M;analyst
M;analyst
خواندن ۱۵ دقیقه·۱۱ روز پیش

تحلیل آلبوم پوچ از فرشاد

آلبوم پوچ، اولین آلبوم از فرشاد با لقب خودش هست. این آلبوم به طورِ کلی به مفاهیم نیهیلیسیمی، انتقادهای اجتماعی و توصیفِ تنهایی و درده. در ادامه به تحلیل و بررسی این آلبوم می‌پردازیم.

کاور آلبوم پوچ
کاور آلبوم پوچ

نام آلبوم: پوچ
تعداد ترک: 7
آهنگساز: فرشاد
تاریخ انتشار(میلادی): 2011/1/1
تاریخ انتشار(شمسی): 1391/10/12

فهرستِ ترک هایِ آلبومِ پوج
فهرستِ ترک هایِ آلبومِ پوج

مقدمه:


پوچ‌گرایی (نیهیلیسم):
نیهیلیسیم، از اون دسته از مفاهیم و فلسفه‌هایی هست که تعریف واضح و روشنی نداره، و هرکس با توجه به نگرشِ خودش، تعریفی ارائه کرده.


به طور کلی، می‌تونیم بگیم نیهیلیسیم در دو موقعیت ظاهر می‌شه:
اولیش یک حسِ موقته. گاهی پیش میاد وقتی صورت خودمون‌رو توی آینه می‌بینیم یا داخلِ یه موقعیت خاص قرار می‌گیریم، حس پوچی کنیم. این حس به هیچ عنوان حس خطرناکی نیست و می‌شه گفت برای انسان‌های مدرنِ قرن۲۱ طبیعیه و بعضی وقت‌ها انسان دچار این حس می‌شه.
از دیدِ مثبت، این حس کمک می‌کنه انسان برای مدتی از جامعه‌ی شلوغ اطراف فاصله بگیره و خودش‌و بهتر بشناسه. ولی برای کسی که توی این حس گیر افتاده، به خصوص اگه شدت و مدتش بیشتر و طولانی باشه، عذابی که این سردرگمی و پوچی می‌ده، قابل توصیف نیست.
اما بعد از مدتی، این حس خود به خود کمرنگ تر می‌شه. البته موقعیت‌هایی که فرد تجربه می‌کنه، توی کمّ و کیف ماجرا موثره.

موقعیت دوم فرا تر از یک حس موقته. فکریه که هر انسانی ممکنه باهاش مواجه بشه، به‌خصوص در دنیای امروز.
به گفته‌ی نیچه، نیهیلیسم یعنی اینکه والاترینِ ارزش‌ها، ارزشِ خودشون رو از دست می‌دن. یعنی زندگی هیچ هدف و معنایی نداره.

وقتی یک‌فرد با این نگرش آشنا می‌شه، به افکار و عقایدی که تا اون‌موقع به اون‌ها باور داشته، شک می‌کنه و این عقاید رو موردِ پرسشِ "چرا" قرار می‌ده؛ و از اونجایی که برای خیلی از این پرسش‌ها هیچ جوابی نیست، به عقایدی که سال‌ها باهاشون زندگی می‌کرده، بی اعتقاد می‌شه.
این پرسش های بی جواب نظیرِ این‌هاست: انسان قبل از به دنیا آمدن کجا بوده؟ بعد از مرگ قراره به کجا بره؟ معنای زندگی چیه؟ چرا باید زندگی کنیم وقتی به‌دنیا اومدنمون دستِ خودمون نبوده؟ آیا انسان چیزی بیش‌تر از یک موجود سرگردان در کهکشان‌های بی‌کرانه؟ آیا هدف و معنایی برای انسان در نظر گرفته‌شده؟

یک نیهیلیسم، عقاید و باور‌ هایی که توسط جامعه و گذشتگان به او تحمیل شده بود رو نفی می‌کنه، و حالا که خانه‌ی این عقاید رو خراب کرده، سرگردان شده.
در اینجا دو موقعیت پیش میاد که دو نوع از نیهیلیسم رو رقم می‌زنه:

۱.نیهیلیسیم منفعل، که با خراب‌شدن خانه‌اش، بی‌خانمان شده. کسی که درباره‌ی پوچ‌ شدن ارزش ها و معانی، کاری از دستش بر نمیاد و به وانهادگی محکوم می‌شه. می‌شه گفت شوپنهاور جزء این دسته از فیلسوف هاست.

