولن خوشش نمی‌آمد. با این‌حال تمرین و تجربه او در پیانو و ویولن باعث شد که در ویولن‌سل بسیار بدرخشد و خلاقانه عمل کند.

همچنین تحقیقی در یک مدرسه موسیقی انگلیسی انجام شد که نتایج جالبی به‌دنبال داشت. در آن مدرسه دانش‌آموزانی که تنها روی یک ابزار موسیقی متمرکز شده بودند از لحاظ موفقیت و مهارت، در سطح متوسط رده‌بندی شده بودند؛ درحالیکه نخبگان موسیقی این مدارس، آن دسته از دانش‌آموزانی بودند که همزمان 3 ساز مختلف را آموخته بودند.

بنابراین اگر هنوز در انتخاب حوزه تخصصی خود سرگردان هستید، بهتر است ابتدا موضوعات مختلف را امتحان کنید. ون‌گوگ قبل از اینکه وارد حوزه نقاشی شود هرکاری را امتحان کرد؛ از کار در کتابفروشی گرفته تا تبلیغات و فروش! تنها با آزمایش حوزه‌های مختلف و داشتن صبر می‌توانید وارد رشته‌ای تخصصی شده و عملکردتان را بهبود بخشید.

زندگی پیچیده و مدرن امروزی، متوسط ضریب هوشی افراد را افزایش داده است

در سال 1981، جیمز فلین، استاد مطالعات سیاسی از نیوزیلند، دیدگاه‌ ما را در مورد عمل اندیشیدن تغییر داد. فلین در طول جنگ جهانی اول و دوم، ضریب هوشی سربازان را اندازه‌گیری کرد. او متوجه شد که ضریب هوشی سربازان در فاصله دو جنگ تغییر فاحشی کرده بود. فلین با نتایج تحقیقات خود شگفت‌زده شد و برای بررسی بیشتر از محققان سایر کشورها درخواست اطلاعات بیشتری کرد. او با بررسی داده‌های ضریب هوشی 14 کشور متوجه شد که ضریب هوشی افراد از نسلی به نسل دیگر با جهش بزرگی همراه شده است.

تحقیقات فلین امروزه به‌عنوان اثر فلین شناخته می‌شود و گویای این مطلب است که در هر دهه ضریب هوشی افراد یک جامعه 3 نمره افزایش پیدا می‌کند.

شاید از خود بپرسید که دلیل افزایش ضریب هوشی در نسل‌های بعد چیست؟ الکساندر لوریا (Alexander Luria) که یک روان‌شناس سوئیسی است پاسخ این سؤال را در تحقیقی که انجام داده است، به شما خواهد داد.

در سال ۱۹۳۱ اتحاد جماهیر شوروی به سرعت در حال مدرنیزه شدن و شهری شدن بود.

روستاهایی که متروک و دور از دسترس بودند به‌تدریج خود را با تغییرات وفق داده و مزارع خود را به سمت صنعتی شدن سوق دادند. بااین‌حال هنوز روستاهایی وجود داشت که رنگ مدرنیزه شدن را به خود ندیده بود و همچنان متروک بودند.

در آن سال‌ها لوریا به تحقیق در مورد ضریب هوشی روستاییان مشغول شد. ابتدا او به تحقیق در مورد روستاییانی پرداخت که خود را با تغییرات انطباق داده بودند. او کلاف‌های پشمی رنگارنگی که دارای طیف رنگی متعددی بودند را در مقابل عده‌ای از روستاییان قرار داد و از آن‌ها خواست که هر کدام از آن‌ها را با توجه به طیف رنگی‌شان دسته‌بندی کنند. دسته‌بندی بعضی از رنگ‌ها آسان بود اما برخی از طیف‌های رنگی مثلا رنگ‌هایی که تنها طیفی از آبی یا سبز را داشتند به‌نظر مشکل می‌رسید. بااین‌وجود روستاییان بااینکه نام آن‌ رنگ‌ها را هم نمی‌دانستند، توانستند به‌خوبی از عهده این آزمایش برآيند. سپس لوریا آزمایش خود را با روستاییانی که هنوز شهری نشده بودند انجام داد. آن‌ها انجام این‌کار را غیرممکن دانستند چون به‌نظرشان آبی خیلی روشن نمی‌توانست با کلافی که رگه‌هایی از آبی در آن بود در یک دسته قرار گیرد.

لوریا در یک آزمایش دیگر تصویر 3 فرد بزرگسال و یک کودک را به آن‌ها نشان داد. او از آن‌ها پرسید کدام فرد از این 4 نفر به گروه تعلق ندارد. یک مرد 39 ساله که متعلق به روستای دورافتاده بود متوجه مفهوم انتزاعی این سؤال نشد. اگرچه او متوجه شد که کودک با بقیه متفاوت است اما در جواب گفت که کودک باید در کنار بزرگ‌ترها کار کند چون آن‌ها بدون کمک آن کودک نمی‌توانند کارشان را به‌درستی انجام دهند.

درواقع لوریا متوجه شد که روستاییانی که از صنعتی و مدرنیزه شدن عقب مانده بودند همانند شهرنشین‌ها و افرادی که با تغییرات سازگار شده بودند، توانایی تفکر انتزاعی را نداشتند!

ما در زندگی مدرن امروزی به‌خوبی تفاوت یک فایل دانلود شده و فایلی که در حال دانلود است را می‌فهمیم و این تشخیص را مدیون فناوری و رشد توانایی‌های ذهن‌مان هستیم. در دنیای امروز، ذهن انسان بیشتر از هر زمان دیگری می‌تواند ارتباط مفاهیم مختلف با یکدیگر را درک کرده و به معنای هر چیزی پی ببرد. بااین‌حال چرا همچنان اصرار داریم که گستره دید خود را از مفاهیم متنوع و ارتباط بین آن‌ها به سمت تخصصی شدن و باریک‌کردن زاویه نگاه‌مان تغییر دهیم؟ در ادامه بیشتر در این باره صحبت می‌کنیم.

اگر به‌دنبال تخصص در حوزه‌ای هستید این کار را به‌تدریج انجام دهید

همه ما در دوران تحصیل، معلمانی را به‌خاطر می‌آوریم که بهترین خاطرات را با آن‌ها داشته‌ایم و نسبت به معلمانی که سخت‌گیرتر بودند، بیشتر دوست‌شان داشته‌ایم. بااین‌حال معلمانی که آسان‌گیر و مهربان بودند شاید نتوانستند آن‌طور که باید به ما آموزش دهند. این موضوعی است که محققان می‌گویند و درخلال تحقیق به این نتیجه رسیده‌اند.

براساس تحقیقاتی که بر روی فرایند تدریس هزاران استاد در دانشگاه نیروی هوایی ایالات متحده انجام شد، نتایج جالبی به‌دست آمد:

محققان، نتایج واحد درسی ریاضیات و حساب را در بین دو دسته از استادان مورد بررسی قرار دادند. استادانی که دانشجویان‌شان نمره بهتری را در کلاس به‌دست آوردند، آن اساتید را بسیار خوب ارزیابی کردند. در مقابل استادانی که روش‌های سخت‌گیرانه‌تری در کلاس‌ها اعمال می‌کردند، نه‌تنها مورد علاقه دانشجویان‌شان نبودند بلکه شاخص نمرات‌شان بسیار پایین بود. درظاهر اساتید مهربانی که کمتر به دانشجویان سخت می‌گرفتند، محبوب آن‌ها بودند و درعین‌حال دانشجویان نیز عملکرد بهتری داشتند اما این تنها یک روی سکه بود!

عده‌ای از محققان بعد از مدتی نحوه عملکرد آن دو دسته از دانشجویان را در طول زمان ارزیابی کردند. آن‌ها دریافتند دانشجویانی که نمرات بهتری کسب کرده بودند، در طولانی مدت نتوانسته بودند چندان موفق عمل کنند. درحالیکه استادان سخت‌گیر توانسته بودند افرادی را آموزش دهند که هرچند در گذشته نمرات خوبی کسب نکرده بودند اما در آینده توانسته بودند بسیار درخشان عمل کنند.

در واقع اساتید سخت‌گیر، روشی را در کلاس پیاده کردند که به دانشجویان، درک عمیق‌تری از ریاضیات و محاسبات ارائه می‌داد. هرچند روش تدریس آن‌ها کسل‌کننده و سخت به‌نظر می‌رسید اما در طولانی مدت توانسته بود باعث بهبود عملکرد دانشجویان شود. اساتید سخت‌گیر چالش‌هایی را با روش تدریس خود ترکیب کرده بودند که درعین سختی، قابل تحمل بود و به همین دلیل روی قدرت و ظرفیت یادگیری دانشجویان در آینده تأثیر بسیار زیادی برجای گذاشته بود.

این تحقیق نشان میدهد که با ایجاد فاصله گذاری بین یادگیری و به کارگیری آن میتوان عملکرد بهتری داشت.

در سال 1987 مطالعه‌ای به همین منظور انجام شد. در آن تحقیق دو گروه از دانشجویان اسپانیایی مورد مطالعه قرار گرفتند. بعد از اینکه تعدادی لغت جدید به گروه اول آموزش داده شد، از آن‌ها خواسته شد که در همان روز از آن کلمات در محاوره استفاده کنند و به‌عبارتی خیلی سریع دانش‌شان را به‌کار گیرند. درمقابل به گروه دوم گفته شد که چند هفته بعد اجازه استفاده از آن لغات را دارند. بعد از 8 سال مجددا از دو گروه خواسته شد که در تحقیقات شرکت کنند. نتایج نشان داد افراد گروه دوم توانسته بودند در یاد‌آوری آن کلمات 200 درصد بهتر از گروه اول عمل کنند!

ایجاد فاصله بین یادگیری و عمل می‌تواند در مدت زمان کمتری هم انجام شود. در سال 1972 تحقیقی به همین منظور انجام شد. در آن تحقیق تعدادی کلمات برای گروهی از افراد خوانده شد و بعد از آن‌ها خواسته شد که بلافاصله و بدون هیچ مکثی آن کلمات را تکرار کنند. در مقابل از گروه دوم خواسته شد که بعد از 15 ثانیه چالش و بازی ریاضی کلمات را به یاد بیاورند. در این مدت از گروه دوم خواسته شد که به حل پازل بپردازند تا ذهن‌شان درگیر به‌خاطر آوردن کلمات نشود. نتایج نشان داد که گروه اول بهتر از گروه دوم توانسته بودند کلمات را به‌خاطر بیاورند. گروه دوم در بین یادگیری حواس‌شان صرف حل کردن پازل شده بود و به‌همین دلیل نتوانسته بودند کلمات را به‌خاطر بیاورند. کمی بعد در همان روز از دو گروه مجددا خواسته شد کلماتی که برای‌شان خوانده شده را بر روی کاغذ یادداشت کنند. درکمال تعجب این‌بار گروه دوم موفق‌تر عمل کردند و توانسته بودند تعداد کلمات بیشتری را به‌خاطر بیاورند. در واقع گروه دوم با سختی بیشتری عمل به‌خاطر سپاری را انجام داده بودند و در طول یادگیری از آن‌ها خواسته شده بود که به‌جای یادآوری کلمات ذهن‌شان را با حل پازل منحرف کنند. بااین‌حال این روش سخت به آن‌ها کمک کرده بود که اطلاعات را از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت خود انتقال دهند.

بنابراین وقتی در حال یادگیری موضوعی هستید به‌دنبال پیشرفت سریع نباشید بلکه با تحمل کمی سختی، روند یادگیری را تدریجی و آرام کنید.

به‌جای اینکه با پیشرفت سریع خود را هیجان‌زده کنید، درعوض سختی یادگیری را به‌جان بخرید و آرام آرام خود را وارد حوزه مورد علاقه‌تان کنید. مطمئن باشید که با این روش در دراز مدت نتایج بسیار بهتری به‌دست خواهید آورد.

به‌جای تمرکز محدود، دایره دیدتان را وسعت دهید

دربوک‌لایت‌های قبل آموختیم که نگاه کردن به موضوعات مختلف با دیدی وسیع، باعث عملکرد بهتری خواهد شد. با این‌حال ممکن است هنوز هم نسبت به این حقیقت تردید داشته باشید؛ مخصوصا اگر صحبت بر سر موضوع مهمی مانند درمان یک بیماری باشد. همه ما وقتی از بیماری خاصی رنج می‌بریم ترجیح می‌دهیم که فقط به یک متخصص مراجعه کنیم تا عمل درمان به‌بهترین صورت انجام شود. ما نیاز به پزشکی داریم که بارها روشی خاص را تجربه کرده و بیماری ما تجربه‌ای جدید و ناشناخته برایش تلقی نشود. بااین‌حال در این خلاصه کتاب آموختیم آن‌چیزی که بیشتر از تجربه به آن نیازمندیم، سطح عملکرد بالا و قدرت تجزیه و تحلیل بیشتر است نه تخصص محض!

برای مثال متخصصان قلب و عروق برای بیمارانی که دچار انسداد سرخرگ می‌شوند، از اِستِنت (Stents) استفاده می‌کنند.

استنت یک لوله توری سیمی کوچک است که باعث باز شدن سرخرگ شده و به صورت دائم در داخل آن میماند.

هرچند استفاده از استنت در بسیاری موارد به بیماران قلبی کمک می‌کند اما در بیشتر اوقات متخصصان بدون تفکر و به صورت خودکار این روش را تجویز می‌کنند. استفاده از استنت برای تمام بیماران راه‌کار خوبی نیست و حتی ممکن است خطرناک باشد. دکتر آنوپام جِنا (Dr. Anupam Jena) از دانشگاه پزشکی هاروارد در سال 2015 مطالعه‌ای انجام داد که نتیجه حیرت‌آوری به‌دست آورد. او متوجه شد اگر بیمارانی که مبتلا به نارسایی قلبی یا سکته قلبی شده بودند، در بیمارستانی بستری می‌شدند که هیچ متخصص قلب و عروقی نداشت، شاید احتمال زنده ماندن‌شان بیشتر بود!

این موضوع تنها مربوط به حوزه پزشکی نشده و می‌توان اثبات این ادعا را در هر موضوع دیگری مشاهده کرد. درواقع افزایش گستره دید نسبت به موضوعات مختلف، بهتر از باریک‌بینی و محدود شدن روی موضوعی خاص عملکرد بهتری به‌دنبال دارد.

دَن لووالو (Dan Lovallo) استاد دانشگاه سیدنی از گروهی از سرمایه‌گذاران خصوصی خواست تا فهرست مشاغلی که تمایل به سرمایه‌گذاری در آن دارند را انتخاب کرده و سپس بازده درآمد آن مشاغل را نیز مشخص کنند. حوزه فعالیت سرمایه‌گذاران خصوصی بیشتر در حوزه‌های صنعتی مانند زمین و ساختمان، حمل و نقل، صنایع معدنی، سیمان، صنعت انرژی و نفت و گاز، پزشکی و داروسازی است. در مرحله بعد لووالو از آن‌ها خواست تا فهرست مشاغلی که دارای شباهت‌های کلی و گسترده‌تری بودند مانند استارت‌آپ‌های حوزه فناوری را مشخص کرده و در مورد آن مشاغل نیز برآوردی در زمینه بازده درآمد داشته باشند.

نتیجه چه بود؟ در پایان سرمایه‌گذاران متوجه شدند که میزان برآورد درآمد آن‌ها در مشاغلی که به‌طور اختصاصی بر روی آن متمرکز شده بودند بالاتر از مشاغلی بود که در مورد جزئیات آن دانشی نداشتند! این درحالیست که هر شغلی می‌تواند پتانسیل درآمدزایی خوبی داشته باشد البته اگر تنها با دیدی باز و به‌دور از باریک‌بینی و محدودیت به آن نگاه کنیم. آن‌ها متوجه شدند که باید در نوع نگاه خود در مورد مشاغل دیگر تجدید نظر کنند تا پتانسیل درآمدزایی دیگر مشاغل را نیز درنظر بگیرند.

درواقع هرچقدر دید خود را نسبت به موضوعی خاص محدود کنید دچار قضاوت متعصبانه و افراطی‌تری خواهید شد. اگر به صورت کلی به موضوعات مختلف نگاه نکنید باعث قضاوت‌ها و نتیجه‌گیری‌هایی خواهید شد که عملکرد شما را زیر سؤال خواهد برد.

خلاقیت در سایه وسعت تجربه و علاقه شما ایجاد می‌شود

کتاب‌های کامیک می‌تواند گویای تأثیر افزایش دامنه دید بر روی موفقیت‌ افراد باشد. آلوا تیلور (Alva Taylor) و هنریک گریو (Henrik Greve) استادان دانشگاه کسب و کار دارت‌موث (Dartmouth) آمریکا تحقیقاتی را در مورد تأثیر افزایش دامنه دید بر روی خلاقیت انجام دادند. به همین منظور آن‌ها تصمیم گرفتند که مطالعات خود را از روی کتاب‌های کامیک شروع کنند.

آن‌ها به سراغ خالقان کتاب‌های کامیک رفتند و از سال 1971 روند رشد و موفقیت آن‌ها را ارزیابی کردند. در ابتدا آن‌ها تصور کردند که هرچقدر خالق کتاب‌ها بیشتر در ژانر مخصوص به خود تجربه کسب کند، موفقیت بیشتری در انتظار اوست. درواقع آن‌ها پیش‌بینی کردند که کار بیشتر و تخصصی‌تر، موفقیت درخشان‌تری را برای خالقان کتاب‌ها به دنبال می‌آورد. علاوه‌براین آن‌ها پیش‌بینی کردند که منابع مالی ناشران نیز می‌تواند بر روی کیفیت و ارزش‌گذاری کتاب‌ها تأثیر بگذارد. اما تمام این پیش‌فرض‌ها اشتباه بود!

آنها متوجه شدند که هر چقدر خالقان کتابها در ژانرهای مختلف بیشتریکار کنند نتایج بهتری عایدشان خواهد شد.

همانطور که می‌دانید کتاب‌های کامیک شامل 22 ژانر مختلف بوده که شامل ژانرهای کمدی، جنایی، تخیلی، داستانی و ... است. کسانی که در این صنعت توانسته بودند تأثیر بیشتری بگذارند همان‌هایی بودند که تجربه کار حوزه‌های متنوعی را داشتند.

حتی در حوزه‌های دیگر نیز می‌توان تأثیر داشتن دید وسیع را به‌خوبی مشاهده کرد. نگاهی به فهرست برندگان جایزه نوبل بیندازید. دانشمندانی که موفق به دریافت این جایزه شده‌اند در مقایسه با دانشمندان دیگر تنها در یک حوزه تخصص نداشتند. احتمال اینکه یک دانشمند اهل موسیقی یا حرفه بازیگری و یا حتی علاقه‌مند به رقص و آواز بتواند دستاوردی بزرگ برای بشریت داشته باشد، بیشتر از بقیه است.

باتوجه به مطالبی که عنوان شد، اگر به‌عنوان مدیر یک شرکت به‌دنبال استخدام فردی متخصص هستید، تأمل بیشتری کنید. به‌جای اینکه همیشه روی کسی متمرکز شوید که تخصص و تجربه کافی در موضوع مورد نظرتان را دارد، این بار دست به انتخاب متفاوتی بزنید. انتخاب متفاوت شما می‌تواند دادن فرصت به شخصی باشد که دید کلی و وسیعی نسبت به موضوعات مختلف دارد. این شخص شاید بتواند بیشتر از یک فرد متخصص و با زاویه نگاه محدود به پیشبرد اهداف‌تان کمک کند.

کارشناسان اغلب به پیش‌بینی‌های خود نیز امیدی ندارند!

در طول 20 سال جنگ سرد، فیلیپ تِتلاک استاد روان‌شناسی و علوم سیاسی در دانشگاه پنسیلوانیا، پیش‌بینی‌های 284 کارشناس را پیرامون رویدادهای آن سال‌ها جمع‌آوری کرد. او با مطالعه پیش‌بینی‌ها به این نتیجه رسید که تمامی آن‌ها مضحک و در برخی موارد وحشتناک بودند. علت پیش‌بینی‌های نادرست کارشناسان، نه به تخصص و تجربه‌شان مرتبط بود و نه به مدرک دانشگاهی؛ در واقع هیچ‌کدام از این موارد تأثیری روی بهبود عملکرد آن‌ها نداشت.

وقتی کارشناسان پیش‌بینی کرده بودند که احتمال وقوع رویدادی خاص غیرممکن است، در 15 درصد مواقع آن اتفاق رخ داده بود. وقتی هم آن‌ها از وقوع چیزی مطمئن بودند، در 25 درصد مواقع همان اتفاقی می‌افتاد که انتظارش را نداشتند. تأثربرانگیزتر از همه این بود که در این مدت افراد زیادی پای صحبت آن‌ها نشسته بودند و به پیش‌بینی‌های آن‌ها ایمان داشتند. تتلاک متوجه شد که بین شهرت کارشناسان و صحت پیش‌بینی‌های‌شان، رابطه معکوسی وجود داشت!

هر چقدر کارشناسی بیشتر در تلویزیون ظاهر میشد و مشهورتر بود پیش بینی هایش بیشتر غلط از آب در می آمد.

کارشناسان همواره روی موضوعی خاص متمرکز می‌شدند و حتی بر اساس آن، تئوری‌هایی هم برای خود داشتند. دید محدود آن‌ها که تنها روی یک موضوع به‌خصوص متمرکز شده بود اجازه پیش‌بینی درست را از آن‌ها گرفته بود.

حال شاید از خود بپرسید که چگونه می‌توان پیش‌بینی درستی داشت؟

تنها کافی است که با دیدی باز نسبت به هر موضوعی نگاه کنید و در کنار آن عقاید و باورهای‌تان را به چالش بکشید. اغلب برای ما سخت است که طرز فکر خود را تغییر دهیم و همواره به‌دنبال شواهدی هستیم که نوع نگاه‌مان را اثبات کند. متأسفانه تعصب داشتن روی افکار و عقایدتان می‌تواند شما را به تفسیر و ارزیابی غلطی از واقعیات اطرافتان برساند.

در یک تحقیق از مخالفان و موافقان برگزیت (Brexit) خواسته شد که در مورد تأثیرات نوعی کرم دست به ارزیابی بپردازند. آن‌ها این‌کار را با توجه به آماری که دراختیارشان قرار داده شده بود، انجام دادند. هر دو گروه توانستند ارزیابی درستی با توجه به آمار داشته باشند و بدون تعصب قضاوت کنند. با این ‌وجود وقتی آماری در مورد ارتباط جرم و مهاجرت در اختیارشان قرار گرفت، هیچ‌کدام از آن دو گروه، تعبیر درستی از آمار نداشتند و تحت تأثیر عقاید سیاسی خود قرار گرفتند.

بنابراین تعصب روی موضوعی خاص و محدود کردن نگاه‌تان می‌تواند روی دیگر جنبه‌های زندگی‌تان نیز تأثیر بدی بگذارد؛ به‌طوری که نتوانید حقیقت موجود را تشخیص دهید!

اما چگونه می‌توانیم از تعهد همیشگی و جاودانه‌ای که با عقایدمان داریم دست برداریم و جهان را با دیدی وسیع‌تر ببینیم؟ برای اینکه ذهن بازی داشته باشید بهتر است به‌جای تکیه کردن به مدرک دانشگاهی و حوزه تخصصی‌تان، همواره کنجکاو، مشتاق یادگیری بیشتر و کشف ناشناخته‌های بیشتر باشید. اگر ذهن‌تان را نسبت به یادگیری موضوعات جدید و یا حتی جایگزین کردن باوری جدید باز کنید، می‌توانید قضاوت بهتری نسبت به جهان پیرامون‌تان داشته باشید.

برای کلی‌نگر بودن باید دیدگاه خود را نسبت به یادگیری و موفقیت تغییر دهید

آرتور کاسادِوال (Arturo Casadevall) ستاره دنیای میکروبیولوژی و ایمنی‌شناسی است. او در سال 2015 بر کرسی ایمنی‌شناسی و میکروبیولوژی مولکولی دانشکده بهداشت عمومی جان هاپکینز نشست. آرتور در همان سال به همتایانش هشدار داده بود که تحقیقات علمی در وضعیت بحرانی به‌سر می‌برد و تا چند سال دیگر منقبض خواهد شد. اگر چه او کلمه منقبض را برای شوخی به‌کار گرفت اما جمله طنز او بیانگر واقعیت تلخ موجود است.

کاسادِوال بر این باور است که دانشمندان جوان امروزه به‌جای اینکه ابتدا نحوه تفکر درست را بیاموزند، خیلی زود با وارد شدن در حوزه تخصصی‌شان می‌خواهند به دست‌آوردهایی بزرگ برسند. او دوره‌ای آموزشی برای دانشجویانش ترتیب داده که در آن مبانی فلسفه، تاریخ، منطق، اخلاق، ارتباطات و رهبری به افراد آموزش داده می‌شود. علاوه‌براین در این دوره‌ها دانشجویان ابتدا باید تشخیص دهند که چه چیزی صحیح است؟ برای این‌کار آن‌ها باید انواع مدارک و مستندات مختلف در مورد مباحث علمی را در طول تاریخ بررسی کرده و همانند کاراگاهانی ماهر حقیقت را بیابند.

در این دوره که به‌نام دوره آناتومی خطای علمی (Anatomy of Scientific Error) نامگذاری شده، دانشجویان به شناسایی روش‌های ضعیف و یا نامناسب در انجام تحقیقات علمی می‌پردازند. آن‌ها از طریق قدرت تفکر استدلالی قادر خواهند بود واقعیت را از شبه‌علم تشخیص داده و در آینده بر روی اقتصاد و شرایط کلی جامعه خود تأثیر زیادی بگذارند.

وقتی از کاسادوال پرسیده شد که چرا امپراطوری روم نتوانست اختراعات بیشتری انجام دهد، او مستقیما جواب این سؤال را نداد اما به موضوع مهمی اشاره کرد. کاسادوال گفت که همیشه به دوستان خود پیشنهاد می‌کند که تنها روی حوزه تخصصی‌شان متمرکز نشوند و بر روی دیگر حوزه‌ها نیز مطالعاتی انجام دهند. شاید خیلی‌ها در جواب این گفته نداشتن وقت را بهانه کنند اما کاسادوال عقیده دارد که هرچه جهان افراد بزرگ‌تر شود بهتر می‌توانند در حوزه مورد نظر خود به نتیجه‌ای که دوست دارند برسد.

حرف‌های کاسادوال نیاز به اثبات ندارد چراکه خود او دلیلی بر صحت حرف‌هایش است. او مدتی در مک دونالد کار می‌کرد و بعد از آن کارمند بانک شد. علاوه‌براین او فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق بوده که به‌عنوان یکی از وکلای جنایی موفق فعالیت می‌کند. کاسادوال قبل ازاینکه در حوزه تخصصی‌اش حرفی برای گفتن داشته باشد، تقریبا وارد هر حوزه‌ای شد و جهان‌بینی‌اش را روز ‌به روز وسعت داد.

بنابراین سفر زندگی شما شبیه طی کردن نقطه الف به ب نیست و در طول مسیر از راه های بی شماری عبور خواهید.

همانطور که توضیح دادیم تقویت کنجکاوی و یادگیری مهارت‌های جدید می‌تواند جهان‌بینی شما را وسعت بخشد اما لازمه این‌کار تحمل موانع و شکست‌هاست. هیچ راهی بدون شکست نیست و اگر انگیزه کافی برای جستجو و یادگیری داشته باشید قطعا به مقصد دلخواه‌تان خواهید رسید. برای مثال ادیسون بیش از هزار اختراع ثبت کرد که بیشتر آن‌ها بی‌اهمیت بودند. بااین‌حال آزمایش‌های متعدد و تجربیات متنوعش او را به اختراعی سوق داد که همه جهان را شگفت‌زده کرد.

برای رسیدن به عمق هر چیز و متخصص شدن هیچ عجله‌ای نیست؛ آن‌چه که اهمیت دارد دستاورد متفاوتی است که با وسعت بخشیدن به نگاه‌تان عایدتان خواهد شد.

سخن پایانی

کتاب گستره هرچند ایراداتی اساسی به فرایند تخصص سازی افراد وارد کرده اما منظور نویسنده تنها تخصص سازی زودهنگام است. نویسنده با این عقیده که افراد باید خیلی سریع و بدون کسب تجربه در حوزه‌های دیگر، روی شغلی مشخص متمرکز شوند، مخالف است. کسانی که تنها روی حوزه‌ای خاص متمرکز می‌شوند گاه آن‌قدر نسبت به طرز تفکر خود تعصب دارند که حاضر به تغییر آن نیستند. این موضوع یکی از دلایلی است که نویسنده آن را مورد انتقاد قرار داده است.

همانطور که در این بوک‌لایت عنوان شد لازمه داشتن وسعت دید، ذهنی باز و کنجکاو بودن نسبت به یادگیری موضوعات جدید است. بااین‌حال تنها راغب بودن به کشف ناشناخته‌ها و آشنایی با موضوعات جدید نمی‌تواند باعث وسعت جهان‌بینی‌تان شود. تحمل شکست‌ها و صبور بودن در امر یادگیری می‌تواند شما را به نتایجی برساند که ادیسون و سایر مخترعین بزرگ انجام دادند.

افزایش گستره نگاه‌تان باعث می‌شود که پیش‌بینی‌ها و قضاوت‌های درستی از رویدادهای اطراف خود داشته باشید. فرقی نمی‌کند که یک میکروب‌شناس باشید یا کارمندی ساده؛ آن‌چیزی که اهمیت دارد تأثیری است که با افکار و عملکردتان بر روی جامعه خود می‌گذارید. وارد شدن در عمق هرچیزی کار اشتباهی نیست اما این به شما بستگی دارد که از پشت چه لنزی به رویدادها نگاه می‌کنید؛ از لنز یک کلی‌نگر با ذهنی باز یا فردی باریک‌بین و محدود!

#سوبژه

#کتاب

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید