عموما مردها همیشه سری به کتابخانه برای قرض گرفتن کتاب میزنند و عاشق این هستند که کسی به آنها کتاب خوبی برای خواندن هدیه دهد. بنابراین اگر به دنبال کتابی برای دوست، همسر، پدر، برادر و یا پسرتان هستید ، درمقاله امروز این پنج کتاب را به شما معرفی می کنم. با من همراه باشید.
خلاصه : پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ صرفا یک کتاب علمی در حوزه فیزیک و یا اخترشناسی نیست. هاوکینگ در این کتاب در تلاش است تا به 10سوال مهمی که بشر با آنها رو به رو است پاسخ دهد. این سوالات هم جنبه علمی دارند و هم جنبه عمومی ، شکی نیست که از منظر علمی ، هاوکینگ جزو نوابغ عصر کنونی محسوب می شود اما سوای علم هاوکینگ نیز همانند هر انسان دیگری دیدگاه هایی شخصی داشت ، از جمله رویکرد انتقادی او به دین و مذهب – که انتقادات بسیاری را هم برای وی به همراه داشت – و از دایره علم و منطق به دور بود.
بخشی از متن کتاب : قبول دارم که اگر اهل ریاضیات نباشید درک این نکته سخت است، اما حقیقت دارد. شبکه بیپایان میلیاردها و میلیاردها کهکشان که هر کدام دیگری را با نیروی گرانش به سمت خود میکشد، مثل انبارهای غولآسا عمل میکند. کیهان مثل یک باتری عظیم است که انرژی منفی ذخیره میکند. سویه مثبت چیزها، آن ماده و انرژی که مشاهده میکنیم، مثل تپه است. چاله متناظر تپه یا سویه منفی چیزها، در فضا گسترده است.
خلاصه : دارن هاردی که چند کتاب دیگر در زمینه موفقیت نوشته است ، درباره این کتاب می گوید :« در این کتاب به شما نشان می دهم در چند ماه به چیزی برسید که بقیه مردم در یک عمر به آن می رسند. چنانچه انگیزه و شوری فراوان برای بازطراحی آینده خود دارید ، این برنامه برای شماست. هر وقت از من درباره اولین مهارت برای رسیدن به موفقیت می پرسند فورا جواب می دهم : توانایی برای مشخص کردن ، پیگیری کردن و رسیدن به هدف های بزرگ. این کتاب را دنبال کنید تا شما هم با این فرمول به سمت به واقعیت رساندن رویاهای بزرگ و اهداف هیجان انگیزتان حرکت کنید. وقتی خواندن این کتاب را شروع کنید زندگی دیگر هیچوقت مثل قبل نخواهد شد. » مهم ترین ویژگی این کتاب این است که خواننده را به عمل گرایی و نوشتن اهداف به شفاف ترین شکل ممکن تشویق می کند.
بخشی از متن کتاب : چگونه از سیستم برنامه، عمل، بررسی و بهبود استفاده کنیم؟ سیستم برنامه، عمل، بررسی و بهبود مثل یک قطبنماست. به شما کمک میکند در هر شرایطی، بتوانید روبه جلو بروید و در صورت نیاز تغییراتی اعمال کنید. برنامهریزی میکنید، مراحل مختلف را طی میکنید و بعد از بررسی شرایط، هر جایی که نیاز بود، اصلاحات لازم را انجام میدهید. این سیستم به همین راحتی کار میکند. یعنی در هر شرایطی که هستید، آگاهانه عمل میکنید و اجازه نمیدهید که ذهنتان و مشغولیتهای دیگر، شما را از مسیر اصلی توسعهتان دور کند. شما باید آگاهانه، شور و اشتیاق خود را، از انتخاب هدف تا رسیدن به آن حفظ کنید. وقتی بتوانید انعطافپذیری ذهنی داشته باشید هر کاری برایتان امکانپذیر است. این سیستم به ما میگوید که از ابتدای انتخاب هدف تا رسیدن به آن تلاش شما نباید متوقف شود.
خلاصه : بولگاکف ، مرشد و مارگریتا را به سبک رئالیسم جادویی نوشته است. سبک ادبی که در آن همه ی رویدادها در یک قصه واقعی به نظر می رسند اما یک عنصر جادویی و غیرطبیعی بین این واقع گرایی وجود دارد . انگار افسانه و واقعیت با هم ترکیب شده اند. مرشد و مارگریتا از سه مسیر داستانی مختلف تشکیل شده است : سفر شیطان به مسکو ، به صلیب کشیده شدن مسیح در اورشلیم در زمان فرمانروایی پونتیوس پیلات و داستان عشق مرشد و مارگریتا. منتقدان می گویند او همه این مسیرها را هنرمندانه کنار هم قرار داده تا بتواند دور از تیغ سانسورچی های نظام استالینی حرفش را بزند. در ابتدا شاید مسائل به هم بی ربط به نظر برسند اما کم کم در روند کتاب خواننده متوجه ارتباط میان وقایع خطوط داستانی مختلف می شود. مرشد درداستان مرشد و مارگریتا که به عقیده منتقدان خود بولگاکف است در موازات شخصیت مسیح قرار گرفته است. او در مرشد و مارگریتا با بیان موازی اتفاقات در مسکو و اورشلیم هدف مهمی را دنبال می کند. بولگاکف سعی دارد به خواننده بگوید اورشلیم آشوبناک و به هم ریخته زمان مسیح همان مسکو زمانه خودش است و اینگونه نگرانی هایش را برای سرزمینش بیان می کند.
بخشی از متن کتاب : هنرپیشه بالاخره فریاد: “حرفت را باور میکنم، و نگاهش را خاموش کرد. حرفت را باور میکنم. این چشمها دروغ نمیگوید. چند بار بهتان گفتم که اشتباه اساسی شما کم بها دادن به اهمیت چشم است. زبان آدمی شاید بتواند حقیقت را کتمان کند ولی چشمها، هرگز. اگر کسی دفعتا سوالی مطرح کند، ممکن است حتی یکه هم نخورید و بعد از یک لحظه بر خودتان مسلط شوید و دقیقا بفهمید که برای کتمان حقیقت چه باید بگویید. شاید هم رفتارتان متقاعد کننده باشد و خمی به ابرو نیاورید. ولی افسوس که حقیقت چون برقی از اعماق وجودتان بر خواهد خاست و در چشمهایتان رخ خواهد نمود و آنوقت قال قضیه کنده است و دستتان رو میشود.
خلاصه : نظریه کتاب شرکت خلاقیت غلبه بر نیروهای نادیدنی است که در مسیرالهام واقعی قرار دارند. درست است که موانع بسیاری بر سر راه خلاقیت وجود دارد ، اما می شود به طور کاملا فعال گام هایی برای حفظ خلاقیت برداشت. بهترین مدیران کسانی هستند که آنچه در موردش شناخت ندارند را به رسمیت می شمارند و برایش جا باز می کنند. این مدیران ریسک پذیرند ، آنها این حقیقت را می پذیرند که ممکن است الگوهایشان اشتباه باشد. این کتاب زندگینامه نیست بلکه درس هایی دارد برای درک اشتباهات ، درس هایی که به شما می آموزند خلاق باشید و در مسیر رویاهایتان قرار بگیرید. شما می توانید محصولی بی نقص و عالی ارائه دهید.
بخشی از متن کتاب : اگر مدلهای ذهنی ما صرفاً تخمینهایی از واقعیت هستند، پس نتایجی که میگیریم، به ناچار در معرض خطا هستند. برای مثال تنها چند کلمه که توسط شخصی نزدیک به ما بر زبان آید، میتواند سنگینی بسیاری با خود داشته باشد، ولی همان کلمات اگر توسط یک غریبه بر زبان آید، هیچ واکنشی در ما برنمیانگیزد. در مشاغلمان ممکن است دعوتنشدن به یک جلسه را بهعنوان تهدیدی برای خودمان یا پروژههایمان برداشت کنیم، حتا وقتی هیچ تهدیدی مدِ نظر نبوده باشد. اما چون اغلب نواقص موجود در استدلالها یا حتا جهتگیریهای خودمان را نمیبینیم، بهآسانی ممکن است گمراه شویم، درحالیکه کاملاً متقاعد شده باشیم که ما تنها افراد عاقل در آن اطراف هستیم.
خلاصه : رمان قمارباز درباره آدم هایی است که هر چقدر می برند حریص تر می شوند و هر چه می بازند پشیمان نمی شوند. درباره آدم هایی که همه زندگی خود را به پای شانس می گذارند. شخصیت اصلی رمان قمارباز ، الکسی ایوانویچ است. الکسی معلم سرخانه ای است که وارد خانواده ای اشرافی می شود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی می کنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد. الکسی ندانسته عاشق پولینا ، خواهر زن ژنرال می شود اما پولینا با سنگدلی و بی اعتنایی با او رفتار می کند. با این حال وقتی الکسی به پول نیاز دارد ، پولینا به او پول برای قمار می دهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره می کشاند تا حدی که تمام پول خود را می بازد. فئودور داستایفسکی مانند همیشه چنان در تحلیل شخصیت ها خوب پیش می رود که در پایان احساس میکنیم آنها را می بینیم و درک می کنیم.
بخشی از متن کتاب : ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سهبار تکرار کردم. گمان میکنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم.
ممنونم که تا انتهای این مقاله با من همراه بودید. برای خرید هر یک از کتاب ها با ارسال رایگان و پراخت درب منزل با شماره تلفن 02154063 تماس بگیرید.