۲.نیهیلیسیم فعال، که با خرابه‌های اون‌ خونه، سعی می‌کنه خونه‌ی جدیدی بسازه ولی این‌بار این‌ خونه توسط خودش ساخته‌ شده، نه جامعه. کسی که در مقابل این پوچی عصیان می‌کنه. می‌شه گفت آلبر کامو و نیچه تا حدودی به این دسته متعلق هستند‌‌.

و موضوع اصلیِ ما که آثارِ فرشاد هست هم به دسته‌ی دوم متعلقه(به خصوص در آثار بعدش). عقاید اگزیستانسیال و عصیان‌گرِ فرشاد علیهِ پوچی، در بیشتر آثار او به چشم می‌خوره که در جایِ خودشون در موردشون بحث می‌کنیم.
اما به نظر من، جلوه‌ی عصیان‌گریِ فرشاد -که در آثار بعدش به شدت نمایان می‌کنه- توی این آلبوم پوچ، کمرنگه.

ترک اول: متنفرم
این ترک بیشتر به نقدِ باورهایِ غلطِ رایجِ جامعه می‌پردازه. همچنین توصیف پوچ‌ شدنِ مفاهیم: موقعیتِ فکریِ این ترک برای شخصیت آلبوم، جاییه که ارزش‌های جامعه‌ و تفکراتِ رایج، براش پوچ شده.
نقد به اینکه قدرِ افرادِ بزرگ دونسته نمی‌شه و افراد بی‌مصرف صدر اهمیتن:

گنده‌ها پوسیدن
کوچیکا گنده گوزیدن
... چرا همه‌ی صدا ها
توی نطفه جون میدن؟

نقد به تفکراتِ پوسیده و غالب:

من اونم که رو خواهر خودم متعصبم
خوار ملت پا بده بهم
ازش متشکرم
اونم که خوابم روی بیوه‌ها
پر از ثوابم
از این شیوه‌ها و صیغه‌ها
بهشتم پُر میوه‌هاست

فقر حاکم بر جامعه:

از صف این عابر بانک
از پول گدایی

همچنین نقدهای زیادی به باورهای دینی می‌کنه.

توصیفِ زندگی سراسر رنج:

من ویروس رنجم، منتقل میشم
اگه گارد روحت باشن
تانکا منهدم میشن
مهم نیست چیه فکرت، چیه دینت
همیشه آرزوهایی هست
که توش ریده میشه
و این خود رنجه

و جالب‌ترین بخش، اشاره به افکارِ سنتی و بی‌ارزشی که با جلوه‌های جدید به خوردِ مردم داده می‌شه:

اگه همه چیزا داره نو میشه
پس چرا
فکرا لباسای کهنه پوشیدن؟


ترک دوم: حیف شد

نوستالژی یک احساس غم‌انگیز همراه با شادی نسبت به اشیا، اشخاص و موقعیت‌های مربوط به دوران گذشته است، یا به عبارتی، آرزومندی عاطفی و احساس گرمی نسبت به موقعیتی در گذشته.
این ترک از آلبوم پوچ هم دو جنبه داره. جنبه‌ی اول قسمتِ نوستالژیِ اونه و جنبه‌ی دوم نقد هایی به اوضاع اجتماع در اکنون که این دو جنبه هم همراه همدیگه هستن.
ترک با ورسِ جالبی شروع می‌شه و یک بازی با کلمه‌ی جذابی داره و از دومعناییِ واژه‌ی "لک" به خوبی استفاده می‌کنه:

دل مثل پوسته
مریض که شد
زیاد میزنه لک
واسه...

در ادامه به چیز‌های نوستالژیکی اشاره می‌کنه، که به طور خلاصه، عمدتاً دلخوشی هایِ کوچیکِ دوران کودکی هستن. برخورد خوبِ مردمِ اون‌زمان، مثل پیرمرد مهربون و ساده‌زیست و پیرزنی که توپِ بچه‌ها رو پاره نمی‌کرد. به عشق‌های پاک در دوره‌ی کودکی اشاره می‌کنه. به گذرِ سریع زمان اشاره می‌کنه، و این‌که آرزو داشتیم بزرگ بشیم و با بزرگ‌ شدنمون، کودکِ درون و شادی‌هامون نابود شد. و اینکه درنهایت با گذشتِ زمان تمام این دلخوشی‌ها و چیزهای پاک و سالم از بین رفتن:

دیگه نه نگاه به دختر لی‌لی باز بی‌منظوره
نه چشمکا و لبخند دختر بی مفهومه
کوچه‌ی قدیم از خودش، میگن دوره
دیگه مثل قدیم
بستنیا نمیدن حال
بستنی‌ها محکم شدن
نمیشن باز
دیگه گنجشکا
به چشا نمیان باز
به خیالا نمیان باز
پریای آرزو
دله که براشون زده لک
ولی حیف که باید
سریع از این کلبه رفت
یه کلبه‌ی جمع و جور و کودکانه
تَرکش می‌کنیم با یه دلِ پُره لک

نکته‌ی تامل برانگیز درباره‌ی موضوعاتِ اشاره شده، اینه که آیا به طور طبیعی و با بزرگ شدنِ ما این بدی‌ها جاشون رو به خوبی‌ها دادن، یا همزمان با بزرگ‌ شدنِ ما، جامعه به سوی فاجعه رفت و برای اعضاش، حالِ خوش رو تبدیل به یک آرزو کرد؟ یا شاید هم هر دو مورد. ولی از اونجایی که آلبوم حولِ محورِ نیهیلیسیم می‌چرخه، می‌تونیم بزرگ شدن رو همزمان با بحران پوچی در نظر بگیریم که باعث شد دلخوشی‌ها ناپدید بشن.

ترک سوم: دنیا بزرگه
یکی دیگه از چیزایی که به آدم حس پوچی می‌ده، فکر کردن به عظمت جهانه. وقتی به عظمتِ جهانِ کشف‌شده نگاه میکنیم، تمام اعمال و رفتار انسان بی‌معنا و تمامِ ارزش‌ها کم‌اهمیت می‌شن.
سوال‌هایی نظیرِ اینکه: "چرا در این کهکشان‌های بی انتها، فقط در کره‌ی زمین حیات وجود دارد(یا کشف شده‌است)"، باعث تشدید کردنِ حس پوچی و نهیلیستی نسبت به جهان می‌شود. ویدیو مرتبط: آپارات
اما طبق ترکِ دنیا بزرگه، چیزهایی که نسبت به کلِ هستی، کوچیک و بی‌اهمیت هستن، پرمفهوم و پرمعنا تر هستن. کورس ترک بیشتر به همین موضوع اشاره داشت و بقیه‌ی ترک، فرشاد مثال‌هایی از این معنا هایی که از رفتارهای -به ظاهر- کوچیک ایجاد می‌شن، می‌زنه(و همچنین در مقابل، مثال‌هایی از رفتار های بی‌ارزش و حیوان‌صفتانه می‌زنه):


•سرباز شجاعی که صداقت و یک‌رنگی رو با فداکاری و خوابیدن روی مین‌ها معنا دار کرد و خودش نابود شد، در مقابل کسی که پولش نابود شد تا روی مینا بخوابه.

