«بسمه تعالی»
بیانیه شماره یک جمعی از نخبگان و دانش آموختگان نابینا در پاسخ به توضیحات آقای نفریه، معاون توانبخشی سازمان بهزیستی
در پی مطالبه نابینایان درباره عدم انتقال منابع مرکز رودکی (قدیمیترین و بزرگترین کتابخانه و مرکز فرهنگی نابینایان در کشور) به کتابخانه ملی و افزایش روزافزون توجه ایشان بهاین مطالبه، علیرغم میل سازمان بهزیستی، جناب آقای نفریه معاون محترم امور توانبخشی این سازمان در این زمینه توضیحاتی را ارائه کردند. توضیحات ایشان، البته بدون لحاظ نگاه نابینایان و نظرات جامعه هدف، در برخی رسانهها منتشر گردید.
جهت شنیدن توضیحات کامل آقای نفریه، به مطالب منتشره در برخی خبرگزاریها اکتفا نکردیم و پس از یافتن فایل اصلی سخنان ایشان، آن را با تأنی چند بار شنیدیم. در زمینه سخنان ایشان، نکاتی چند که در ادامه خواهد آمد، قابل طرح است؛ اما قبل از ورود به نکات طرح شده توسط آقای نفریه، باید یادآور شویم، هرچند اطمینان داریم که کمتر ممکن است، نابینایی از توضیحات متناقض، بدون پشتوانه کارشناسی و بعضا ناصحیح معاون توانبخشی بهزیستی قانع شده باشد. حتی طرح برخی موارد، عدم اشراف نسبی ایشان به موضوع را نشان میدهد که از یک معاون توانبخشی واقعا بعید است؛ اما جهت تنویر افکار عمومی و استحضار آن خبرگزاریهایی که یکسویه فقط صحبتهای ایشان را منتشر کردند و صدای جامعه مظلوم نابینا را به عنوان صاحبان اصلی مرکز رودکی نادیده گرفتند، توضیحاتی ارائه میکنیم.
نکته دیگر آنکه با گوش دادن به صحبتهای آقای نفریه به ناگاه فضای ذهنیمان به 12، 13 سال پیش بازگشت. زمانی که آقای نظمده با پوشیدن همین ردای کنونی آقای نفریه و با همین عبارات و جملات و بدون توجه به نظر جامعه نابینایان، مقدمات خصوصی سازی ناصحیح و شائبه برانگیز مرکز نابینایان رودکی را فراهم ساخت؛ و این بار هم همان متد روایت گری نظمده از زبان معاون توانبخشی دیگری جاری میشود؛ و چه زیبا که تاریخ واقعا تکرارپذیر است!!!. اما بدانند نه نابینایان، نابینایان 13 سال پیش هستند، و نهاین متد تکراری و با نادیده گرفتن نظر جامعه هدف در بین این قشر خریداری دارد.
اما چند نکته محض افزایش آگاهی آقای نفریه که حتی بر مراکز تحت امرشان نیز اشراف حداقلی ندارد و بهتر است در قالب همین نوشتار آگاهیشان را کمیافزایش دهیم تا شاید در عدم اتلاف منابع و ایجاد لطمات جبران ناپذیر بعدی هم بخاطر عدم آگاهی مسئولین سازمان مفید واقع گردد.
1- آقای نفریه عزیز، آنچه به مرکز نابینایان رودکی مربوط است، ابتدا در قالب یک کتابخانه شکل یافته و سپس تولید منابع به آن اضافه شده است و در واقع هویت اصلی رودکی، «کتابخانه مادرتخصصی» بودن آن است. هویتی که در تعاملی مبهم و غیرشفاف و بعد از بیش از 50 سال، شما و همکارانتان میخواهید به ثمن بخس و بدون پشتوانه کارشناسی به یک سازمان غیرتخصصی در این زمینه، یعنی کتابخانه ملی وا نهید.
آن زمان که بجای امثال شما، دلسوزانی چون خزائلی ها، واحدی ها، نامنی ها، عماری ها، سحبانها و غیره طلایه دار و تصمیم ساز امور نابینایان بودند و برخلاف شما و برخی اسلافتان، بر امور نابینایان اشراف و آگاهی داشتند و درد نابینا را درک میکردند، با همان کتابهای دست نویس بریل که با لوح و قلم و پرکینز نوشته شده بود و برخی کتابهای اهدایی از برخی کشورها و نیز برخی کتابهای ضبط شده بر روی ریلها و نوارها، بنیان ابتدایی کتابخانهای را نهادند که کم کم به بزرگترین و غنی ترین و قدیمیترین کتابخانه کشور تبدیل شد. پس نگویید که بعد از پرداختن به چاپ و تولید کتاب در رودکی و تجمیع همان کتاب ها، کتابخانه درست شده و در واقع، کتابخانه وجه اصلی مرکز فرهنگی رودکی نیست!!!.
2- آقای نفریه عزیز، هیچوقت کلاس آموزش زبان وجه اصلی فعالیت رودکی نبوده است که شما میفرمایید: «کلاس آموزش زبان آنجا وجود دارد». آخر عدم اشراف بر مرکز تا چه حد!!!
3- آقای نفریه عزیز، وقتی صحبت شما را درباره میراثی نبودن مرکز رودکی شنیدم، مو بر تنم سیخ شد، تا چه حد بی اطلاعی و داشتن نگاه صرف پزشکی؟!!! بجای اینکه شما به عنوان یک معاون توانبخشی و دردآشنای جامعه هدف (نابینایان)، بر نقش باشکوه رودکی در مصرف فرهنگی نابینایان و تبدیل شدن آنها از افرادی محروم و مظلوم و متکدی به شهروندانی فرهنگی به عنوان نویسنده، وکیل و استاد دانشگاه و غیره و نقش مرکز رودکی در این امر مبارک تاکید کنید، ساز کوبیدن رودکی به بهانه میراثی نبودن آن را کوک کردهاید؟!
بدانید که شائبه چرایی کوبیدن رودکی به بهانه «فرسوده بودن آن در ماههای پایانی دولت» که حتی وقت باقیمانده برای تعیین پیمانکار و بستن قرارداد تخریب آن به شکل قانونی و روال مرسوم نیز وجود ندارد، مگر با تعاملات پشت پرده، آن هم به بهانه فرسوده بودن ساختمان رودکی، هیچوقت شائبههای موجود در ذهن نابینایان و مطلعین امر را پاک نخواهد کرد.
«شانه هلن کلر، کره جغرافیایی که او دست زد و با آن زمین را تصور کرد»، «مدارس نابینایان در آمریکا و فرانسه» علی رغم قدمت، به شکل ویژهای حفظ شده و به آن افتخار میورزند؛ چون نمادی است برای سهیم کردن یکی از محروم ترین اقشار اجتماعی در امکانات جامعه و تلاش برای رشد فرهنگی و اجتماعی نابینایان مانند سایر افراد.
نابینایان با رودکی، از تکدیگری در دهههای قبل، بهاینجا رسیدند و هیچ دانشجو و دانش آموخته نابینایی نیست که نقش ویژه مرکز رودکی و کتابخانه آن را در رشد خود انکار کند؛ و آیا مرکزی که تکتک موزاییکها و سنگفرشها و گوشه گوشه اش به درازنای چند دهه، شاهد و بانی رشد تدریجی علمیو فرهنگی نابینایان این مرزوبوم بوده است، میراثی نیست؟! وا اسفا! به چنین نگاهی!!!
4- آقای نفریه عزیز، شما فرمودهاید «دسترسی به رودکی برای نابینایان دشوار است». محض اطلاع جنابعالی: نابینایان از نحوه دسترسی رودکی هیچ گلایهای ندارند. احتمالا شما تنها به نظرات خود و کارشناسان بینای توانبخشی تان اکتفا کردهاید و نظر نابینایان را طبق معمول، نادیده گرفتهاید که البته با ادعای «خادمیتان برای جامعه نابینایان» که چندبار در همین توضیحات به آن اشاره کردهاید، تناقض دارد.
بسیار جای تعجب است که فردی ادعای خادمیکند و برخلاف نظر جامعهای که خادم آنهاست، سخن گوید. یا ما معنی خادم را نمیفهمیم؟ یا در تحولات پرطمطراق این روزگار، معنی خادم که شما ادعای پوشیدن ردای آن را دارید، تغییر کرده است؟!
راستی یک سوال: آقای نفریه عزیز، چگونه مدعی خادمی جامعه نابینایان هستید در حالی که موضوعی را درباره آنان که ادعای خادمی شان را دارید، چهارماه پیش میبرید و به ادعای خودتان «جلسات مختلفی را برگزار میکنید و توافقاتی حاصل میشود»؟ اما عجبا که جامعه نابینایان از کارهای انجام شده توسط خادم خود هیچ خبری ندارد!!! شاید هم خادم جامعه نابینایان به حدی دلسوز آنهاست که عنان را از کف داده و فکر میکند مصلحت شان را از خود آنها بیشتر میفهمد و خیر و صلاح آنها را پیشتر از آنکه خودشان هم بدانند، رقم میزند.
آقای نفریه عزیز، به جای تلاش در «خودخادم نمایی» نابینایان و تاکید چندباره بر آن، بهتر است همان مدیر باشید و در چهارچوب قانون؛ مگر کنوانسیون حقوق معلولین، مشارکت معلولین در تصمیم سازیهای مربوط به خود را به شکلی فعال مورد تاکید قرار نداده؟!!! پس ای مدیر عزیز، چرا به همین کنوانسیون عمل نکردید؟ در حالیکه حتی نابینایان نیز با این انتقال مخالفند؟!
آقای نفریه عزیز، در همین توضیحاتتان هم بر چرایی عدم اطلاع رسانی درباره آن موضوع در چندماه اخیر تاکید کردهاید، هرچند آن نیز بهانهای بیش نمینماید، انگار هنوز مشارکت نابینایان در تصمیم سازیها، جایی در ذهنتان ندارد و شاید معنای مشارکت نیز مانند معنای خدمت تغییر کرده است و ما نابینایان نمیدانیم!!!
بنابراین، آقای نفریه عزیز، شاید ما باید دسترس پذیری و معنای آن را نیز به واژهها و کلمات بالا (خادمینابینایان و مشارکت نابینایان) که معنایشان در ذهن شما و سایر مسئولین بهزیستی با نگاه نابینایان و حتی کل جامعه متفاوت است، بیافزاییم؛ چون اگر رودکی دسترس پذیر نیست، پس نظرتان درباره کتابخانه ملی چیست؟ که بارها در توضیحاتتان تاکید کردهاید که مناسب سازی خواهد شد.
آقای نفریه عزیز، مسیری که حتی فرد بینا هم دادش از نامناسب بودن آن درمیآید، چگونه برای فرد نابینا دسترسپذیر خواهد شد؟! واقعا به نظر شما اختصاص وسیله نقلیه جهت تردد از مترو به کتابخانه ملی مشکل را حل میکند؟ آیا نمیدانید که همین الان هم ون هایی مابین مترو حقانی و کتابخانه ملی وجود دارد؟ در حالی که حتی افراد بینا نیز چندان از این ونها استفاده نمیکنند، ضمنا بخاطر ساخت و سازهای مختلف در دوروبر مترو حقانی، بیرون آمدن از مترو و رسیدن به محل استقرار ونها و یا هر وسیله نقلیه موجود بسیار دشوار است.
ضمنا آیا صرف نصب یک راه برجسته از درب کتابخانه تا بخش نابینایان کتابخانه ملی و استفاده از سایر روشهای مرسوم، باعث دسترس پذیری کتابخانه ملی برای نابینایان میشود؟ اگر مُراجع نابینا نیاز به استفاده از سرویس بهداشتی، نمازخانه، بوفه و غیره در این کتابخانه را داشته باشد، آن هم با آن معماری پیچیده و نامناسب؛ تکلیفش چیست؟
اندکی اشراف و شاید هم انصاف و درنظر گرفتن محدودیتهای فرد نابینا، آن هم از سوی سازمانی که عنوان حمایت از این قشر را به یدک میکشد، انتظار بزرگی نیست!!! کاش به جای تکیه زدن صرف بر صندلیها و تبدیل شدن حفظ پست به دغدغه اصلیتان، کمیهم واقعا خودتان را جای نابینایان میگذاردید! نه اینکه بر تعاملات مبهم و شتابزده با کتابخانه ملی و تلاش در اقناع جامعه هدف نسبت به صحیح بودن آن با استفاده از هر راهبرد و راهکاری پافشاری کنید!!!
آیا اگر جای ما بودید بهاین نمیاندیشیدید که شاید اسب سرکش منافع پشت پرده با این همه شتاب و پافشاری زین شده باشد و مایه این همه تناقض گویی ها، فرافکنیها و وارونه جلوه دادن موضوعات گردد؟
5- آقای نفریه عزیز، بارها به فرسوده بودن ساختمان رودکی و ضرورت تخریب آن و ناایمن بودن آن برای نگهداری کتابهای بریل، به عنوان دلیل انتقال منابع به کتابخانه ملی اشاره کردهاید و در توضیحاتتان بارها بر فرسوده بودن ساختمان مانور دادهاید؛ در این موارد:
اولا: روال مرسوم آن است که با نصب تجهیزاتی و نیز اتخاذ برخی تمهیدات، ایمنی ساختمان را ارتقاء میدهند. بنابر نظر آتش نشانی، ما چند هزار ساختمان ناایمن در همین تهران که مرکز رودکی در آن واقع شده است، داریم که عمر بیشتر آنها نیز بالاست. آیا باید همهاین ساختمانها تخریب شوند؟! و چنین رویه ای در دستور کار است؟ قطعا نه!.
ثانیا: از آنجا که طبق کنوانسیون، مشارکت در تصمیمات مربوطه، حق معلولان است، پس صلاح آن است که چند گروه مهندسی که مورد وثوق جامعه نابینایان نیز باشند، از مرکز رودکی بازدید کنند و نظر کارشناسی همهاین گروهها تجمیع گردد. مگر شما به گفته خود ایمان ندارید؟ که از نظر عمرانی هیچ راهکاری جزء تخریب وجود ندارد؟
اما آقای نفریه عزیز، اگر بخواهیم صحبت شما را قبول کنیم، باید وجود ساختمانی با عمر بالای 50 سال به رویائی در شهر بدل شود. این همه ساختمان تاریخی و فرهنگی با قدمت بالا و حتی بسیار بیشتر از مرکز رودکی و از جمله همان ساختمان کتابخانه ملی واقع در خیابان سی تیر که نزدیک به یک قرن از عمر آن میگذرد؛ چرا تخریب نمیشوند و اتفاقا به وجود آنها تفاخر میورزند!.
آقای نفریه عزیز، رودکی نیز مانند تمام این ساختمانها شأنیت خاصی دارد و حافظه فرهنگی و نماد هویتی نابینایان محسوب میشود. از بخت بد ما اگر پزشک نبودید، شاید میشد درباره تاثیر فراوان هویت یابی برای هر جامعه و گروه و به ویژه یک گروه خاص اجتماعی مانند نابینایان -که ضرورتی انکارناپذیر دارد- برایتان سخن بگوییم که حتما به نقش رودکی در این زمینه پی میبردید. پس به هویت نابینایان به چشم یک ساختمان فرسوده ننگرید! قرار نیست که تمام کتابخانهها نونوار باشند، اگر تنها کمیوقت بگذارید و جستجو کنید، چه بسیار کتابخانهها و مراکز فرهنگی را خواهید یافت که عمری چند برابر مرکز رودکی دارند، «مقاوم سازی» چاره کار است و نه پافشاری صرف بر تخریب!!!
6- آقای نفریه، چند بار از نابینایان خواستهاند که به مسؤولان سازمان، به عنوان خادمان خود اعتماد کنند. جدا از مقام خادمیکه در بالا سخن از آن رفت، بر هر عقل سلیمیمبرهن است که در پس، تقاضای اعتماد داشتن جامعه نابینایان به مسئولین بهزیستی، نکته ظریفی نهفته است، این تقاضا برای آن است که طبعا خود میدانند و آگاه هستند که نابینایان بهایشان اعتماد ندارند و از منظری دیگر، خود طبعا میدانند که شاید دلایل متناقض، متضاد و بدون پشتوانه کارشناسی، ناصحیح، وارونه و غیره ایشان درباره مرکز رودکی و انتقال منابع آن به کتابخانه ملی، برای افراد نابینا اعتماد آفرین نخواهد بود.
آقای نفریه عزیز، دیگر دوران بیسوادی و کماطلاعی نابینایان از مسائل مختلف به پایان رسیده و مسئولین نمیتوانند به هر شکلی، این قشر مظلوم را اقناع کنند و برنامهها و منافع خود را پیش برند.
راستش را بگوییم دلمان برای یک معاون توانبخشی دلسوز، کاربلد، پیگیر مسائل جامعه هدف، خدمتگزار واقعی که دردآشنای معلولان باشد، تنگ شده است؛ کسی که منافع و دیدگاههای جامعه هدف را به مصلحتها و منفعتهای خود و سایر مسئولین ترجیح دهد، و نظر نابینایان را نیز نادیده نگیرد. به خدا قسم ما خادم نما نمیخواهیم و دقیقا دلمان برای همان معاون توانبخشی که توصیف کردیم، لک زده است.
7- اما آقای نفریه عزیز چند سوال:
الف: به طور واضح بگویید چرا در 5 سال اخیر که رودکی زیرنظر سازمان بهزیستی است، هیچ فعالیت موثری برای تعمیر آن نشده است؟
ب: چرا بودجه تولید منابع گویا و بریل رودکی را آنگونه که شنیدهایم، قطع نمودهاید؟ و آیا این اقدام با کلام شما درباره حفظ و توسعه رودکی و حتی ایجاد چند مرکز دیگر، منافات ندارد؟
ج: برای ما سوال است که چرا «خادمان» ما در چند ماه پایانی دولت بهاین حد شیفته خدمت شدهاند؟ و حتی کتابخانه ملی را به یاری طلبیدهاند؟
د: در صورت رفتن منابع به کتابخانه ملی، چرا هیچ توضیحی درباره چگونگی حل مسأله دوگانه شدن مدیریت تولید (در رودکی) و توزیع (در کتابخانه ملی) و مسائل و مشکلات فراوان موجود در این راه ارائه ندادهاید؟ مثلا اگر در فرایند توزیع، کتابی گم شده و یا آسیب جدی ببیند، چگونه جایگزین خواهد شد؟
ه: چه تضمینی برای تداوم این تعهد کتابخانه ملی که از آن سخن میگویید، در سنوات آتی و دورههای مدیریتی بعدی وجود دارد؟ در حالی که در اساسنامه آن سازمان نیست! خدای نکرده آیا الان صرفا به رفع و رجوع کردن مسئله و از سرباز کردن منابع و صرف واگذار کردن آنها به جای دیگر و راحت شدن از آنها فکر نمیکنید؟
و: پروسه انتقال کتاب ها، جانمایی آنها در کتابخانه ملی و فهرست نویسی، طبقه بندی و آماده سازی شرایط برای ارائه خدمات، به تشخیص هر عقل سلیمیکه کوچکترین اشرافی بهاین موضوع داشته باشد، البته اگر به شکل صحیح و استاندارد انجام شود، چندین ماه طول میکشد؛ آیا نابینایان در طول این مدت از منابع خود محروم نمیشوند؟ در حالیکه هیچ جایگزینی برای مرکز رودکی در حوزه بریل نیست؟
ز: درباره تجربه نداشتن کتابخانه ملی در زمینه توزیع منابع نابینایان به شکل تخصصی چه میگویید؟
ح: سازمان بهزیستی 20 سال است که در ارتقا همین رودکی نیز مانده است، چگونه یکباره میخواهد 5 مرکز دیگر را نیز ایجاد کند؟! با کدام برنامه؟ کدام راهبرد؟ کدام طرح و؟؟؟؟؟ آن هم درحالی که چندماه بیشتر به پایان دولت نمانده است! آیا قرار است این 5 مرکز در همین چند ماه ایجاد شود؟ و یا تکلیفی مالایطاق را برای مسئولین بعدی بهزیستی به یادگار میگذارید؟ و آنها نیز از این کار بدون طرح و برنامه و پرهزینه سرباز خواهند زد و طبق معمول دست نابینایان در پوست گردو خواهد ماند و همان رودکی نیم بند نیز وجود نخواهد داشت؟
ط: راستی آیا اشاره چند باره شما در توضیحاتتان به تولید محتوا و صرف تعیین بودجه برای آن، نشانه عدم اشراف شما به پروسه پیچیده تولید منابع گویا و به ویژه بریل نیست؟ آیا مفهوم تولید محتوا حتی در معنا و ماهیت با چاپ کتب بریل تفاوت ندارد؟ و بسیاری سوالات و ابهامات دیگر!!!
اما آقای نفریه عزیز، همانطور که خودتان نیز میدانید، به حدی جامعه نابینایان به صحبتهای شما اعتماد دارد که تنها در طول کمتر از 24 ساعت پس از توضیحاتتان مخالفتشان با انتقال منابع رودکی به کتابخانه ملی در کمپین ایجاد شده در فارس، بیش از 40 درصد افزایش یافت و بی شک اگر آن توضیحات را نمیدادید، طبعا ما شاهد چنین افزایشی نبودیم.
والعاقبة للمتقین
بیانیه جمعی از نخبگان و دانش آموختگان نابینا
مورخ 11/11/1399