بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه دوم:
پاسخ تفصیلی به اظهارات منتشرشده از دکتر نفریه
جناب آقای دکتر نفریه معاون محترم توانبخشی سازمان بهزیستی کشور در فایلی صوتی که در روزنامه ایران سپید منتشر شد، تلاش کرد به نگرانیهای نابینایان درباره مرکز نابینایان کشور (رودکی) پاسخ دهد و برنامههای سازمان بهزیستی را درباره ادامه کار مرکز تشریح کند. وی در این سخنان، تلاش کرد نابینایان را متقاعد سازد که سازمان، برای این مرکز برنامه خوبی دارد و جای هیچ نگرانیای درباره ادامه تولید منابع مطالعاتی مورد نیاز نابینایان و نیز توزیع عادلانه و آسان آنها میان نابینایان وجود ندارد.
از آنجا که به نظر جامعه علمی و نخبگانی نابینایان، سخنان ایشان بیش از اینکه نشانه اشراف و احاطه ایشان به موضوع باشد و نگرانیهای ما را برطرف سازد، بیشتر نمایش تبلیغاتی و سرابی خشک به نظر رسید که حاکی از بیاطلاعی ایشان و عموم مسؤولان بهزیستی از نیازها و مشکلات نابینا و بهتبع راهحل علمی و اصولی برای آنها است، لازم دیدیم به سخنان ایشان به شکلی علمی و کارشناسانه پاسخ دهیم.
ایشان در همان ابتدای سخن فرمودند: «درباره ساختمان ظهیر الاسلام یا رودکی سابق».
این آغاز اختلاف است؛ زیرا از نظر نابینایان، نام رودکی به ساختمان ظهیر الاسلام تغییر نیافته است. اما سازمان بهزیستی که بدون مشورت با نابینایان چارت سازمانی رودکی را حذف کرده و اصولا برای این مرکز هیچ ارزشی قائل نیست، در مکاتبات اداری خود، مرکز رودکی را همچون یک ملک مینگرد و آن را در همه نامهها و اسناد اداری، ساختمان ظهیر الاسلام مینامد. دوستان ما بدانند که مرکز رودکی، از نظر سازمان بهزیستی همین حالا هم از میان رفته است و وجود خارجی ندارد و به نظر ایشان تنها در ذهن و خیال نابینایان موجود است.
ایشان در ادامه فرمودند: «پس از گذشت سالها و تجمیع کتب چاپ شده در مرکز رودکی (که ایشان آن را انتشارات میخوانند)، کتابخانهای هم در جنب آن ایجاد شد».
این مطلب هم باز نشانه عدم اطلاع ایشان است؛ زیرا رودکی از ابتدا دارای کتابخانه بوده و اساسا در زمان تأسیس و پیش از استقرار دستگاه چاپ در آن، دارای کتابخانهای بوده که کتابهای بریل چاپ شده در خارج از کشور و نیز کتب گویای ضبط شده در ایران را در اختیار نابینایان قرار میداد.
ایشان از جمله آموزشهایی که در مرکز رودکی به نابینایان ارائه میشود، آموزش زبان را نام میبرد که نشان میدهد ایشان از نحوه آموزش نابینایان هیچ اطلاعی ندارند. همه نابینایان میدانند که مرکز رودکی هیچ گاه آموزش زبان برگزار نکرده و نابینایان عموما زبان انگلیسی را در شعبههای مختلف «کانون زبان ایران» (ایران و امریکا سابق) فرامیگیرند. درباره آموزش کامپیوتر و اینترنت هم دورههایی در دهه هشتاد و نیز در سالهای ابتدایی مدیریت مرکز ریحانه برگزار شد که البته به دلیل عدم تأمین تجهیزات بهروز و حمایت ناکافی مسؤولان ادامه نیافت.
ایشان در ادامه میگویند: «تا رسیدیم به ۱۴ سال قبل. با توجه به تغییر چارت سازمانی و اینکه دولت دستگاهها و سازمانها را مکلف کرد که از امور اجرایی خارج شوند، برای همین چارت سازمانی تمامی مراکز اجرایی سازمان تغییر کرد و حذف گردید. یکی از مراکزی که چارت آن حذف شد مرکز نابینایان رودکی بود. یعنی این کار حدود ۱۵ سال پیش انجام شد در حال حاضر ما در سازمان بهزیستی مرکزی بهنام رودکی نداریم؛ بلکه ساختمانی ذمیمه سازمان به نام ساختمان ظهیر الاسلام داریم. ولی خوب به صورت سنتی به این ساختمان مرکز رودکی گفته میشود».
ما بیاطلاعی را میتوانیم تحمل کنیم اما دروغ را هرگز. لذا عرض میکنیم:
اولا جناب دکتر چارت مراکز اجرایی ۱۴ سال پیش حذف شد یا ۱۵ سال پیش؟
ثانیا بر مبنای کدام قانون این اتفاق افتاد؟
ثالثا چرا همچنان برخی مراکز دیگر که از رودکی بسیار کم اهمیتتر هستند که به جهت جلوگیری از حساس شدن سازمان و تخریب آنها مثالی از آنها نمیزنیم، چارت دارند؟
رابعا همین حالا شما در ستاد مشغول ایجاد مرکز بیخاصیتی به نام مثبت زندگی هستید که قرار است با حضور رئیس جمهور افتتاح شود. آیا مراکز «مثبت زندگی»، اجرایی نیستند؟
خامسا اگر دولت همه دستگاهها را به حذف مراکز اجرایی مکلف کرده است، پس باید همه بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس، و خلاصه همه مراکزی را که به اصطلاح شما فعالیت اجرایی دارند، حذف کرده باشد. پس چرا همچنان همه این مراکز دولتی هستند و چارت تشکیلاتی مشخص دارند؟
سادسا اگر بحث کوچکسازی دولت مطرح شد، برای واگذاری بنگاههای تجاری و سودآور به مردم، یا کاهش تصدیهای غیر ضروری بود که البته عموم مراکزی که باید خصوصی میشدند، همچنان یا دولتی هستند و یا خصولتی شدهاند و همچنان که همه مطلع هستند، بخش زیادی از بودجه این کشور در این شرکتهای دولتی حیف و میل میشود. سؤال ما اینجا است که چرا در این مسیر سازمان بهزیستی باید پیشگام باشد؟ درحالی که فعالیتهایش سودآور نیستند و اگر به بخش خصوصی واگذار شوند، -همچنانکه اکنون اینگونه شده- کیفیت خدمات کاهش و قیمت آنها افزایش سرسام آور مییابد!!!
اما درباره مرکز رودکی: این مرکز ۱۲ سال پیش، در زمان ریاست کم خیر و پرشر دکتر فقیه که از فعالیتهای سازمان هیچ اطلاعی نداشت، با چربزبانیها و دروغهای دکتر نظمده که معاون توانبخشی وقت بود، در یک کار کاملا نسنجیده و بدون هیچ کار کارشناسی و با وجود مخالفت عموم نابینایان و حتی بدنه کارشناسی سازمان بهزیستی، به مؤسسه خیریه و نیکوکاری ریحانه -که امروز از مدیرعاملش به عنوان ابربدهکار بانکی یاد میشود- تحت عنوان «واگذاری مدیریت» واگذار شد.
در آن زمان چارت رودکی در سازمان موجود بود که البته به دلیل بیسوادی مسؤولان وقت سازمان به شکل بسیار بدی بسته شده بود. به هر حال، این چارت چند سال بعد از واگذاری و به دلیل عدم درک درست مسؤولان وقت، از اهمیت این مرکز حذف شد. پس سابقه این کار به ۱۰ سال هم نمیرسد. اما سؤالی که برای ما نابینایان بیجواب است این است که چرا دولت در همین شرایط هم میتواند مراکز اجرایی جدید ایجاد کند؟ اما ما نمیتوانیم مرکزی را که ۵۰ سال سابقه دارد، به شکل دولتی بخواهیم؟!!! شاید چون نیازهای نابینایان برای مدیران سازمان که عمدتا پزشک هستند درک نمیشود و کتاب را هم مانند سمعک و تشک مواج و ویلچر و... میبینند.
در ادامه دکتر نفریه، ضمن تعریف از اقدامات مؤسسه ریحانه به این مطلب اشاره کردهاند که تولیدات بریل و گویای مرکز، در زمان اداره توسط مؤسسه ریحانه افزایش چشمگیری یافت و دستگاههای فراوانی وارد مرکز شد و نیروی انسانی فراوانی به نیروی موجود در مرکز اضافه شد و استودیوهای مرکز به ۴ استودیو افزایش یافت و...
گرانترین دستگاههای موجود در مرکز، دستگاههای چاپ انبوه ما هستند: شامل دو دستگاه چاپ زینک هایدلبرگ و دستگاه ملخی هایدلبرگ که پیش از تأسیس مرکز رودکی خریداری شدهاند، دستگاه جدید چاپ زینک پوما و دستگاه چاپ ملخی گرافوپرس، ۱ دستگاه برایلو ۴۰۰ و ۱ دستگاه برایلو ۴۴۰ که در سال ۸۳ (پیش از واگذاری مرکز به مؤسسه ریحانه) و با هماهنگی دکتر دواتگران مدیر وقت مرکز، با وزارت بهداشت و برخی نهادها که ما از جزئیاتش آگاه نیستیم، خریداری شدند. استودیوهای مرکز هم به شکل ۴ اتاق آکوستیک در دهه ۷۰ شمسی ساخته شدند که در آن وقت به شکل ۲ استودیو، شامل «اتاق فرمان و اتاق گوینده» اداره میشدند. با توجه به افزایش نیاز نابینایان به منابع گویا و جهت تسریع در ضبط کتب، یکی دو سال پیش از واگذاری مرکز به مؤسسه ریحانه، ضبط با صدابردار در مرکز رودکی متوقف شد و هر ۴ اتاقک آکوستیک، به اتاق گوینده تبدیل شدند و با آموزش صدابرداری به گویندگان، ۲ استودیوی مرکز به ۴ استودیو تبدیل شد. کار مهم مؤسسه ریحانه که البته جناب دکتر از آن آگاه نبودند این بود که تجهیزات فرسوده آنالوگ از استودیو جمعآوری و با تجهیزات دیجیتال جایگزین گردید.
به هر حال، افزایش تولید مرکز تنها به دلیل عنایت مؤسسه ریحانه نبود بلکه مهمترین دلیل آن، عدم توجه مسؤولان سازمان بهزیستی به نیازهای این مرکز بود. مثلا طرح تبدیل استودیوها از آنالوگ به دیجیتال، ۲ بار پیش از واگذاری، به بهزیستی ارائه شد؛ اما مورد موافقت قرار نگرفت.
مؤسسه ریحانه اگر میخواست، میتوانست عموم تجهیزات مرکز را بهروز کند که البته با وجود امکانات فراوان، از انجام این کار سرباز زد. در حال حاضر، هنوز نرمافزار تبدیل کتاب به بریل در مرکز رودکی بر اساس سیستم عامل داس است و هنوز دستگاههایی با ویندوز اکسپی در مرکز کار میکنند. مرکز رودکی فاقد سایت اینترنتی است و هنوز نابینایان باید رسید پولی را که به حساب سازمان واریز میکنند، برای مرکز فکس کنند. به هر حال علت همه این اشکالها چیزی جز عدم توجه و رسیدگی مسؤولان سازمان بهزیستی نیست که البته حاصل عدم اشراف و احاطه ایشان به اهمیت مسأله است.
ایشان سپس فرمودهاند: «مرکز به دلیل جوسازی و مداخله بیموردی که توسط برخی از دوستان انجام شد، بازپسگیری شد».
این هم حاصل سوء مدیریت سازمان است. تا جایی که ما میدانیم، مخالفت با ریحانه در داخل سازمان و از سوی برخی مدیران و مسؤولان سازمان بوده است و سازمان باید میتوانست جلوی این کار را بگیرد. اما مؤسسه ریحانه در زمان برگرداندن مرکز به سازمان ظلم بزرگی در حق کارمندانی که در مرکز به کار گرفته بود و برخی از ایشان نابینا بودند، انجام داد که البته سازمان هیچ کاری برای حمایت از ایشان انجام نداد. خوب است نابینایان عزیز بدانند که در مرکز رودکی کارمندان با قراردادهای به اصطلاح «سفیدامضا» استخدام میشدند. آیا نه این است که در قانون واگذاری پیشبینی شده است که مراکز دولتی مکلفند تضمینهای لازم را برای حفظ حقوق کارکنانی که در پروژههای دولتی از سوی پیمانکاران استخدام میشوند، از ایشان اخذ کنند و در صورت امتناع پیمانکار از ادای حقوق کارمندان حقوق ایشان را از محل بدهی نهادهای دولتی به پیمانکاران تسویه کنند؟ پس چرا این کار برای کارکنان ریحانه در رودکی انجام نشد؟ بدتر از همه اینکه تا ۶ ماه به ایشان نگفتند که سر کار حاضر نشوید و در عین حال بیمه ایشان پرداخت نشد و وضع حقوقیای برایشان ایجاد شد که بدون شکایت، حتی از بیمه بیکاری هم نمیتوانستند استفاده کنند.
ایشان در ادامه فرمودند: «بد نیست بدانید که تعداد کارمندان مرکز پس از بازپسگیری، به دلیل اینکه اکثرا غیر دولتی گرفته شده بودند، کاهش پیدا کرد و در حال حاضر این مرکز با تقریبا ۲۰ نفر نیرو میگردد و کمترین بهرهوری را دارد. یعنی ۴ استودیوی آن به ۱ استودیو تقلیل پیدا کرده آن هم ساعاتی در هفته فقط مشغول به کار هست و تولید محتوای آن هم بهشدت کاهش پیدا کرده. چون مرکز دیگر جایگاه دولتی ندارد».
در این رابطه باید عرض کنیم: درست است که تعداد کارمندان مرکز کاهش فاحشی یافته است؛ اما اگر سازمان بهزیستی میخواست، میتوانست با خرید خدمت، حد اقل بخش مهمی از این نقص را جبران کند و البته این کار را نکرد. حتی اخیرا با حذف کامل بودجه تولید کتب گویا و بریل توسط خود جناب نفریه دیگر مرکز رودکی از ما کتاب برای ضبط نمیپذیرد.
روش ضبط در استودیو اینگونه است که هر گوینده به شکل منظم ۱ ساعت در استودیو ضبط میکند و ۱ ساعت خارج از استودیو، کتاب خود را برای ضبط، آماده میکند. پس هر گوینده در هر روز ۴ ساعت استودیو را پر میکند. بنابراین، اگر قرار باشد ۴ استودیوی مرکز با ظرفیت کامل کار کنند، باید مرکز با احتساب مرخصی ۲ روز در ماه گویندگان، حدود ۱۰ گوینده داشتهباشد. اما فعلا تنها ۱ گوینده دارد. اما ایشان در همه روزهایی که در مرکز حاضرند، ضبط میکنند. پس عبارت «آن هم ساعاتی در هفته» نادرست است. در موضوع تولید بریل هم وضع همینگونه است. ضمن اینکه در این بخش مهمترین دلیل کاهش تولید، کمبود کاغذ و خرابی تجهیزات فرسوده است.
به هر حال، سازمان بهزیستی میتوانست، و میتواند با جذب کارمند به روش خرید خدمت و تأمین بودجه جهت روزآمد کردن سختافزار و نرمافزار مرکز رودکی و احداث پایگاه داده مناسب با نیاز جامعه هدف، بسیار بهتر از زمان اداره مرکز توسط مؤسسه ریحانه، آن را اداره نماید و اگر این کار انجام نمیشود، حاصل نخواستن است، نه نتوانستن!!!
ایشان در توجیه ضرورت تخریب مرکز فرمودهاند: «در سال گذشته، با توجه به اینکه ساختمان قدیمی است، ساختمان البته ارزش فرهنگی یا میراث فرهنگی ندارد، در منطقه ظهیر الاسلام که بیشتر چاپخانهها در آنجا حضور دارند واقع شده، و خیابانهای اطراف آن، شلوغ است و اگرچه در مرکز شهر است، ولی رفتوآمد افراد نابینا به آنجا چندان هم آسان نیست و سخت است و محیط مناسبسازی هم نشده، به دلیل بافت قدیمی منطقه که مناسبسازی یا بهروز نشده. بحث بود که این مرکز تعمیرات بشود. این بحث توسط مهندسینی که به آنجا مراجعه کردند رد شد. گفتند این ساختمان قابل تعمیر نیست و باید صد درصد تخریب و بازسازی بشود».
اولا این ساختمان ارزش فرهنگی دارد و اتفاقا برخلاف نظر ایشان ارزش فرهنگی بالایی هم دارد. چگونه میشود، خانه یک هنرمند یا شخصیت علمی یا سیاسی، هرچقدر هم که فرسوده و قدیمی باشد، ارزش فرهنگی دارد؟ اما مرکزی که همه تحصیلکردگان نابینای ۵۰ سال اخیر بهگونهای از برکت وجود این مرکز به درجات علمی و اجتماعی دست یافتهاند، ارزش میراث فرهنگی ندارد؟!!! این اظهار نظر عجیب هم خود دلیل گویایی بر عدم اطلاع ایشان بر مسائل فرهنگی است. آیا قرار داشتن این مرکز در میان چاپخانهها دلیل بیارزشی آن است؟ خانه مرحوم صبا نیز در همین خیابان است. چطور است آن را هم همزمان با مرکز رودکی تخریب کنیم!!!
ثانیا مرکز رودکی از طریق ایستگاه مترو سعدی به خط ۱ و ایستگاه بهارستان به خط ۲ مترو دسترسی دارد و نیز خط اتوبوس جمهوری بهارستان از پایین آن میگذرد. این سطح از دسترسی جزو بهترین سطوح دسترسی در شهر تهران است و اگر جناب نفریه منطقه بهتری سراغ دارند، معرفی کنند. به هر حال، این منطقه بهتر از کتابخانه ملی واقع در دامنههای صعب العبور عباس آباد نیست؟
از جهت مناسبسازی هم اصولا مناسبسازی در ایران در بیشتر مواقع شوخی است؛ زیرا تنها یک خط برجسته که هیچ حمایت قانونی از آن نمیشود، در خیابان نصب میکنند و سپس گاه آن را به بهانههای گوناگون میکَنند، گاه دستفروشان بر آن بساط میکنند، گاه موتورها و ماشینها بدون هیچ مانع قانونی و اعتراضی از سوی پلیس راهنمایی بر آن پارک میکنند و...
به هر حال، فاصله ایستگاه مترو سعدی به مرکز رودکی یک خیابان مستقیم است که در آن خط برجسته نصب شده و غیر از خیابان ظهیرالاسلام خیابانی هم در سر راه نابینایان نیست. اما مسیر مترو بهارستان کمی دشوارتر است و نیاز به مناسبسازی دارد که شنیدهایم بارها مرکز رودکی با شهرداری دراینباره مذاکره کرده؛ اما شهرداری به وظیفه قانونی خود عمل نکرده و البته این مسأله از سوی مسؤولان ردهبالای سازمان پیگیری نشده است. اما به هر حال این مسیر برای نابینایان قابل تردد است. شاهد این مطلب اینکه برخی کارمندان نابینای رودکی هر روز از طریق همین ایستگاه به محل کار خود حاضر میشوند.
نکته دیگر اینکه اصولا ما در ستاد، تخصصی به نام توانبخشی نابینایان تعریف نکردهایم. هیچ متخصص جهتیابی و نیز هیچ منبع مکتوبی در نزد جناب نفریه در موضوع جهتیابی و آموزش آن به نابینایان وجود ندارد و همه استانداردهای موجود نیز ترجمه منابع خارجی است و هیچ بومیسازی برای آنها انجام نشده. با این حساب ایشان چگونه از طرف نابینایان میگویند دسترسی به مرکز رودکی چندان هم آسان نیست؟ ضمنا آسانی و سختی امری نسبی است. پس ایشان برای این قضاوت، نخست باید محلی را به عنوان شاخص تعیین کنند تا امکان مقایسه و قضاوت فراهم گردد که متأسفانه این کار را انجام ندادهاند. به هر حال این شاخص و شاهین ترازو قطعا تپههای عباس آباد و کتابخانه ملی نیست.
ایشان در ادامه در اظهاراتی عجیب میافزایند: «از طرف دیگر، این ساختمان که باید تخریب شود عقب نشینی خاصی دارد و باید ۵ تا ۶ متر در کوچه جنب مرکز (کوچه تکاپو) عقب نشینی کند که بخشهای مهمی از مرکز از جمله مخازن کتاب را تحت تأثیر قرار خواهد داد».
تا جایی که ما میدانیم، تعریض کوچهها به شکل مساوی از هر دو بر کوچه انجام میشود. یعنی کوچههای مثلا ۶ متری ۱ متر از شمال و ۱ متر از جنوب عقبنشینی میکنند. در بدترین فرض این میزان به ۲ متر افزایش مییابد. ما نمیدانیم، ایشان این عدد پنج تا شش متر را به استناد کدام ماده قانونی یا نظر کارشناسی ارائه کردهاند؟!!! اگر این عدد درست باشد، بر اساس قاعده بالا باید کوچه تکاپو حدود ۱۰ تا ۱۲ متر عریض شود و در صورت تحقق این امر، از خیابان ظهیر الاسلام عریضتر خواهد شد!!!
ضمنا ساختمان اگر تخریب شود، از نو ساخته میشود و در این صورت میتوان با حذف صحن میان آن و ساختمان مرکز با نقشهای بهروز، علیرغم عقب نشینی حدود ۲ متر، فضای بزرگتری برای مخزن کتاب ایجاد کرد. همچنین، میتوان ساختمان را در طبقات بیشتری بازسازی کرد.
سپس میافزایند: «بازدیدهای مکرر مهندسی از آنجا انجام شد، ساختمان ناایمن تشخیص داده شد. برای آن حجم از کتاب، اگر خدای نکرده، حریقی در آنجا واقع شود، سیستم هشدار دود هست ولی کمترین امکانات برای مهار حریق در آنجا موجود است و حریق قابل مهار نخواهد بود. با توجه به اینکه اکثر کارمندان آنجا نابینا هستند، قطعا نمیشود، این افراد در کوتاهمدت واکنش انجام دهند و نهتنها کتابها از بین میروند، بلکه پرسنل آنجا هم که برخی نابینا هستند، در معرض خطر جانی قرار میگیرند».
اگرچه نظر ایشان درباره فراهم نبودن برخی از استانداردهای ایمنی در مرکز رودکی درست است، اما بنابر پیگیریهای ما تاکنون، هیچ حکم تخریبی از سوی نهادهای نظارتی مانند آتش نشانی برای مرکز صادر نشده است. سازمان آتش نشانی، چندین پیشنهاد را برای ایمن سازی مرکز به سازمان ارائه کرده که البته سازمان در جهت انجام آنها اهتمام لازم را نداشته است. از جهت سازه هم این ساختمان اگرچه قدیمی است، اما بسیار محکم است.
در حال حاضر دستگاههای چاپ بسیار سنگینی که در مرکز مستقر هستند، بدون برهم خوردن ترازشان مشغول کار هستند. خوب است بدانید که این دستگاهها با جرثقیلهای سنگین به مرکز منتقل و پس از احداث فونداسیون متناسب در مرکز نصب گردیدهاند.
مخازن کتاب بریل هم که در طبقه فوقانی مرکز مستقر هستند، تا کنون کمترین لرزه و نشستی را تجربه نکردهاند. ضمنا بهجز مهندسان واحد فنی و مهندسی سازمان که به دلایل اداری، معمولا ساختمان را به شکل کارشناسانه بررسی نمیکنند و جهت رهایی از بار مسؤولیت، بدبینانهترین نظر را درباره مرکز میدهند، هیچ مهندس مستقلی از مرکز بازدید ننموده است.
درباره کارمندان، نابینا بودن یا نبودن کارکنان، در خطر جانی که در صورت ایجاد حریق ایشان را تحدید میکند، تأثیری ندارد؛ زیرا سیستم هشدار موجود در مرکز صوتی است و هر دو گروه، همزمان متوجه خطر میشوند. در موضوع واکنش هم اصولا کارمند آموزشندیده اداری مسؤول واکنش برای خاموش کردن آتش نیست و باید در کوتاهترین زمان از آتش نشانی درخواست کمک شود و نابینا و بینا در این امر نیز برابرند. اما نکتهای که ما را آزار میدهد، استفاده ابزاری مسؤولان از ضعف جسمی ما است.
در حال حاضر مرکز بهزیستی در پیچ شمیران که نزدیکترین مرکز بهزیستی به مرکز رودکی است، هیچ مناسب رفت و آمد نابینایان نیست. مهمتر از آن، ستاد بهزیستی کشور در مقابل پارک شهر، بدترین شکل دسترسپذیری را دارد. بدتر اینکه محیط داخلی آن، خصوصا پس از بازسازی اخیر بهگونهای طراحی شده که فرد نابینا به سختی میتواند اتاق مورد نظر خود را بیابد.
از جهت استانداردهای ایمنی نیز وضع ساختمان ستاد از وضع مرکز رودکی بسیار بدتر است؛ زیرا این ساختمان ۱۰ طبقه متراکم دارد و در صورت بروز حریق مثلا در طبقه پنجم همه کارکنان طبقات فوقانی در محاصره آتش قرار میگیرند. چرا مسؤولان سازمان، این ساختمان را تخریب نکردند و ترجیح دادند آن را بازسازی کنند؟ و چرا حاضر نیستند به همان دلایل مرکز رودکی را تعمیر نمایند؟
ایشان در ادامه، به طرحهای موجود برای بهبود شرایط اشاره کردند و فرمودند: «روشهای مختلفی برای این مرکز درنظر گرفته شد. از جمله: واگذاری باز به بخش غیردولتی، تعطیلی موقت و بازسازی مرکز و اینکه این گنجینه کجا نگهداری شود و اینکه دستگاههای اینها چون قدیمی است ممکن است در حمل و نقل آسیب ببیند، به نظر رسید باید برنامه خاصی برای این مرکز پیشبینی شود. خوب است که این را هم بدانید که پیشنهاد همکاری با کتابخانه ملی، از سوی گروهی از افراد نابینا به ما داده شد. مطابق بررسیهایی که این عزیزان کرده بودند، منابع مطالعاتی مورد نیاز نابینایان چه به صورت فایل صوتی و چه به صورت بریل، توسط برخی کتابخانههای ملی نگهداری میشود».
آنچه که مطابق اطلاع ما، گروهی از نابینایان خواستهاند، اولا احیای مرکز بوده است ثانیا درصورتی که تقاضای نابینایان مبنی بر ادامه کار مرکز به شکل دولتی مورد قبول سازمان نباشد، واگذاری کامل مرکز ازجمله ساختمان مرکز به کتابخانه ملی بود تا مرکز همچنان به شکل دولتی اداره شود؛ نه اینکه صرفا منابع آن به کتابخانه ملی انتقال یابد. ضمنا همان اشخاص، پس از اطلاع از مغایرت تولید و توزیع منابع اطلاعاتی با اساسنامه کتابخانه ملی، طرح خود را پس گرفتند. هر دو نامه اول و دوم این گروه موجود و در صورت لزوم، قابل ارائه به افکار عمومی است.
ایشان سپس به طرح واگذاری به بخش غیردولتی بازمیگردند و میگویند: «مرکز در دوره واگذاری، بهترین و بیشترین تولیدات را داشت و بسیاری از مشکلات، از جمله مشکل منابع را نداشتند و مسأله پرسنلشان حل شده بود و وقتی به سازمان برگردانده شد، با وجود ۲۰ نفر کارمند، به شکل کم بهره فعالیت میکند».
پاسخ این مطلب در بالا گذشت. هرچند، برخی از امکانات مورد نیاز مرکز در دوره واگذاری به ریحانه تأمین شد، اما ضرورتهای اصلی مرکز، تغییر اصولی نکرد. هیچ نرمافزار جدیدی برای مرکز تهیه نشد. بسیاری از ضعفهای ایمنی مرکز به شکل جدی ترمیم نشد. در مراجعتهای مختلف به رودکی متوجه شدیم که در حال حاضر مرکز رودکی، فاقد اتوماسیون اداری است. شبکه مرکز دستی است. سرور و سیستم پشتیبانی خودکار در مرکز موجود نیست، نرمافزارهای اصلی مرکز بر مبنای داس است. کامپیوترهای موجود همه قدیمی و خارج از حداقلهای تکنولوژی روز هستند. در این شرایط، از دست کارمند چه کاری برمیآید؟ آیا تأمین تجهیزات هم مانند استخدام نیروی انسانی غیر ممکن است؟ چگونه سازمان میتواند بدون قرارداد، روزنامه ایران سپید را در سال ۹۸ با دستگاههای فرسوده مرکز رودکی چاپ کند و بخش عمده قرارداد سال ۹۷ را که آن هم به زیان نابینایان و به ثمن بخس بوده نگیرد، اما نمیتواند تجهیزات و نرمافزارهای رودکی را روزآمد سازد؟
ایشان سپس به تعریف از شرایط مناسب کتابخانه ملی میپردازد و از جمله به وجود مخزن مناسب و تالاری برای مطالعه افراد نابینا و وجود تجهیزاتی مانند بهدید و برجستهنگار اشاره میکنند.
در این مسأله دو نکته مغفول واقع شده است:
نخست اینکه اصولا با توجه به دشواری تردد برای نابینایان، معمولا ایشان ترجیح میدهند، منابع را به خانه برده و سر فرصت مطالعه کنند. دلیل عدم پیشبینی قرائتخانه در مرکز رودکی هم همین است. بنابراین، وجود تجهیزاتی مانند برجستهنگار و بهدید، چندان به کار نابینایان نمیآید. این تجهیزات، پیشتر در بسیاری از مناطق دیگر در شهر مستقر گردید؛ اما چندان مورد استقبال نابینایان واقع نشد. در حال حاضر نابینایان و کمبینایانی که به برجستهنگار یا بهدید نیاز دارند، ترجیح میدهند خود یک دستگاه را به شکل شخصی تهیه کنند که البته بهزیستی در این زمینه هم چندان فعالیت گستردهای ندارد.
دوم: تجهیزات را نیروی متخصص بهکار میگیرد. در حال حاضر، در کتابخانه ملی نیروی متخصص چندانی برای ارائه خدمات به اشخاص نابینا وجود ندارد. نزدیک به 15 سال پیش، وقتی بخش نابینایان در کتابخانه ملی تأسیس شد، برای بسیاری از نابینایان از سوی کتابخانه ملی کارت عضویت صادر شد؛ اما هیچ کدام از ما برای استفاده از همین تجهیزاتی که آقای دکتر اشاره کردند به کتابخانه نرفتیم؛ زیرا علاوه بر مسأله دشواری تردد، اصولا وقت یک دانشجوی نابینا به او اجازه نمیدهد که ۲ ساعت و بیشتر را در وقت اداری تنها برای رفتوآمد به کتابخانه ملی صرف کند. این درحالی بود که ما در بازه زمانی بسیار کمتری از هر جای تهران خود را به مرکز رودکی میرساندیم.
باز ایشان در ادامه توجیه طرح سازمان در جایی به سقف آسیبدیده و سیم کشی قدیمی مرکز اشاره میکنند.
نکتهای که یادآوری آن خالی از لطف نیست، این است که: اولا ترمیم سقف، با ایزوگام بسیار آسان است و هیچ تداخلی با ادامه کار مخزن ندارد. ثانیا اتفاقا سیم کشی مرکز، در اوایل دهه ۸۰ از ابتدا انجام شد و اگرچه نیازمند برخی اصلاحات است، اما مسأله سیم کشی برق در مرکز مسأله چندان دشواری نیست.
ایشان در ادامه به تقاضای بهزیستی مبنی بر ضرورت مناسب سازی اشاره کردند و اینکه تیمهای مهندسی مناسبسازی به کتابخانه ملی مراجعه کرده و موارد لازم را یادآور شدهاند.
نکتهای که ایشان اساسا به آن پاسخ نمیدهند همان نکته بالا است که معمولا نابینایان مطالعه در قرائتخانه را ترجیح نمیدهند؛ زیرا حتی اگر مناسبسازی به بهترین وجه هم انجام شود، باز محیط آنقدر امن و آسان نمیشود که یک نابینا به آسانی افراد بینا به آنجا مراجعه کنند. ضمنا مسأله مهمتری که باز مورد غفلت واقع شده، وسیله تردد به کتابخانه ملی است. در حال حاضر، بهجز اتومبیل شخصی یا دربست، هیچ وسیله آسانی برای رسیدن به کتابخانه ملی وجود ندارد.
ایشان در ادامه به تشریح سایر قسمتهای طرح پس از انتقال مخزن پرداختند و گفتند: «بقیه فعالیتهای مرکز باید چه بشود. من گفتم که برنامه طراحی شده ترکیبی است. اولا دو سه ماه است از استانها استعلام کردهایم تا ببینیم، کدامیک از استانها امکانات و پرسنل تولید محتوا را دارند؟ پیشبینی شد که ۶ منطقه یعنی ۵ منطقه بهجز تهران برای تولید محتوای مورد نیاز نابینایان مورد استفاده قرار گیرد توسط خرید خدمت از بخش غیر دولتی و توسط انجمنهای نابینایان. بودجه این امر نیز برای سال آینده پیشبینی شده».
این مطلبی است که درصورت تحقق، مایه خوشحالی نابینایان خواهد بود؛ زیرا حجم تولید به شکل چشمگیری افزایش مییابد. اما اتفاقا این کار لزوم بودن ستادی برای هماهنگی میان این مراکز جهت پرهیز از دوبارهکاری و ضمنا تجمیع منابع تولیدی و توزیع آنها برای همه نابینایان در سراسر ایران را افزایش میدهد و باز هیچ مرکزی برای این کار بهتر از مرکز رودکی نیست.
اما مسأله دیگری که چالشی جدی برای نابینایان ایجاد میکند، مسأله هزینه تمام شده است. در حال حاضر نابینایان نیازهای مطالعاتی خود را با قیمتی بسیار ارزان و در بسیاری موارد، رایگان دریافت میکنند. اما درصورت واگذاری این خدمات به بخش غیردولتی، و دخالت سود که ضرورت تشکیل هر بنگاه خصوصی است، هزینه نابینایان به شدت افزایش خواهد یافت؛ بهگونهای که بخش قابل توجه ایشان به دلیل عدم تمکن مالی از این خدمات محروم خواهند شد. با توجه به اشاره دکتر نفریه به استان اصفهان، خوب است اشاره کنیم که درحال حاضر قرآنی که در اصفهان چاپ میشود، بیش از یک میلیون تومان قیمت دارد و مرکز تولید کننده دلیل این امر را گرانی کاغذ و هزینههای فراوان مترتبه اعلام میکند. این درحالی است که قرآن چاپ شده در مرکز رودکی بسیار ارزانتر است و مسؤولان سازمان مقرر داشتهاند، چاپ جدید قرآن را به صورت بهتری توزیع نمایند.
مسأله مهم دیگری که نباید مورد غفلت جامعه نابینایان باشد، جنبه شعاری این طرح است. چگونه باور کنیم، سازمانی که در حال حاضر هیچ کدام از وظایف توانبخشی خود را در قبال نابینایان انجام نمیدهد، آموزش جهتیابی و مهارتهای زندگی و حرفهآموزی و... همچنین حداقل تجهیزات مورد نیاز نابینایان را تأمین نمیکند بهگونهای که بسیاری از ما حتی عصای سفید را هم از سازمان نمیتوانیم توقع داشته باشیم، یک شبه تصمیم میگیرد بهجای یک مرکز، ۶ مرکز تولید محتوا احداث کند؟ آیا سازمانی که بیش از ۲۰ سال است خود یک دستگاه زینکزن نخریده و یک استودیو احداث نکرده است، بودجه لازم برای ۶ دستگاه چاپ انبوه، (البته منظور از چاپ انبوه دستگاه چاپ روی زینک است)، میخرد و مثلا ۲۴ استودیو میسازد و بودجه لازم برای همه این کارها را هم در بودجه سال آینده سازمان پیشبینی کرده است؟ که امکان پذیر نیست.
ایشان سپس درباره ادامه به کار رودکی افزودند: «اگر ما بتوانیم مخزن را منتقل کنیم، بار مرکز سبک میشود چون دو ساختمان دارد. ما اگر بتوانیم قسمت چاپ را به ساختمان دیگر منتقل کنیم و برای نصف مرکز پروانه ساخت بگیریم و بازسازی کنیم بدون اینکه بخش چاپ بخوابد، قسمت اصلی ساختمان بازسازی میشود و ما میتوانیم یک ساختمان مناسب برای این امر داشتهباشیم و میتوانیم فعالیتهای اصلی مرکز که چاپ و تولید محتوا است را ادامه بدهیم. البته ادامه خدمت به شکل دولتی ممکن نیست و باید به شکل خرید خدمت این کار انجام شود».
این بخش از کلام ایشان نیز نشان دهنده عدم اشراف و احاطه کارشناسان طراح این طرح به مسأله است و نشان میدهد، طراحان این برنامه حتی به درستی ساختمان رودکی را متر هم نکردهاند. اصولا ساختمان اصلی مرکز که مطابق طرح باید بازسازی شود، ساختمان شمالی مرکز است که همه بخشهای تولید و توزیع مرکز به شکل عمده در آنجا واقع است. علاوه بر مخزن کتب گویا و بریل که در طبقه دوم این ساختمان واقع شده و مطابق طرح به کتابخانه ملی منتقل میشود، همه تجهیزات چاپ شامل دو دستگاه برایلو، دو دستگاه ملخی گرافوپرس و هایدلبرگ، دستگاههای زینکزن پوما و هایدلبرگ، بخش صحافی و توزیع و بخشی که برای دانشجویان بسیار مهم است یعنی استودیو ضبط کتاب گویا، همه در طبقه اول همین ساختمان واقع شده است.
اما ساختمان جنوبی مرکز ساختمانی بسیار کوچک است که تنها بخش تبدیل کتب بریل، دفتر مدیریت، محل کار برخی از مصححان و سایت رایانه مرکز و نمازخانه را دربر میگیرد. اصولا دستگاههای چاپ ملخی در این ساختمان جا نمیشوند و نمیتوان آنها را از در کوچک آن عبور داد ضمن اینکه این کار باید با جر ثقیل انجام پذیرد که اصولا موقعیت ساختمان جنوبی چنین امکانی را فراهم نمیکند. همچنین این دستگاهها باید تراز باشند و نیازمند احداث فونداسیون هستند. استودیو هم که نیازمند اتاق آکوستیک است، اصولا در کنار دستگاههای چاپ و در اتاقهای عادی معنا ندارد.
مطلب مهم دیگری که از نگاه طراحان این طرح پنهان مانده، این است که، اگر ما بپذیریم که تجهیزات و مخزن را منتقل کنیم، با توجه به اینکه این کار باید با تجهیزات مکانیکی عمده مثل جر ثقیل انجام شود، فرقی میان جابهجایی کم یا زیاد نیست و سازمان در صورتی که واقعا مایل به هزینه و نوسازی ساختمان رودکی است، میتواند ساختمانی را موقتا برای استقرار تجهیزات و پرسنل اختصاص دهد و همه ساختمان رودکی را با نقشهای جامع نوسازی نماید. در این صورت باز نیازی به انتقال منابع به کتابخانه ملی نیست؛ زیرا همه کارهای رودکی در ساختمان موقت، از سوی کارمندانی که میتوان آنها را به شکل خرید خدمت به کار گرفت، انجام میشود. البته ما جرأت ارائه چنین پیشنهادی را به سازمان نداریم؛ زیرا میترسیم مرکز رودکی نیز به سرنوشت مدرسه نابینایان مرحوم خزائلی دچار شود که چندین سال قبل به بهانه نوسازی تخریب شد و هنوز هیچ کاری برای ساختنش انجام نشده است.
در هر حال، اگر این طرح، با همه اما و اگرهایش انجام شود، باز برای اعمال امور حاکمیتی و هماهنگی میان شرکتها و انجمنهایی که بخشی از امور اجرایی به آنها سپرده میشود، دولت باید کارمندانی داشته باشد و سازمان باز مجبور خواهد بود، کارمندانی به استعداد حدود ۲۰ نفر در استخدام داشتهباشد.
ایشان در ادامه تذکر نکاتی را لازم دانستند:
نخست اینکه اگر قرار باشد این کار انجام شود، همه مقدمات و حواشی کار بهگونهای بررسی خواهد شد که آسیبی به تولید محتوا و نیز گنجینه مرکز نرسد.
حد اقل آسیبی که در این ۵ سال نابینایان با آن دست به گریبان بودهاند و جناب نفریه آن را به کارمندان رودکی نسبت میدهند، کاهش عمده تولید است که علت آن در بالا گذشت. اما مسأله جدید، توقف کامل همین بودجه اندک است که از نشانههای همین بررسی است که ایشان فرمودهاند و حاصل فرمان مستقیم خود ایشان است.
ایشان دوباره به واگذاری مرکز به مؤسسه ریحانه اشاره میکند و میگوید: «تقریبا چند سال پیش، این مرکز به بخش غیر دولتی واگذار شده بود که واقعا فعالیتهایش چند برابر شده بود، ولی به دلیل برخی مداخلات نابهجای برخی دوستان، و بازپسگیری مرکز این فعالیتها کاهش یافت». (که ما از منظور ایشان از «برخی دوستان» مطلع نیستیم) ولی جالب است که این مرکز با حد اقل فعالیت انجام وظیفه میکند، اما کسی ایراد نمیگیرد که چرا این مرکز با ۲۰ کارمند، حداقل بهرهوری را دارد، حداقل کارایی را دارد و تولیداتش نسبت به قبل قابل توجه نیست!
در اینجا لازم است علت عدم اعتراض نابینایان را برای ایشان شرح دهیم:
اولا نابینایان همیشه اعتراض کردهاند؛ اما از آنجا که شما کمتر با نابینایان به شکل کاملا مستقیم در ارتباط هستید و تنها برخی نمایندگان انجمنها را که بالاخره مجبور به رعایت برخی مصلحتهای بخشی یا زمانی و مکانی هستند، به حضور میپذیرید. لذا از این اعتراضها آگاه نمیشوید. اما نابینایان فراوان در موضوعات مختلف به مرکز رودکی اعتراض میکنند و میتوانید کم و کیف امر را از کارمندان خود جویا شوید. در اینجا خوب است از دو معاون آگاه و متواضع توانبخشی سازمان که هرگز تکرار نشدند، یعنی دکتر کمالی و دکتر مکارم تشکر کنیم که با نابینایان و عموم معلولان به شکل کاملا دوستانه نشست و برخاست میکردند و با ما همسفره میشدند و میان ما و ایشان حاجبی نبود.
ثانیا با توجه به عدم پاسخگویی سازمان به اعتراضات طولانی نابینایان، خصوصا دانشجویان، ایشان از دریافت پاسخ مناسب سرخورده شدهاند و احساس میکنند مراجعه به مسؤولان سازمان بهزیستی جز تلف کردن وقت حاصلی ندارد.
به هر حال عدم شنیدن صدای اعتراض نابینایان، حاصل نخست، موانع و حاجبهایی است که در مسیر ارتباط نابینایان با مسؤولان گماشته شدهاند و در مرتبه دوم حاصل سرخوردگی و ناامیدی ایشان است. اما شما میتوانید نشنیدن صدای اعتراض ایشان را نشانه رضایت ایشان حساب کنید. «أليس الله بأحکم الحاکمین»؟
نکته دوم ا«ینکه اگر اطلاعرسانی نشده، چون هنوز امکانات اولیه و مناسبسازی انجام نشده. قطعا مناسبسازی باید انجام شود، حمل و نقل معلولین باید انجام شود، تا ما رضایت دهیم ک این کار انجام شود. بد هم نیست که در این شرایط کرونا کتابخانه ملی که سیستم مکانیزهای دارد، نابینایان درخواستشان را ثبت کنند، بلافاصله این درخواست برای ایشان ثبت میشود، کتاب برایشان پست میشود، و پس از مدت معین کتاب به صورت رایگان برایشان برده میشود و به صورت رایگان پس فرستاده میشود. تمام تلاش خادمان سازمان بهزیستی این بوده که این فعالیتها نهتنها کاهش پیدا نکند، بلکه از این حالت افتادگی و کاهش بیشتر فعالیت جلوگیری کنیم، که اگر ما کاری نکنیم این مرکز در یکی دو سال آینده به تعطیلی دائم کشیده میشود».
ما قضاوت درباره این بخش از سخنان خادم نابینایان را به نابینایان وامیگذاریم. جز آنکه خادم جامه ساده میپوشد و ساده راه میرود و درخت هرچه پرمیوهتر باشد، افتادهتر و متواضعتر میگردد.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی* هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
«ولا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا (اسرا، 37)
سپس میگویند: «ما نمیتوانیم نظر کلیه نابینایان همه کشور را بگیریم. بالاخره ما ارتباطاتی داریم بین نابینایان و با بعضی از دوستان این را مطرح کردیم. قطعا اگر کار جلو برود و ما از قسمتهایی از برنامهمان مطمئن شویم، به اطلاع عموم رسانده میشود».
این هم هرچند کلام حقی است، اما از آن اراده باطل شده است؛ زیرا این درست است و همه مسؤولان باید همینگونه عمل کنند؛ اما آنچه موجب میشود ما این کلام را باور نکنیم، این است که این رفتار در سازمان بهزیستی که بابت کارهای نکرده شعار میدهد و همیشه منت خدمات ارائه نشده بر سر ما معلولان است، خرق عادت محسوب میشود.
در پایان خواهش میکنیم، با توجه به اینکه امسال سال پایانی دولت است و این کار هم به اندازه کافی بررسی کارشناسی نشده است، لطفا تا پیش از گرفتن نظر نابینایان، البته نه آنها که رفیق گرمآبه و گلستان شما هستند، بلکه کسانی که سال تا سال نمیتوانند شما را ببینند، هیچ اقدام عملی انجام ندهید.
جمعی از نخبگان و دانش آموختگان نابینا
12/11/1399