•سطل آشغال خیابون(استعاره از آدمی در اجتماع که کارهای بد دیگران رو گردن خودش می‌گیره و به جامعه‌ کمک می‌کنه، و در عوض مردم بهش بی‌اعتنا هستن.)، توداری رو معنی کرد وقتی خودش‌رو فدا کرد و آشغال دیگران رو بلعید و به همین دلیل کسی دوست نداشت بهش نزدیک شه و مردم ازش بدشون میومد.

•مدال افتخار باید تقدیم به کسی بشه که باعث شاد شدن یتیم‌ها می‌شه، ولی به اون تقدیم نمی‌شه و در عوض به کسی تقدیم می‌شه که اعتراضات مردم رو سرکوب می‌کنه.


•جربزه و جرئت رو زنی داره که توی جامعه‌ای که حضور زن سخته، حضور پیدا می‌کنه؛ نه خلافکار ها.

در نهایت، با استفاده از استعاره‌هایی، روایت‌های غم‌انگیزی از بعضی‌ از افرادِ جامعه ارائه می‌ده: استفاده از فواره‌ای که اشک‌های زیرپاش رو جمع می‌کنه برای تشبیه کردنش به انسانِ پردردِ ساکت که به بقیه کمک می‌کنه و هیچوقت تسلیم نمی‌شه؛ و خط آسفالتی که همه‌ ازش کمک می‌گیرن و بخاطرش راه رو پیدا می‌کنن ولی خودش توی وضع خوبی قرار نداره و مردم هم قدرش رو نمی‌دونن.

ترک چهارم: کور گره

بخش اولِ این ترک به منزوی شدن و ترجیح دادن تنهایی به بودن پیش انسان‌های احمق اشاره داره: انسان‌های پر از سطح‌نگری، وراجی، جهالت و نارفاقتی:

کنار بعضیا که می‌شینی
دنیا رو تصور می‌کنن با یه بیکینی
عاشقشن، عاشق چینی
زرق و برق
مثل برق رعد و برق
کرده کورشون و
واسه اینکه
تصادف نکنی باهاشون
میزنی تو کار فاصله‌گیری
بعضیاشونم انقدر خودرن
که وقتی می‌بینیشون
انگار زن حامله دیدی
کنار بعضیا که می‌شینی
چاک دهن‌شون بازه
قَده چاک کون‌شون
میکی کو نشون؟
من اینا رو می‌شناسم
بهتر از مامان جون‌شون
خیانت تو خون‌شون
اینا می‌کشونن تو رو
به کام مرگ
مُردن خوبه
ولی مرگ بیهوده
بی فایده‌ست
کنار بعضیا که می‌شینی
بهت میگن با تو ان
ولی بهت قول میدن که
همین حرومیا
فقط ازت
منتظر آتو ان
بالان ولی توخالی‌ان
مثل بالونن ...
یا سرِ اونی که تکون می‌خوره
تا که بگه حالیمه
باشه، حالیته

...اینجا هنوز مغزا
اندازه زمانین
که کلیسا
شاشیدش به گالیله
...مسخرست
آدمای دورت
پایین تنه وصل به هم
نمیشه جدا کرد
انگاری که منگنه‌ن

این ترک هم اشاره‌هایی به پوچ‌گرایی داره:

دنیا خالیه
مثل کمری که
شب تا صبح
با چهار پنج نفر خوابیده
...مثل کاغذ کاهیه
ولی پُره حاشیه
...دنیا، خیلی بیش از حد واهیه

به برخی از محدودیت های انسان در زندگی هم اشاره می‌کنه، به نوعی تفکرات جبر گرایانه:

اگه این دنیا خر باشه
آدم گاری‌شه
هر طرفی خره بره
گاری باید راهی شه

بعد به علت و پیامدهای به پوچی رسیدنش می‌پردازه:

میری تو لک
روزی که می‌فهمی
کل کره‌ی زمینو
زدن لایی بهت
دیگه پوچ میشه
لحظه‌های ناب شیرین
می‌خوای معلق بشی
تو کهکشان راه شیری
حس خالی بودن
میشه خیره بهت
گوشه گیری
حتی نمیری
به سمت ژیلتت

"روزی که می‌فهمی کلِ کره‌ی زمینو زدن لایی بهت" که علت پوچیِ شخصیتِ آلبوم هست رو می‌تونیم این در نظر بگیریم که شخص متوجه‌ی تحمیل عقاید ایدئولوژی‌ها، جوامع و حکومت‌ها به مردم -برای منافع خودشون- شده و با حذفِ عقاید تحمیلی -که یکجورایی کلِ کره‌ی زمین دست به یکی کردن و این بلا رو سرت آوردن- به پوچی و افسردگی می‌رسه.

بعد به حس‌وحالش بعد از دچار به بحران پوچی اشاره می‌کنه، از جمله این تشبیهِ جالب که موقعیت خودش رو به یک قایقِ بی‌پارو تشبیه می‌کنه:

برمیگردی به خودت
می‌بینی مثل یه قایق بی پارو
وسط یه دریا موندی و
حسابی موجی شدی
شدی توبیخ
این بار طوری قفلی
که دیگه باز نمیشی
انگار دسته کلیدتو
دادی قورت
زیر پا ها له شد
هر کی شبیه قالی بود
خیلی سریع
میشی شاکی زود
انگار به جواب رسیدی
ولی بهت گفتن
سوال سر کاری بود
مثل مغزی که همه جایی بود
...مسخرست
یه حفرۀ خیلی عمیق
درونه که
هر چیزیم توش بریزی
باز نمیشه برطرف

همچنین این دردِ بی‌کران، با تنهایی تشدید می‌شه، و اینکه کسی نیست که این پوچی رو واسش درمان کنه:

وقتی کسی نیست
که بشنوه حرفاتو
نصف شب
در گوشِ دود میگی
سنگی نیست که بشکنه
شیشه‌های پوچی رو

و در آخر هم به خودکشی فکر می‌کنه، خودکشی‌ای که ناشی از تفکرات نیهیلیسمیه:

ترس ورت می‌داره
یه صدایی بهت میگه
زندگیتو کِش نده


ترک پنجم: آخرین
این ترک به طور خلاصه، به کمرنگ شدنِ ارزش‌ها و صفاتِ والای انسانی در جامعه‌ی کنونی اشاره داره. دیگه فداکاری و عشق پاک در جامعه وجود نداره. در بخش دوم، دنبالِ مقصرِ این اوضاعِ بد و پوچه. بعد به ادامه‌ی توصیفِ پوچی و افسردگی می‌پردازه. و درنهایت می‌گه که دکتری وجود نداره که این زخم‌ها رو درمان کنه.


ترک ششم: طلسم
این ترک بر خلاف ترک های قبلی، عنصرِ روایتیِ بیشتری داره. روایتی از یک طلسم. طلسمی که می‌شه گفت یه‌جورایی ناشی از اختلالات روانیه و این اختلالاتِ روانی هم ناشی از پوچی و افسردگیه.
شخصیت آلبوم از فرطِ افکارِ پریشون و تنهایی، دچارِ یک‌جور اسکیزوفرنی شده. حضورِ یه‌ آدمی رو جلوش احساس می‌کنه و باهاش حرف می‌زنه. حین صحبت با اون، وضعیتِ عجیب خودش رو توصیف می‌کنه: چشم‌های سرخ، سرگیجه، فراموشی و سرگردمی، وابستگی به آهنگسازی، مصرف قرص‌های آرامش‌بخش، مصرفِ افراطیِ سیگار، تاریکی اتاق، به گوش رسیدنِ صداهای عجیب و...

و بعد به حرف‌های رایجِ مردم و اطرافیان انتقاد می‌کنه:

زل زدی به چی؟
...به منی که هزاران بار
خودم ته چاه رفتم
چون شنیده بودم
می‌گفتن یه جوینده، یابنده‌ست
نگفته بودن
یابنده، خودش یه پا بازنده‌ست
بی شقایق هم، اجباری
زندگی رو باید کرد
نگفته بودن
این نگفته‌ها
منو دارم زد
نگفته‌ها، گفته‌های زیادی رو بارم کرد

و بعد از توصیفِ حال خودش به فردِ خیالیِ رو‌به‌روش، ازش می‌خواد که حرف بزنه، چون موجب ترسش شده:

بگو زبون وا کن لامصب
من از چشات می‌ترسم
نگاه تو زهر داره
می‌خوره بهم، می‌لرزم
زبون وا کن لامصب
من از نگات می‌ترسم
حرف بزن
شاید که من زبونتو بفهمم
حرف بزن
قبل این که
یه گوشه‌ای بِگندَم
حرف بزن
تا ریه‌مو سیاه‌ترش نکردم
حرف بزن
تا دنبال سیاه‌ترت نگردم
من از جونم
چیزی نخواستم
تو از جونم
چی می‌خوای؟
من که توی حبسم
از زندونم چی می‌خوای؟

همچنین اشاره‌ای به بی میلی به زندگی کردن می‌کنه:

من نمی‌خوام دیگه باشم
تو از بودن چی می‌خوای؟

و بعد، سوالی جالب‌تر می‌پرسه:

روشنم کن لعنتی
من، منم یا تو؟

و بعد چگونگیِ ظهور این فردی که حضورش رو حس می‌کنه رو توضیح می‌ده:

تاریکی تو اتاق
باز می‌زنه چمبره
صداهای عجیب میاد
از بیرون پنجره
آیینه بی انعکاس میشه
میاد صدای قهقهه
تو یه دفعه ظاهر میشی
با خنده‌ی مسخره

بعد از اینکه اون فرد ظاهر می‌شه، شخصیت آلبوم که گرفتارِ طلسمه، فرار می‌کنه به سمت در و از اتاق می‌ره بیرون. به سمت راه‌رویی می‌ره که پر از اتاقه. وارد یکی از اتاق‌ها می‌شه ولی بازم برمیگرده به همون اتاقی که توش بود. و اینبار، بازم تاریکی تو اتاق چمبره می‌زنه، صداهای عجیب می‌آد، آینه بی انعکاس می‌شه، و فرد با صدای‌ قهقهه ظهور پیدا می‌کنه. اینبار شخصیت آلبوم از کبریت استفاده می‌کنه تا هویت این فرد رو بفهمه:

دستم میره تو جیبم
کبریتو درمیارم
شیش تای اول می‌شکنه
هفتمی روشن میشه
میگیرمش زیر چونَه‌ت
خودمو می‌بینم
آروم میگی
منم خودمو می‌بینم

شخصیت آلبوم دچار یه چرخه‌ی عجیبِ آغشته به ترس، اظطراب و وحشت بود. چرخه‌ای که زجر زیادی به دوشش گذاشت.


ترک هفتم: میکروفن

این ترک هم مثلِ ترک قبلی، حالتِ قصه‌گوییِ بیشتری داره. این ترک از زبون یک میکروفن گفته می‌شه.
میکروفنی که توداره، تنهاست و شب‌هاش صبح نمی‌شه. این میکروفن می‌خواد یکی تنظیمش کنه. این میکروفن حتی حاضره خودش رو با صدای خواننده وفق بده، فقط اگه تنظیمش کنن. حتی قول می‌ده شنونده‌ی خوبی برای درددل خواننده باشه، فقط دنبال اعتماده. درخواست تنظیم کردن هم می‌تونیم درخواست اعتماد کردن در نظر بگیریم. بعد به خودش یادآوری می‌کنه که "باید گوش بدم". یعنی حق ندارم خودم چیزی بگم:
یکی دیگه از ویژگی های میکروفن در این ترک، اینه که همیشه ساکته و چیزی نمی‌گه، بلکه همیشه شنونده‌ست و صدای بقیه رو ابلاغ می‌کنه:

اون که منو ساخت
گفتش باید گوش بدم
هیچ فرقی نذارم و
نباید از هوش برم
چاره‌ای ندارم
واسه این ساکت و آرومم
مشت سکوت سنگین
می‌کنه ناقص و نابودم

بعد به این ناعدالتی اشاره می‌کنه که بلندگو حرف‌های این میکروفن رو می‌دزده:

به این بلندگوی حرومزاده
می‌کنم حسودی
حرفاش، حرفای منن
که سال‌هاست
دارم واسه زدن‌شون
می‌دوئم بدجوری
کی گفته این عدالته؟
کی گفته مجبوریم؟

بعد به این اجبار به شنونده بودنش اعتراض می‌کنه، همچنین به نمک‌نشناسیِ افراد:

از وقتی که یادم میاد
من سر و پا
گوش بودم
هرچی درد کوفتی داشتن
می‌ذاشتن رو کولم
رفتن اونا که
از طریقم
شدن پولدار

و بعد، افکاری تو مایه‌های خودکشی به ذهنش می‌رسه:

سنگین شدم
درست مثل
چندتا نُت از موتزارت
انگار سر من به تنم
داره برتری وزن
صاف نشستم
سال‌ها روی صندلی کج
به این سیم و پایه‌ی من
باز نشسته غم
فکر می‌کنم که وقتشه
بازنشسته شم

این روایتِ تراژیک، نمادین و سمبلیک هست، برای همین می‌تونیم تفسیرها و تاویل‌های متعددی براش ارائه بدیم. ولی به طور کلی می‌تونیم این ترک هم مانند بقیه‌ی ترک ها اینطور در نظر بگیریم: که میکروفن استعاره از یک انسان هست که دچار ناعدالتی، نمک‌نشناسی و تنهایی هست. همچنین بهش تحمیل کردن که حق نداره از خودش عقیده و حرفی بزنه و باید حرف بقیه رو ارائه بده. درنهایت دنبال کسیه که بهش اعتماد کنه تا بهش کمک کنه، ولی کسی نیست. و این حوادث و پوچی در نهایت به افکارِ خودکشی منتهی می‌شه.


نتیجه‌گیری:
همونطور که اشاره شد، سیرِ کلی داستان به توصیفِ بحرانِ پوچی اشاره داشت. بحرانی که با جهلِ جامعه و مواردِ دیگه، این افسردگی رو تشدید می‌کنه. آلبوم به خوبی تونست نشون بده که یک انسانِ عادی، چگونه و چرا می‌تونه به یک انسانِ افسرده‌، متعفن، روان‌پریش، پر از درد و خالی از شادی تبدیل بشه.
ولی آیا فرشاد با ایجادِ این آلبوم سعی داشت این افکار و حالاتِ یک فرد شکست‌خورده و نابود شده رو ترویج بده؟ یا می‌خواست ما رو با این تفکرات آشنا کنه و نشون بده انسان با رو‌به‌رو شدن با چه چیزایی می‌تونه به این درجه از پوچی برسه؟ شاید هم می‌خواست ما رو به پوچی برسونه تا به سخت‌ترین تجربه‌رو از زندگی داشته باشیم و بعد از گذر از این تجربه، با دیدِ عمیق و متفاوتی به دنیا نگاه کنیم و آغازی باشه برای زندگی‌‌ای بر مبنای آزادی و رهاییِ خود؟ همونطور که نیچه با تشبیه خراب‌ کردن خانه(تفکرات) و از نو ساختن آنها؟، به ما این ایده ها رو منتقل کرد.
فرشاد در آلبوم نبض، که بیشتر به تفکرات اگزیستانسیالیستی و مبارزه‌ با نهیلیسم شباهت داره، اینطور می‌گه:

بعیده ساختن، بدونِ درکِ پوچی

در کل، این بود از آلبوم پوچ، با تمام خلاقیت‌هایی که درش وجود داشت.



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید