M;analyst
M;analyst
خواندن ۸ دقیقه·۸ روز پیش

تحلیل سینگل‌ترک نیست از فرشاد

سینگل‌ترکِ نیست، اولین سینگل‌ترکِ فرشاده که با لقب اصلیش منتشر شده. همون‌طور که از کاورِ ترک مشخصه، محوریتِ کلیِ اثر درباره‌ی ایران و فقدان‌هاشه. همچنین زمانِ ساختِ این اثر، حاشیه‌های زیادی پیرامونِ یه بازیگر بوده (از اینجا مطالعه کنید)، که فرشاد اشاره‌های زیادی بهش می‌کنه.

کاور سینگل‌ترک نیست
کاور سینگل‌ترک نیست

نام سینگل ترک: نیست
آهنگساز: فرشاد
میکس و مسترینگ: سعید دهقان
طراحی: سِواد

تاریخ انتشار(میلادی): 2015/3/1
تاریخ انتشار(شمسی): 1393/12/10


بخش اول این قطعه، توصیفاتی از حالِ درونیِ خودش می‌کنه: رنج، تنهایی و از این‌جور چیزها، که در ادامه بررسی‌شون می‌کنیم:

فردا هم مثِ امروز از بین می ره

امیدی برای بهبود وضعیت نداره، و می‌گه فردا هم قراره یه روزی مثل امروز باشه که هدر می‌ره.


من اون بچَه‌م که فرمونِ دوچرخه‌ش‌و خیلی وقته ول کرده، دست ول می ره

دیگه کنترل اوضاع زندگی از دستش در رفته، و واسش مهم نیست که با دوچرخه‌ش توی مسیرِ زندگی کجا می‌ره: هرچه بادا، بادا.
همچنین این بچه، بعضی مواقع، علیهِ این رنج‌ها واکنش نشون می‌ده:

گاهی داد می‌زنه و سرکش می شه
خودمو کوبیدم ولی از نو نساختم

شکست‌ خورد، ضربه‌ دید و خودش رو نابود کرد، تا دوباره از نو بلند شه و تلاش کنه، ولی نتونست، یا شاید هم نذاشتن.


همه رو بردم و از خودم باختم
چه قمارِ سختی بود
چه دنیای کجی بود
اینکه چرا تنهایی چه سوالِ بدی بود

تونست آدم‌های مخالفش و سختی‌هاش رو شکست بده، ولی در مقابل خودش باخت. یعنی چیزی وجود نداشت که بتونه باهاش خودش‌ رو راضی کنه، یه دلش رو به‌ش خوش کنه. حالا این قضیه‌رو مثل یک قمار می‌دونه که اون‌رو باخته. همچنین به تنهاییش اشاره می‌کنه، اینکه علتِ تنها بودنش چقدر دردناکه.


گندش بزنن که واسه ی شادی باید خودت یه طرف باشی فهمت یه طرف

از این‌که برای خوش‌حالی و داشتنِ یه حالِ خوب، باید خودت رو به نفهمی بزنی و چشمت رو روی حقایق و بدبختی‌ های جهان ببندی، ناراحته. یعنی ترجیح می‌داد برای شادی کردن نیاز نبود حقایق رو انکار کنیم.

تاب نمی آرم اصاً نمی‌ره به کــَــتم
اینکه بیان و بزنن رو من اِتیکتِ نفهم

در ادامه‌ی ورسِ قبل که گفت واسه‌ی شادی باید حقایق‌‌و درک نکنی، این‌جا می‌گه واسه‌م قابل درک نیست که فهمم و کنار بذارم و روی من برچسب نفهم بچسبونن.

من یه خفاشم اهلِ تک پری
دور از عکس و رقص و طرح و نقشِ دست جمعی

دوباره به تنهایی‌ و جامعه‌گریزیش اشاره می‌کنه، این‌که با چیزای معمولی که مردم دل‌شون رو باهاش خوش می‌کنن، نمی‌تونه ارتباط بگیره. در نتیجه از مردم و آدم‌هایی که نمی‌تونن رنجش رو درک کنن، فاصله می‌گیره و مثل یه خفاش تو یه غار متروک می‌شه.

من توو روشنیِ مصنوعیِ روز شما گم می شم
همونطوری که شما توو تاریکیِ من

در ادامه‌ی ورسِ قبل، شادی هایِ عامه‌ی مردم رو به نور و روشنایی تشبیه می‌کنه، منتهی نوری که مصنوعیه‌ نوری که حقیقت نداره و مثل یه سرابه: شادی های مردم این‌جوریه. و می‌گه که من نمی‌تونم این حد از نورِ مصنوعی شما رو درک کنم و توش گم می‌شم، همون‌طور که شما نمی‌تونید بدبختی و عدمِ خوش‌حالیِ من رو درک کنید و توی تاریکی من گم می‌شید.

من گم شدم یه طوری تو خودم رفتم که ندارم سرنخ از مسیرِ برگشت

از فرطِ تنهایی و تفکر، توی خودش گم‌ شده، حالتی مثل سردرگمی. و این گم‌شدن به قدری شدیده که دیگه حتی راه برگشتی هم نداره و نمی‌تونه به زندگیِ عادی برگرده و سرِ نخی واسه‌ی پیدا کردنِ اون زندگی نداره.

رابطه ی صمیمیِ من و دلهره
صدایِ منو می آره از تو هدفونت

این‌جا یه‌جورایی دیوارِ چهارم می‌شکنه. می‌گه این‌که الآن داری صدایِ من‌ رو از هدفون می‌شنوی بخاطرِ دلهره‌ی زیادیه که من دارم، انقدر که باهاش رفیق شدم!

رسیدیم به کورس.

طوفان شکسته بیدِ مجنون              
بازیگرِ جادوگرِ حیله گر کو

جمله‌ی اول که به فاجعه بودن اوضاع اشاره داره، ولی بازیگرِ جادوگرِ حیله‌گر، می‌تونه به همون‌ فردی که در مقدمه لینکِ ویکی‌پدیاش رو گذاشتیم، اشاره کنه. منظورش اینه که ایران مثل یه درختیه که طوفان خسارت زیادی بهش زده، به اون بازیگر بگید بیاد درستش کنه!(کنایه به پرداختن به مسائل سطحی، به‌جای درست کردن مشکلاتِ جامعه)

باید خیره بشم به کدوم روزنه   
وقتی کورسوی هر نوری می شه محکوم

این‌بخش هم یه‌جورایی خطاب به افرادیه که می‌گن: «نیمه‌ی پرِ لیوان‌و ببین!» به چه نوری(نماد شادی و نکته‌ی مثبت) نگاه کنم وقتی تابشِ نور ها رو محکوم می‌کنن و اجازه نمی‌دن اون نور بتابه؟


اوایلِ بخش دوم، تا حدودی داره یه آرمان‌شهر رو به تصویر می‌کشه:

امید و آرزو و رویارو
همه دلخوشی های کل دنیارو
همه دیوونه هارو
همه خُل هارو
من همشونُ با همدیگه اینجا می خوام
حس لذت بخشِ آزادیُ
بوی گل پرِ روی باقالیُ
پر کردنِ هرچی جاخالیُ
من،همشونو اینجا می خوام

به تمایلش به چیزایی که باید باشن ولی نیستن اشاره می‌کنه. البته نکته‌ی دیگه که می‌تونه جالب باشه اینه که این چیزهای خوب رو اینجا می‌خواد. ممکنه به این اشاره کنه که نمی‌خواد با مهاجرت به آزادی و امید برسه، بلکه توی همین‌جا -ایران- این‌رو می‌خواد.


دیدم جیره خورای ارشادِ درنده
الهام سیاه و چادرِ چرخنده

حالا در مقابلِ اون "خواستن"، اینجا به دو تا از چیزایی که "دیده" می‌شن اشاره می‌کنه و به همون فرد و برخی از قوانینِ اشتباه نظام اشاره می‌کنه.


چشایِ لعنتیِ من باز بودن همیشه
حالا هر چی که ندیدم‌و اینجا می خوام
داد زدنِ عقیده بی ترس و واهمه
بی جنگ و حادثه
بی هر مقایسه
حقیقتُ شنیدن توو هر مصاحبه
من همشونُ اینجا می خوام

می‌گه من همیشه به دور و اطرافم دقت کردم ولی آزادی و خوشبختی رو ندیدم. و الآن آزادی عقیده، آزادی بیان و... رو همین‌جا می‌خوام.

از ما که گذشت، فردایِ روشن، شاید بیاد واسه فردهای روشن
اونا اینطوری ازم یاد می کنن
می گن هر چی که اینجا نبود اینجا می خواست

امیدواره که شاید تو آینده، برای آیندگان اتفاقات خوبی بیفته و چیزایی که ما دنبالش بودیم بدست بیاد. و معتقده آیندگان ازش به عنوانِ کسی که از وضعِ جامعه‌ش راضی نبود و به دنبالِ چیزایی بود که وجود نداشت، یاد می‌کنن.

بخشِ سوم بیشتر به کشور و معضلاتش می‌پردازه:

چقد دلا مردن تو دلِ این کلبه ی افسرده

منظور از کلبه‌ی افسرده ایران هستش، و به کسالت و بی‌ذوقیِ مردمش اشاره می‌کنه.


من از آمارایی که تو می دی سر در نمی آرم تنها چیزی که می ‌ینم اینه، یه گربه ی پژمرده

در مقابلِ افرادی که مثلاً با شاخص امید به زندگی می‌خوان بگن اغلب مردم خوشحال و راضی‌ان، می‌گه من از این آمار و ارقام سر در نمیارم، فقط یک ایران پژمرده می‌بینم.

تلخ زیاد
قند می خواد

زندگی و کشور رو به چایی‌ای تشبیه کرده که خیلی تلخه و نیاز به چیزی داره تا شیرینش کنه.[اما هیچ قندی پیدا نمی‌شه]

بخاری نداریم چرا برف می آد؟
رنج می‌آد
حرف می زاد
خودت‌و به کوری زدی اشک می آد

خط اول رو می‌شه این‌جوری معنی کرد که وقتی توانِ مقابله با سختی‌ها رو نداریم، چرا از زمین و آسمون واسه‌مون سختی می‌باره؟(به نوعی گلایه از سرنوشت) یا می‌شه این‌طور در نظر گرفت که کنایه‌ای به افرادِ والامقامه که بدون توجه به موقعیت و قابلیت‌‌ها، دست به عمل می‌زنن.
این اتفاقات باعث رنج می‌شه، و رنج هم "حرف می‌زاد".
"خودت‌و به کوری زدی، اشک میاد" هم می‌تونه اشاره به کسایی کنه که وضعیت بد جامعه رو انکار می‌کنن، ولی با این‌حال بازم متوجه‌ی اوضاع می‌شن و بی اختیار گریه می‌کنن.

راه طولانیه منم پا برهنم ولی مغرورم نمی گم کفش می خوام
زخم زیاد
داره خون می چکه،
نمی‌گم خونِ منو بند بیار
بذا پشت من ردم بمونه
بذا پشت سریم، از من بدونه
وقتی روشنیِ روزا اِنقد مبرهنه
بذا واسه‌ت یکمی ام از شب بخونه

"راه طولانی" رو می‌تونیم زندگی در نظر بگیریم. فرشاد می‌گه:«توی این زندگیِ سختی که دارم طی می‌کنم، کفش(نماد از چیزی که به آدم حس راحتی بده و تو ادامه‌ دادن به مسیر کمکش کنه) ندارم، ولی از کسی هم درخواست کمک نمی‌کنم.(به‌خاطر غرور و عزت، حقیر نشدن و آگاه کردن مردم از رنج بقیه) به همین دلیل پاهام زخمی می‌شن و رد خون من کشیده می‌شه. ولی اجازه نمی‌دم این ردِ رنجِ من، که یکی از افراد جامعه‌م، پاک بشه. باید این رد خون باشه تا مردم بفهمن که توی جامعه‌شون چه اتفاقی داره میفته.»
و در ادامه‌ی همین موضوع، با حالت کنایه آمیز می‌گه: «تو جامعه‌ای که خوشبختی و روشنایی انقدر معلومه(ممکنه به توهم بودنِ خوشبختیِ مردم اشاره کنه)، بذار از بدبختی و رنج هم چیزی بدونی.[معادل پاک نکردنِ خطِ ردِ خون]»

با مدادِ شکست‌ ی من بِکشه
دلیلشو صاحبای آبرنگ بدونه
بذا کل وجودِ منِ لعنتی رو
خلاصه شده توو همین آهنگ بدونه
شیشه شکسته از سنگ بخونه
از آقای هفت رنگ بخونه
بذا پشت من ردم بمونه
بذا پشت سریم از من بدونه

در ادامه‌ی این‌که می‌گه رد بدبختی رو پاک نکنید تا افراد جامعه(پشت سری‌ش) از حال و روزش بدونه، به چیزای دیگه‌ای اشاره می‌کنه: این‌که بذار اون "پشت سری" رنج و بدبختی من‌و بچشه(با مداد شکسته‌ی من بکشه) و بفهمه که دلیلش صاحبای آبرنگه.(در اینجا هم، رنج به سیاهی تشبیه می‌کشه و مداد شکسته که متعلق به فرشاده، فقط همین رنگی می‌تونه بکشه. در مقابل، رنگ نمادِ شادی و غنی بودنه، پس یک‌سری "صاحبای آبرنگ" وجود دارن که غرق ثروت و آرامش هستن و دلیلِ سیاهیِ مدادِ فرشاد که جزئی از جامعه‌س، هستن.
این‌که بذار اون "پشت سری" فکر کنه فرشاد وجودش تو آهنگ خلاصه شده‌ست. این‌که بذار افرادی که آسیب می‌بینن(شیشه شکسته) از علتِ بدبختی‌هاشون(سنگ) حرف بزنن(انتقاد و اعتراض) همچنین بذار از افرادی که رنگ عوض می‌کنن و حزب بادی هستن، گفته شه.

در آخر، باید گفت که این سینگل‌ترک به عنوانِ اولین سینگل ترکِ فرشاد، مضامین جالب و ارزشمندی داشت. همچنین به موضوعاتِ مختلف، از زاویه‌ی متفاوتی نگاه کرده. توصیفاتی که از حال‌ و روزِ کسالت‌بارِ خودش کرد، نقدهایی که به مردمِ ‌بی‌درک و حکومت کرده بود، توصیفِ مِیلش به آزادی و توصیفِ غرور و تنهاییِ خودش، همه و همه به بهترین شکل اجرا شده بود و در نتیجه یک اثرِ زیبا و به یادماندنی در اختیار ما گذاشت.



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید